به نام خدا.....
من امروز جمعه مورخه 1403/5/26 را با بیدار شدن در ساعت 9 صبح شروع کردم...
گفتن این برایم شرم آور است . نمیخواهم اثر مرکب در من از بین برود.اوه! خیلی بد است. حتی افتضاح است. می توانم بگویم که حتی فکر کردن به آن هم برای من می تواند ترسناک و دلهره آور باشد. از این موضوع بگذریم. مطمئن باشید من نمیزارم این اتفاق بیوفتد. خب در جلسه قبل از شما درخواست کردم که با من همراه باشید تا در این جلسه برای شما از برند بگویم. میخواهم به شما یک درسی بدهم. من نه یک یوتیوبرم،نه یک بلاگر و ......
این شخص هایی که نام بردن از بعضی از تکنیک های وحشتناک اثرگذار استفاده می کنند تا شما را به ویو چست ها و استوری ها و .... خود اضافه کنند. یکی از این تکنیک ها این است که داستان جالبی را برای شما تعریف م کنند و به شما میگویند اگر ادامه داستان را میخواهی بشنوی، پست بعد من را نگاه کن یا مثلا عدد1 را کامنت کن و . . . .
من هم میخواستم یک درسی به شما بدهم. این درس فوق العاده است. به شما قول میدهم که شگفت انگیز است.من برای شما این تعریف برند و .... را تعریف نمی کنم. نمیخواهم شما را ناراحت یا عصبانی کنم.میخواهم شما را عادت دهم که به این زودی برای هرچیزی ذوق نکنید. این زندگی است و فراز و نشیب های بسیاری دارد.باید عادت کنید که خیلی زو برای هرچیزی خوشحال نشوید و حتی برعکس. برای هرچیزی زود ناراحت نشوید. این همان کلام استاد گرانقدرم است. می فرماید:برای هرچیزی نه خیلی زود امیدوار و نه خیلی زود نا امید شوید. این یک زندگی است و هرچیزی ممکن است.بازهم می گویم، امکان دارد جلسه بعد قضیه این برندشخصی را برای شما توضیح دهم اما حتما خیر.
