ویرگول
ورودثبت نام
نعنا فلفلی
نعنا فلفلی
خواندن ۲ دقیقه·۴ ماه پیش

آفرین به من :)

دیروز عصر(پنجشنبه)باید ساعت 5 میرفتم باشگاه؛

به یه پروتئینی هم سفارش کرده بودیم که برامون مرغ تیکه کنه و باید ساعت 5 به بعد تحویل میگرفتیم.

تمرین های نقاشیم هم مونده بود.


آقای الف هم چند روزیه که آنفولانزا گرفته و نمیتونه بیرون بره.(یعنی خریدای بیرون با منه:) )

من بعد ناهار خوابیدم؛ در حالیکه کلی کار داشتم.وقتی چشم هامو باز کردم ساعت ده دقیقه به 5 بود. تنبلی کردم و باز هم خوابیدم.

ساعت 6 بیدار شدم؛ با خودم گفتم اگه رفته بودم باشگاه الان دیگه تمرین تموم شده بود و موقع برگشتن هم میتونستم مرغ ها رو هم بگیرم :(

میدونستم باشگاه ما ساعت 7 هم یه سانس ورزشی مربوط به رشته ی منو داره.

ساعت 6 و ربع بود.


دو راه داشتم : یا کمر همت رو ببندم و ظرفای ناهار و بشورم و برم مرغا رو بگیرم و بعدش برم باشگاه و تا آخر روز کلی به خودم افتخار کنم و خوشحال باشم

و یا اینکه کل ماجرا رو ندیده بگیرم و مشغول کارای دیگه بشم و آقای الف رو با همین حالش بفرستم بره مرغا رو بگیره( و گرنه تا فردا که مرغا تو یخچال فروشنده خراب میشه و پول هم که علف خرس نیست :) و در ضمن پیش فروشنده هم بدقول میشیم ) و خودم هم شنبه برم باشگاه و گوشه ی ذهنم این تصور رو از خودم داشته باشم که من آدمی نیستم که تو کارهاش "استمرار و اراده" داشته باشه.


یه ذره فکر کردم... حالا باید چیکار کنم؟

و با اینکه اولش سخت بود؛ ولی طی یک حرکت انقلابی و سریع مشغول شستن ظرفا شدم، به سرعت برق لباس پوشیدم ، وسایل باشگاه رو حاضر کردم، رفتم مرغا رو گرفتم ( چون هوا سرده تو ماشین خراب نمیشه) مرغا رو همون جا تو ماشین گذاشتم و رفتم ورزش کردم و ساعت 8:20 دقیقه شب جلوی خونه بودم.

واقعا به خاطر این کار خوشحالم. بوس رو کله ام !

آقای الف گفت که به من افتخار میکنه( و نمیدونم که خبر داره یا نه؟ چون خودم هم به خودم افتخار میکنم:)

باشد که بیشتر از پیش موجب سربلندی و فخر خویش باشم :)
باشد که بیشتر از پیش موجب سربلندی و فخر خویش باشم :)


(الان هم شیفت شب رادیولوژی ام، در بخش رو بستم. هروقت مریض بیاد باز میکنم. بیرون صدای خنده ی چند تا جوون میاد. از خدا میخوام که اینجا کاری نداشته باشن. وقتی چند تا پسر پر سرو صدا باشن و من هم تنها باشم میترسم)
( امشب مثل شیفت شب قبلی نیست، حال و هوای بهتری دارم و اصلا هم دلم تنگ نشد :) نمیدونم اثر این بارش الهی بود یا یکی برام دعا کرد که شیفت شبم خوب باشه و اذیت نشم؟)
شیفت شب قبلی تا 4 صبح بیدارم کردن که یا عکس بگیرم و یا اینکه سی تی انجام بدم. امیدوارم که امشب بتونم تمرین های طراحی ام رو انجام بدم و به موقع بخوابم و بیدارم نکنن.بلند بگو آمین!)


ممنون:)




ارادهتنبلیحال خوبتو با من تقسیم کن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید