صدای در اومد
خدای من دیگه کیه دم ظهر نکنه همسایه ها چیزی دیده باشن
برای کوکو پشت چشمی نازک کردم و رفتم در و باز کردم
*سلام وقتتون بخیر عذر میخوام خانم رستمی نژاد ؟
_بله بفرمایید
یه آقای میان سالی پشت در بود
*بفرمایید بسته پستیتون رسیده
چشمام برق زدن یسسسسسسسس بالاخره یه خبر خوب رسید امروز
_خیلی ممنون
میخواستم بغلش کنم اونقدر خوشحال بودم ولی خب می دونین که مشکل شرعی داره
در و بستم و اومدم داخل جیغ کشیدم و بالا پریدم در حالی که بسته پستی رو رو به کوکو تکون می دادم گفتم
_یوهوووووووووووووووووو بالاخره رسیددددد
+حالا چی سفارش دادی اینقدر خر ذوق شدی
_ یه هفته ست خوشبو کننده توالت سفارش دادم نمی رسید هرچی منتظر بودم جووووون الان رسید
+خاک تو سرت این همه پول پست و اصطلاک ماشین و آلودگی هوا و ..... همش به خاطر اینگه توالتتون بو نده ؟ اصلا توالتی که بو نده که توالت نیست اتاق خوابه ://
_ حاجی من شبا کلم و میزارم جلو در دستشویی می خوابم از بو گندش خوابم نمی بره همش خواب میبینم گلاب به روتون یکی تو خوابم داره اجابت مزاج می کنه
+ خب اوسکول می تونستی جای خوابت و عوض کنی خبر مرگت یا از مغازه ها بخری
یه ذره با خودم فکر کردم دیدم کم بی راه نمی گه خونه این همه جا داشت چرا جلو در دستشویی می خوابیدم اما واسه اینکه جلو یک عروسک بی ریخت کچل کم نیارم گفتم
_آخه این فرق داره رایحه ی آواکادو داره اولش که باز می کنی ولی یکم که می گذره کم کم تبدیل به رایحه ی هندونه میشه **
+مگه هندونه هم بو داره ؟ :/
_آرههههههههه هندونه های شهر ما بو هم دارن به تو چه اصلا
تازه یادم افتاده بود یه پسر بی هوش وسط اتاق رو بالشت من خوابیده بود خوش بو کننده رو دیدم کلا یادم رفت چی شده.....
_بالشت عزیز من زیر سر این عوضیههههههههههه خدا لعنتت کنه کوکو منو به چه روزی انداختی من ننم رو بالشت من نمی خوابید :/
+ فکر نمی کنی مشکل بزرگتر از کثیف شدن رو بالشتیت داریم :/
یکم فکر کردم و رفتم نزدیک در حالی که یگ لگد حواله ی پسره می کردم گفتم
_ پاشو خودتو به اون راه نزن من که می دونم خودتو به موش مردگی زدی که رو بالشت من لم بدی
پسره یهو چشماش و باز کرد و از درد ناله ای کرد
+ حالا فهمیدم چرا تا الان سینگلی خاک تو سر من که فکر می کردم می تونم از این وضعیت در بیارمت :/
_تو اصلا فکرم می کنی مگه
*تو رو خدااااااااا نگو که داری با اون عروسکه بالا سر من بحث می کنی وای خدا چی دارم می بینم
پسره حالا کامل به هوش اومده بود و خودش چسبونده بود به دیوار
_ اصلا تو برای چی دوباره در خونمون و زدی ؟ عرو سک و که دادی می رفتی دیگه :/
*به خدا فقط می خواستم بگم یه نفر رو پنجره هاتون نوشته F**k you همین
_ اونو که خودم نوشتم :))
کوکو و پسره هر دو با هم گفتن :
what the f**k??!!!!
_چیه خب همسایه رو به رویی از پنجره اتاق منو دید می زد منم رو پنجره فحش نوشتم :))
*صغری خانم و میگی ؟ بابا بنده خدا اون کاری نداره که
_نخیر اومده بود دم درمون می گفت از پنجره دیده میشه وقتی شیک می زنین
*مگه شیک می زنین ؟ :))))))))))))))))
_ زهر خر ببند نیشت و اون چشماش مشکل داره من شبا نماز می خونم اون فکر می کنه شیک می زنم
*آها که این طور
+ خب به سلامتی آشنا شدین با هم :)
پسره دوباره جیغ کشید
_ مرررضضضضضض صدای سوت اسرافیله
+ حاجی اسرافیل و با خاک یکی کردی اون بدبخت شیپور داشت
*خب... م ممم...مننن ...بهتره برم ....
+کجا عزیز بودی حالا :) تازه کارت دارم :) حالا تو از راز ما خبر داری پس جایی نمیری
_پاشو گم شو بیرون زر می زنه به هرکی بگی عروسکم حرف میزنه همین اسایشگاه رو به رو بستریت می کنن
*ممنون از مهمون نوازیت .....
بلند شد لباساش و تکون داد و در کمال تعجب دستش و برای دست دادن آورد جلو :
*محمدم از آشناییت خوشوقتم :)
خنثی نگاهش کردم و در کمال آرامش گفتم
_ گم شو بیرون نمیخوام ریختت و ببینم
با ترس نگاهم کرد و خداحافظی کرد و با تردید از در خارج شد
+پسر خوبی بود
_ نزنم نصفت کنم از وسط
+جوون تو فقط بزن
_عه ؟!! باشه
فکر کرده شوخی دارم باهاش سریع رفتم سمت آشپرخونی تا جارو دستی رو بردارم برگشتم و دیدم جا تره و بچه نیست ......
ادامه دارد .....
~•°stargirl°•~
_