ویرگول
ورودثبت نام
میم.دال.زاده
میم.دال.زاده
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

کتاب استاد(مرشد) و مارگاریتا اثر میخائیل بولگاکوف

قبل شروع بررسی کتاب یه بیوگرافی از استاد بولگاکوف بدیم:

سال ۱۸۹۱ تو کی‌یف اوکراین(شوروی سابق) تو یه خانواده فرهنگی به دنیا اومد. پدرش دانشیار آکادمی علوم الهی بود و مادرش توی مدارس دبیرستانی معلمی میکرد.

پدر بولگاکوف خیلی علاقه داشت تا پسرشو در قامت یک پزشک ببینه به همین خاطر و فشار های خانواده بولگاکوف تحصیلات پزشکی خودشو گذروند و سال ۱۹۱۶ درسش تموم شد. در ضمن پدرش سال ۱۹۰۷ فوت کرد.

بعد درسش رفت سربازی و کلا اینجوری گذران زندگی میکرد تا اینکه علاقش به نویسندگی باعث شد که نویسندگی رو در کنار طبابت ادامه بده. در انتها هم در سن ۴۸ سالگی و در سال ۱۹۴۰ در مسکو بدلیلی نوعی بیماری کبدی درگذشت.

جالبه بدونید که بولگاکوف ۴ نسخه و پیش نویس از استاد و مارگاریتا در طول عمرش تهیه کرده بود که اولی رو بعلت خفقان در زمان اتحاد شوروی میسوزونه.پیش نویس دوم رو در سال ۱۹۳۵ تموم میکنه و سومی ام ۱۹۳۷ به پایان میرسه.نسخه چهارم رو تا چند روز قبل از مرگش تکمیل میکنه و در انتها کتاب سال ۱۹۴۱ توسط همسرش به پایان میرسه اما استالین اجازه چاپ این کتاب رو نمیده.در نهایت کتاب سال ۱۹۶۵ با سانسور شدید چاپ میشه.

خب حالا بریم سراغ این اثر جالب از بولگاکوف

خب اولین چیزی که در همون اوایل کتاب بهش برمیخوریم فضای مرموز و کنجکاو کننده داستانه و باید بگیم که خیلی آدمو تشویق میکنه تا سریع تر کتابو بخونه و ببینه داستان چیه.

داستان با هم‌صحبتی و قدم زدن دو روشنفکر لاییک و رسمی (دو شخصیت مهم داستان) در یکی از پارک‌های مسکو آغاز می‌شه: یکی میخاییل الکساندر، یا همون برلیوز نویسنده‌ای مشهور و سردبیر یکی از مجله‌های وزین ادبی پایتخت و رئیس کمیته مدیریت یکی از محافل ادبی مسکو و دیگری جوان شاعری به نام ایوان نیکولاییچ پونیریف که با نام مستعار بزدومنیشناخته می‌شه. برلیوز به نوعی نماینده روشنفکران رسمی و صاحب باند و باندبازی‌های ادبیه که محافل مافیایی ادبی راه می‌اندازه و اندیشه‌ای سطحی و تک‌بعدی دارن و دگراندیشان را مجال رشد و نمو و شکوفایی نمی‌دن و تنها به آنان که مرید و سرسپرده‌شان باشن اجازه فعالیت می‌دن و دیگران را زیر پا له می‌کنن، شعر و آثار سفارشی می‌پذیرن و شبکه‌ای تار عنکبوتی در تمام نشریات مهم و سرشناس تنیده‌اند. سایه این روشنفکران و نویسندگان رسمی بر تمام عرصه ادبی و محافل نویسندگی سنگینی می‌کن و نگاه تحمیلی‌شان در همه جا گسترده‌است. یکی از قربانیان این باندهای مافیایی، قهرمان این رمان یعنی مرشد است که در فصل‌های بعدی رمان ظاهر می‌شود و می‌بینیم که این حضرات ریش و سبیل‌دار چه بلایی به سر او با اون همه خلاقیت و عشق و شور آوردن.

در کل داستان فضای مرموز و یه جورایی ترسناکی حاکمه که خواننده با جلوتر رفتن داستان متوجه تمام این قضایا میشه.بشدت به روی دیالوگ های بین شخصیت ها کار شده و تماما دارای کنایه به اوضاع حاکم در اون زمانه شورویه.

نماد ها به خوبی به کار گرفته شده و هر شخص و مکان نماد یکی از شاخص های شوری سابقه.

در کل اگه یه کتابخون نیمه حرفه ای یا حرفه ای هستید حتما باید این اثر رو مطالعه کنید اگه تازه شروع به کتاب خوندن کردید قلب سگی همین نویسنده رو میتونید بخونید تا راحت تر با قلمش آشنا بشید

انتشارات های مختلفی این اثر رو منتشر و ترجمه کردن که من کتابی که انتشارات امیرکبیر با ترجمه بهمن فرزانه چاپ کرده رو خوندم و ترجمه خوبی ام هست.کتاب ۴۸۰ صفحه داره.



کتاباستاد و مارگاریتامیخائیل بولگاکوفمرشد و مارگاریتاشوروی
یک کتابخوان سطحی و کم سواد
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید