"همه ایران رجز می خوانند"
واژه ها جان دارند.
این چند روزی که کلام و گفتارمان رنگ دیگری دارند.
بعضی واژه ها برایم جان گرفته اند.
مثلا خود من تا چند روز پیش
نیروی پدافند،ضدهوایی،وعده صادق،سجیل، خیبر و... را تا این حد نمی شناختم.
نه این که ندانم چه هستند و نشناسم.
این طور نبودم که برای نیروهای پدافند آیه الکرسی بخوانم و از صمیم قلب برایشان طلب سلامتی و موفقیت داشته باشم.
من تا قبل از این روزها آسمان را با ماه می شناختم و ستاره های کم نوری که گاهی در آسمان خودنمایی می کردند.
ولی به یک باره تصویر آسمان برایم با نورهایی رنگ گرفته که می دانم برای هر کدامشان یک نیروی ایرانی دست بر هدف گذاشته و در پی دفاع تلاش می کند.
از جان و تن مایه میگذارند.
من حتی نگران خانواده عزیزشان هم هستم.
درست مثل نگرانی خودم برای فامیل و دوست و آشنا.
دل نگرانِ آدمهای ندیده ای هستم که به تک تک شان مدیون هستم.
الهی که عاقبتی خیر و نیک نصیب تک تکشان باشد تا اجر این رشادت هایشان را ببینند.
زیبایی این شجاعت زمانی بیش تر جلوه گری می کند که سربازان اسرائیلی،همانها که تا بُن دندان مسلح هستند،در پناهگاه سنگر می گیرند.
و نیروهای ایرانی چنان باصلابت در کارزار دشمن حاضر می شوند که گویا نه ترسی دارند نه خوفی بر آنها می رسد.
فتح و پیروزی همین تصویر متناقض است.
همین نبرد شجاعت و بزدلان !
هیاهوی حقیقت و دروغ!
اسرائیل چه کوته فکرانه گمان باطل کرده که می تواند بر نیروی ايمان و توکل ایرانی ها فائق آید.
بیراهه تَوهم زده که روزی برسد ، ما در گلایهها و نقدهای داخلی پشت هم را خالی کنیم و راه باز بگذاریم تا اجنبی برسد و جولان دهد.
نام کوچه هایمان گواه است بر این که ما یک وجب خاک وطن را به هیچ بهایی نفروشیم...
و آن کس که وطن فروخت را با مردمان ما، نسبتی نیست.
و هر آن کس که خواست مردانگی و دلاوری را درک کند،به گذشته این مرز و بوم سر بزند.
تاریخ ایران پهلوانان بی شماری به خود دیده است.
هنوز هم رستم ها و سیاوش ها هستند تا از خون پاکشان،درخت آزادی قد بکشد.
و پرچم سه رنگ برایمان کلام ها دارند.
این روزها که بگذرد.
قرار است ما راوی تاریخ این روزهای عجیب باشیم.
برای آیندگان بنویسیم که چه طور به خاک وطن ما چنین و چنان شد.
ولی نتوانستند.
خدا نخواست.
فرماندهان نگذاشتند.
مردم مقاومت کردند.
زنان حماسه آفریدند.
جوانان دلاوری کردند.
و همه ی ایران،از ایران پاسداری کردند تا سر پا بماند.
که خیالبافی صهیونیست و آمریکا،رنگ واقعیت نگیرد و باز از اراده ایرانی،شکست بخورند.
و این چنین شکست خورده تر از قبل و حسرت به دل مانده تر از گذشته،به عقب نشینی وادار شوند.
و باز توطئه جنگ برای گوشه دیگری از دنیا بچینند.
ایران از همان ساعت های اول،بعد از شهادت فرماندهان و سرداران عزیزمان،وارد دورانِ حماسی خود شد.
خیابان ها رجز خوانی می کنند.
مردم دلیری به خرج می دهند تا جلوه گری کنند، هنوز هم در این کشور " زندگی جاریست ".
مردمان غیور و قاطعی داریم.
برای حق طلبی آماده اند.
پیاده روی غدیر،با آن شکوه و عظمت نشان داد که ترسوها پناه گرفته اند.
و مردم ما در صحنه جولان می دهند و دلخوش به آقا و مولایشان هستند.
نماز جمعه و جمعیتی از هر طیف بیانگر این بود ما با هر تفاوت سلیقه و عقیده،اگر پای کشورمان وسط بیاید،تا پای جان هستیم.
می آیم و نمی گذاریم دشمن این خاک تصور کند می تواند ما را به تجزیه برساند.
ما را جدا از هموطن ببیند.
ما در کنار هم ، ایرانی آبادتر میسازیم.
و تا خون در رگهایمان است برای دشمنان رجز می خوانیم و از نبرد حق و باطل هراسی در دل نداریم.
لیلا حاجی
لیلا حاجی