خاطره ای از سید محمد انجوی نژاد از سعید جلیلی
"سعید" دیدبان بود.
بچه های تیپ می دانستند، تا سعید در دیدگاه است، قبضه های دشمن خاموش می شوند و تک بعثی ها به تعویق می افتد.
"سعید" دیدبان بود. خوب می دید. خوب محاسبه می کرد. موقعیت های حساس را می شناخت و به موقع و دقیق گرا می داد. آن وقت باقی کار با توپچی های پای قبضه بود.
تا صدای سعید از پشت بی سیم بلند می شد: و ما رمیت اذ رمیت......
صفوف دشمن پراکنده می شد و تانکها از حرکت می ایستاد و خدمه های پشت قبضه دشمن به سنگرها می خزیدند. همزمان وقتی بیسیم چی قبضه ها جواب می داد: ولکن الله رمی .....
ناگهان خطوط دشمن جهنم می شد و زمین به لرزه در می آمد و آسمان آتش بر سر متجاوزین آوار میشد.
و این هنر سعید بود؛ اما نه تمام هنر او که او بیشتر از دیدبانی، نگاهش به آسمان بود و به کنگره عرش!
وقتی تک و تنها به سمت دیدگاه می رفت، نمی دانست چه کسی انتظار او را میکشد. شاید دیدگاه لو رفته باشد و اطلاعات و عملیات دشمن منتظرش باشد! همه می دانستند که بعثی ها با دیدبانها چه می کنند! پوست آنها را زنده زنده می کندند تا کسی جرات نکند دوباره به دیدگاه برود
امروز بدتر از دشمن خارجی، در داخل کشورمان مفسدان اقتصادی و غارتگران بیت المال به سفره مردم هجوم آورده اند و با یقه های سفید و کت و شلوارهای اتو شده، در لباس خودی، آقا زاده های نازپرورده و پر مدعا با پدران زیاده خواهشان، قصد نابودی مردمانمان را دارند! امروز قرار است باز سعید دیدبان شود! سعید باید دیدبان شود!
تقدیم به برادر جانبازم سعید جلیلی ، دیدبان تیپ ۲۱حضرت امام رضا(ع) و لشگر ۵نصر
سید محمد انجوی نژاد