سلامی به تو از دور
از جهانی دیگر
زیر آسمانی غریب اما آشنا
سلامی به تو از ژرفای زمستان
از این خانه ی آلوده به غبار فراموشی
از این قلب خونین
از پرتگاه زندگی سلامی روانه ات می کنم
نامه ای بر روی برگ زرد درختان برایت می نویسم
واژه هایم را روانه ی جهانت می کنم
تک تکشان بوسه زنان بر قلبت مینشینند
هر دو دلتنگیم
هر دو دلگیریم
هر دو نمادی از غروبیم
در دو جهان موازی غریبیم
من ماهی که از شب جا مانده است
و تو خورشیدی که از آسمان روز غافل شده ای
هر دو جهانمان غرق در ظلمت است
دیوار ها که ویران شوند
نخستین پرتوان عشق ظهور خواهند کرد
و این رستاخیز یک روح آرمیده در دو جهان خواهد بود....
~•°stargirl°•~