وقتایی که میریم کاراموزی بیمارستان و مریض نیست، کتاب میخونم.
کتاب معروف ویکتور هوگو: مردی که میخندد.
امروز به جملات جالبی (درباره ی زمامداران و ملت) برخورد کردم و تصمیم گرفتم تا اونا رو با شما به اشتراک بذارم.
الان که دارم این متنو مینویسم، تو بخش سی تی اسکن نشستم.و این نوشته ی کوتاه رو که به اشعه x آغشته شده، به شما تقدیم میکنم!
داستانش یکم آشنا نیست براتون؟ :)