خواندن ۴ دقیقه·۱۰ ماه پیش

یه سفر فضایی با استارگرل

*سلام علیکم رفقای باحال خودم اومدم راجع به هریییییییی که به ذهنم می رسه بگم قاطی پاتی قیمه تو ماستا ژله رو باقالی پلو صنعتی سنتی برررو بریممم

# یکی از فانتزیام اینه وقتی مردم جنازم و توی فضا رها کنن تا اجزای بدنم تجزیه بشه و وقتی کامل تجزیه شدم مولکول های بدنم تو فضای میان ستاره ای آزادانه بچرخن

#نمی دونم چه قدر منو می شناسین اما از وقتی یادمه عاشق فضا بودم

همیشه همه مسخره م می کردن و می کنن

اما فقط خدا می دونه چی تو سرمه

شخصا خیلی آدم تنوع طلب و بلندپرواز و البته مغروری هستم

به دلایلی که فقط خودم می دونم حداکثر فاصله رو با آدما حفظ میکنم

دکتر انوشه حرف قشنگی می زد می گفت خداوند خورشید و تو محدوده ی خاصی از زمین قرار داد چون اگر خورشید نزدیک تر از اون باشه می سوزونه اگر دور تر باشه منجمد می شیم

در واقع هر ستاره ای همچین محدوده ای اطراف خودش داره که اگر یک درصد سیاره ای توی اون محدوده قرار بگیره حیات در اون به وجود میاد

خب اگه بیشتر بخوام بگم راجع به خودم آدم زیاده خواهی هستم !!!به شدت دوست دارم ثروتمند بشم تا بتونم به آرزو هام برسم اما می دونین !! اونقدری مغرورم که غرورم اجازه نمیده با پول کسی حتی خانواده و پدرم به آرزوهام برسم دلم میخواد از حداکثر توانم و امکاناتی که در اختیارم قرار گرفته استفاده کنم برای متحول کردن شخصیت خودم و شکوفا کردن چیزی درون خودم

در واقع من و حتی شما همه چیز برای رسیدن به آرزو هامون داریم !! همه چیز توی ذهنمونه پس چرا ذهنمون و تغییر ندیم تا دنیامون تغییر کنه ؟

دلم میخواد شروع کنم زبان بخونم اما نمیدونم چطوری شروع کنم و چی بخونم در واقع سه تا کتاب گرامر سفارش دادم که صفر تا صد گرامر زبان و دارن اما خوندنم نمیاد و به سختی باید بشینم پاش !!!!

می دونی از وقتی شروع کنی به زیبا دیدن خودت دیگرانم تو رو زیبا می بینن ؟!! باور کن امتحانش کردم جوابه ;)

من عااااشق رمانای رازآلود و جنایی ام ! این دو هفته ای که خونمون بودم با مری کلارک هیگینز آشنا شدم نویسنده ی فوق العاده ایه تو کاراکتر سازی حرف نداره ایده ی کتاباش جذابه و یه جورایی برام تازگی داره گاهی حس میکنم یه جاهایی اونقدر داستاناش پیچیده میشه که خودشم گاف میده ! اما به طور کلی خیلی قلم گیرایی داره همیشه یه جاهایی از زبان شخصیت منفی یا به اصطلاح قاتل توی کتاببش حرف می زنه اما نمیزاره متوجه بشین کدوم یکی از کاراکترای کتابه و به جاش راهنماییتون می کنه و هرجایی یک قطعه از پازل و جا میزاره تا هوش شما رو محک بزنه و خیلی با ظرافت این کار و انجام میده حتی گاهی بین قاتل و یکی از شخصیت های کتاب ویژگی های مشترک زیادی رو به تصویر میکشه اما پایان داستان که می رسه می بینین بهتون کلک زده اونی که بهش مظنون بودی قاتل نبود :)))

این روزا معتاد کتابخونه شدم عاشق اینم تو اون فضای ساکت کتابخونه فقط بینم انگار کتابا صدام می زنن روحم و نوازش می کنن و به پرواز در میارن و منو به سمت خودشون می کشن

گاهی انگار شخصیتای تک تک اون کتابا زنده میشن و می تونم صداشون و بشنوم

یکی دیگه از فانتزیام اینه یک کتابفروشی بزرگ بزنم که مردم یه گوشه بشینن کتاب بخونن

میدونین خیلی دوست داشتم بیشتر راجع به برنامه هام و آرزو هام و رویاهام حرف بزنم اما راستش اینا رازن :))

فقط خوشحالم از اینکه تو این راه تنها نیستم خودم و دارم اونو دارم

یه انرژی عظیم که هیچ وقت ازش دست نمی کشم و اون هم هیچ وقت رهام نخواهد کرد

کسی که می دونم جای خالی همه ی کسایی که ترکم کردن و برام پر می کنه

کسی که زخم هام و ترمیم میکنه و همیشه باهامه

و خوشحالم بابت اینکه قرار نیست هیچ وقت از دستش بدم و نگران باشم بابت اینکه ترکم کنه یا از دستم ناراحت بشه چون اون حقیقتا می دونه درونم چی می گذره

دوست دارم یه روزی توی اون کلبه ای که همیشه آرزوشو داشتم زندگی کنم

با خرگوش پشمالوم

هر روز به باغچه و گلام آب بدم و براشون آواز بخونم

آخر هفته ها از توی باغچه توت فرنگی جمع کنم و کیک توت فرنگی درست کنم

غروب که شد برم پیاده روی و آهنگ بخونم

شبا بشینم تماشای ستاره ها و تو فضای باز در حالی که خیره شدم به ستاره ها یواش یواش چشمام و ببندم و بخوابم و بازم تو خواب بچه هام و ببینم که تو آسمون می درخشن

یه کتابخونه ی خیلییییی بزرگ تو خونه م داشته باشم و کلیییی رمان باحال و هیجان انگیز

یه اسپیکر واسه آهنگ گوش کردن داشته باشم که موقع کار و کتاب خوندن موسیقی گوش کنم

و مشتاقانه منتظر رسیدن اون روزم :))