من یه جراحم. جراح عمومی. اما خب پزشک هم هستم. بیشتر مردم مارو با لفظ دکتر صدا می کنن که اشتباه هم نیست. از این که بگذریم... امروز می خام براتون خاطرات اولین جراحیم رو براتون بگم. اولین جراحیم رو قرار بود که توی تاریخ 09 دی سال 88 انجام بدم. صبح زود بیدار شدم. شوق و استرس رو باهم داشتم. همیشه کارهایی که برای اولین بار می خایم انجام بدیم برامون جذابه، درست مثل همین وبلاگی که دارم می نویسم و اولین تجربه من توی زمینه خاطره نویسیه.
لباس هام رو پوشیدم که صدای مادرم اومد و برام دوتا لقمه صبحونه گرفته بود که با خودم ببرم. ترکیب نون بربری تازه و پنیر تبریزی و کره محلی و ریحون با چایی خیلی جذابه. اما جذاب ترین بخشش درست کردن اون صبحونه به دست مادره. بگذریم...
لقمه ها رو برداشتم گذاشتم توی کیف و مادرم قران آورد و از زیرش رد شدم و بوسیدمش. چقدر حس خوب داشت اون روز. راه افتادم که بیام بیمارستان. سوار موتور شدم. توی مسیر از خیابون ولیعصر هم رد شدم. یه چند سالی بود که خطای بی آر تی راه افتاده بود.... رفتم و رسیدم به بیمارستان . قبل از این دستیار بودم و توی کلی از عملا بودم ولی این بار قرار بود خودم انجامش بدم.
در مورد نحوه انجامش هم دکتر و استادمون بهم آموزشای کامل رو داده بود. لیزر از جراحی های سنتی خیلی بهتره چون میشه کنترلش کرد. یعنی مثل تیغ نیست که به هر بافتی بخوره اونو ببره. لیزر توسط ما به محل مورد نظر میرسه بعد فعال میشه و جراح کارشو انجام میده. بعد هم که محل مورد نظر لیزر شد به بقیه بافت ها کاری نداره. یا به قولی لیزری عمل می کنه. یعنی فقط همون نقطه مورد نظر رو کار روش انجام میده.
اولین عملی که قرار بود انجام بدم استرس داشتم اما همون طور که گفتم لیزر خیلی کنترل شده و راحت تره تا بقیه عمل ها. با توجه به تجربه ای که کنار استادم به دست آوردم تونستم اولین جراحیم که برای درمان بواسیر بود رو به درستی انجام بدم.
برا امروز کافیه. اما بازم براتون مینویسم....