هنوزم ادامه داشت
تا وسط آسمون کشیده شده بود و آسمون و نورانی کرده بود
یه رد سفید غلطان بین ذرات تاریکی
یک خط سفید که قلب ظلمت و می شکست
یه ستاره دنباله دار بود
دستم و به سمت آسمون دراز کردم
دستم و گرفت
پاهام بدون اختیار حرکت می کردن
دستام توی آسمون می چرخیدن
دستام تو دستاش بودن
نمی دیدمش
اما حسش می کردم
حتی بوی عطرش به مشامم می رسید
بی اختیار می چرخیدم و می رقصیدم
هاله ای از تاریکی شب وجودم و تاریک کرده بود
اما اون می درخشید
من شب بودم و اون تلالو خورشید
من ماه بودم و اون خورشید
از حیاتش تغذیه می کردم
من با او رقصید
زیر نور ماه
مقابل چشمان ستاره ها
و در میان تشویق تماشاچیان
هنگامی که دستانم را رها کرد
گرد ستاره بر آن مانده بود
و به خود که آمدم هزاران قطره اشک پشت سرش ریخته بودم ....
~•°stargirl°•~