از چه؟از که؟
از داغ هایی که پشت هم بر دلهایمان میماند؟!
از خون هایی که بی وقفه بر زمین میریزد؟
از مهسا شروع کنم و به کودک یکساله ختم کنم خوب است؟
از متروپل و ریزش های وقت و بی وقتش؟
به چه کسی شکایت کنیم؟
یقه چه کسی را بگیریم؟
مقصر کیست؟
گناهکار کدام است؟
پروردگارا کجایی؟
میبینی؟داغ های دلمان را میبینی؟میشود به تو شکایت کنم و کسی نگوید کفر نگو؟
اصلا میشود اجازه بدهی کفر بگویم؟
نکند چشمانت را بسته ای تا نبینی سنگدلی مخلوقت را!
نکند سالها بیداری بالاخره خسته ات کرده و به خواب رفته ای؟
میشود اجازه دهی برایت بگویم از خون های ریخته شده در صحن شاه چراغ؟
از آغوش امن مادری که ناامن شد برای خودش و دخترش؟
از پدری که دیگر دختر ندارد؟
هنوزهم کافی نیست؟بس نیست اینهمه ظلم؟
نمیخواهی اجازه بدهی تمام شود؟
درد بیشتر از این؟
خون بیشتراز این؟
خدایا میشود برگه ام را تحویل بگیری؟
به خودت قسم که دیگر توان دیدن ندارم...
میشود از آرزوهایم بگذرم ؟
کوله ام سنگین است...میشود زمین بگذارم و بگذرم از هرچیزی؟
خسته ام...
میترسم از دنیایت
مگر نمیگویی از مادر مهربانتری؟!
میشنوی صدایم را؟؟!
فریاد های ترسیده را میشنوی؟
خدایا اشک هایمان را ببین...
قسمت میدهم که تمامش کن ما ترسیده ایم...
آغوشت را بازکن و بغل کن بنده های ترسیده ات را...آراممان کن
من اغتشاشگر نیستم..من معترضم
داغ شاه چراغ بر دل من هم هست...
من برای همین مردم معترضم
داغشان کنار داغ مهسا بردلم نشسته
رد خونشان فولاد شده در چشمانم فرو رفته
یتیمی آرتین را چگونه تحمل کنم؟
چرا فکر میکنید من عزادارشان نیستم؟
پیراهن مشکی من...سرخی چشمان من...قلب سوخته من برای چیست؟
کسی که داغ عزیزانمان را بردلمان میگذارد از مانیست
به نسبت ندهید قاتل خانواده مان را
داغ برادر کوچکم مهرزاد بردلم
ننگ و مرگ بر من اگر ترور فرزند اعتراض است