بحث انتظار و توقع خیلی با هم متفاوته! مثلا من همیشه و از همهیِ آدمای این دنیا توقع رفتن رو دارم اما از بعضی ها انتظارش رو ندارم! انتظار یعنی منتظر بودن یعنی من توقع رفتن رو دارم اما منتظر اون روز نیستم، یه اطمینانِ توام با شکِ کَم. وقتی بهم میگید از هیچ کس توقع نداشته باش میخوام با یه تیر بفرستمتون اون دنیا!
تا حالا سرعتِ حد توی فیزیک رو خوندید؟ من فکر میکنم آدم ها وقتی به سرعت حد میرسن هم از دیگران توقع دارن، هم انتظار.(نمیتونم شیوا و رسا منظورم رو برسونم، این روز ها ناتوان شدم و کلماتم نمیتونن درست انتقال بدن خودشونو) اینجاست که بعد از اون سرعتِ حد یکدفعه خاموش میشن! اینجاست که باید به آدما بگیم از هیچ کس توقع نداشته باش! چون آدما بندهیِ توقعاتِ تو نیستن بشرِ دو پا، آدما همیشه دنبالِ منفعتن، حالا یه وقتایی منفعتشون با منفعتِ تو همراستا هست و تو فکر میکنی دارن توقعات تو رو برآورده میکنن.
اما گاهی نه از آدما انتظار داری و نه توقع، میری و میای و همه رو به چشم انسان هایی میبینی که گاهی با تو هم راستا و گاهی با تو و منفعتت زاویه دارن. اینجاست که به سکون میرسی، به نظر من اینکه از هیچ کسی انتظار نداشته باشی تو رو دلسرد و مغموم میکنه.
آه اگر بدانی مأمن همهکس بودن و مطرودِ همان کسان شدن چه دردِ خانمان سوزی دارد.
دهِ فروردینِ چهارصد و سه، میدونِ ۷۰ نارمک رو به روی خانه ای با درخت پرتقالِ سر به فلک کشیده.