من فاطمه ام ،همونی که گل فروشی داره :)
اول متن آیلین رو بخونین.
بعدش متن علیرضا رو.
بعد، مال من...
گل فروشی من اینجاست...
بوی گل همه فضا رو پر کرده،هر سمتی که میری بوهای متفاوتی میاد،ولی هیچکدومشون به بوی کتابفروشی ایلین و بوی عود و کتابای نو که باهم قاطی میشن نمیرسه.
کف زمین با پارکت های چوبی و قهوه ای پوشیده شده و دو طرفش چمن هست.
پنجره هایی که همیشه باز هستن و صدای قناری زرد کوچولوم که از بیرون میاد،خیلی احساس آرامش بهم میده.
یک قسمت که انواع رنگ گل رز چیده شده،خودم سیاهشو خیلی دوست دارم.
سقف ،پر از گل های پیچکیه که با نظم خاصی پیچیده شدن به چوب های سقف.
یکم اونطرف تر هم گلدون های سفالی هست که خودم روشون نقاشی کشیدم.
روی میز خودم هم،بیشتر اوقات یه کتاب و یه فنجون قهوه داغ (که از کتابفروشی ایلین و کافه علیرضا گرفتمشون) و یه گلدون پر از گل های سفید و ریزه.
جلوی در مغازه هم یه گوله نخ برای اریک اویزون کردم که کمتر مزاحم گلام بشه :)
امیدوارم یه روز نیاد که ببینم قناری کوچولوم تو قفس نیست، چون اینطوری مطمعنم میشم که اریک اونو خورده!
ولی،من شب های این جا رو بیشتر می پسندم..
چون سایه تاریکی و ریسه های چراغونی داخل مغازه و یه اهنگ بیکلام،خیلی وایب خوبی میده!
بعضی اوقات هم با گیتار خودم اهنگ میزنم، برای جذب مشتری خیلی خوب جواب میده!!
برای جذب مشتری بیشتر، وقتی ازم گل میخرن ،شاید یه نقاشی کوچولو هم بهشون هدیه بدم .
وقتی روز کاریمون تموم میشه،من و ایلین مهمون کافه علیرضا میشیم و کلی از روزمون باهم صحبت میکنیم...