یه وقتایی آدما میخوان که ندونن، سرشونو گرم کنن به چیزای فرعی و جوری به زندگی نگاه کنن که انگار اتفاقی نمیوفته، خبری نیست، هیچی. نه که بد باشه، نه، فقط گاهی بین این فراموشیِ خودخواسته اتفاقاتی ناخواسته میوفته! اتفاقاتی که نه میتونی از رخ دادنشون ناراحت باشی و نه میتونی شِکوه و گِله کنی، چون خودت خواستی! خودت خواستی که ندونی، نفهمی، نبینی. ظاهراً هیچ آدمی اونقدر عمر نمیکنه كه به از دست دادن زمان عادت کرده باشه. انسان، بندهی فراموشیه! فراموشیِ این که زندگی، گذشتن و رفتنِ پیوستهست.
بیستوپنچ بهمن صفردو.