ویرگول
ورودثبت نام
فرشته غلامی
فرشته غلامی
خواندن ۲ دقیقه·۹ ماه پیش

عصرهای کریسکان


چند پیش کتابی خواندم به اسم "اجاره‌نشین خیابان الامین" که در آن اشاره‌ی کوچکی به جبهه‌ی غرب و مسائل آنجا کرده بود.
با این اشاره یادم آمد که حضرت آقا تقریظی بر کتاب "عصرهای کریسکان" نوشته‌اند که در بخشی از تقریظ آمده است:"کتاب جامعی است؛ تاریخ، شرح حال، شناخت قوم کُرد، شناخت حوادث تلخ و شیرین منطقه‌ی کردی در اوایل انقلاب..."
کتاب را شروع کردم و البته ناگفته نماند که گمان می‌کردم عصرهای کریسکان باید منظورش آب و هوای خوش عصرگاهی در منطقه‌ای به اسم کریسکان باشد که یادآور خاطرات خوش و دورهمی و ... است.
کتاب، شرح خاطرات امیر سعیدزاده‌ سردشتی است که اهل سردشت است و به سعید سردشتی معروف است. جوانی که قبل از انقلاب اسیر ساواک می‌شود و بعد از مدت کوتاهی از دستشان فرار می‌کند، انقلاب می‌شود و به کمک نیروهای انقلابی می‌شتابد و بدون هیچ پُست و سِمتی همه‌کار می‌کند از کارهای عملیاتی و اطلاعاتی و شناسایی و نفوذ به سازمان منافقین تا بازی‌کردنِ نقش تاجر برای سفر به عراق در زمان جنگ تحمیلی.
بارها اسیر گروهک‌های کومله‌ و دموکرات می‌شود و شکنجه‌های زیادی تحمل می‌کند، هر دو برادرش به جرم طرفداری از جمهوری اسلامی شهید می‌شوند و خودش که اسیر گروهگ دموکرات است بیش از ۴ سال اسارت می‌کشد و سرانجام سال ۷۴ از زندانِ دموکرات در عراق آزاد می‌شود.
کاش قلم یاری می‌کرد و می‌شد از صبر همسر جوانش با پنج فرزند کوچک در مقابل آزار و اذیت‌های اطرافیان و خائنان و دشمنان سخن گفت.
جای‌جایِ کتاب برایم عجیب و دردناک و تأمل برانگیز بود از جنگ‌های داخل شهری و جنایت‌های هولناک گروهک‌های مختلف تا کشته‌شدن انسان‌های بسیاری در این جبهه و تا "توپ کوره" که یک سال آرامش را از مردم سردشت گرفته بود تا بمباران شیمیایی و درد و رنج و عذاب مردم کُرد...
بعد از خواندن کتاب متوجه شدم که کریسکان منطقه‌ای بوده که پایگاه گروهک دموکرات در آنجا بوده و مسئولینِ پایگاه، عصرها بعد از چای عصرانه، سه نفر را به جرم طرفداری از جمهوری اسلامی تیرباران می‌کردند و همان‌جا دفن می‌کردند و چه دفنی...
انسان‌هایی که شاید هیچ‌گاه هیچ خبری ازشان نیامده و خانواده‌‌هایی که شاید همچنان چشم انتظار فرزندان خویش‌اند...
هیچ‌گاه فکرنمی‌کردم در جبهه‌ی غرب با داعش‌صفتانی جنگیده باشیم که هیچ حد و مرزی برای وقاحت و دد‌ منشی خودشان قائل نبوده‌اند.
و شک ندارم شکست تمام آن گروهک‌ها و در رأس آن‌ها شکست صدام و گذر از آن آشوب‌ها و فتنه‌های اوایل انقلاب، جز با امداد غیبی نبوده است.

پ.ن۱: بعد از مدت‌ها از مفیدترین و بهترین کتاب‌هایی بود که خواندم، البته که خواندنش بعد از تماشای فیلم "غریب" باعث شد درک و تصور فضای ملتهب آن‌موقع آسان‌تر شود.
پ.ن۲: یاد این گفته‌ی شهید بهشتی افتادم: "در این انقلاب آن‌قدر کار هست که می‌توان انجام داد بی آنکه هیچ پُست، سِمت، حکم و ابلاغی در کار باشد."

<یادداشتی برای چالش مرورنویسی فراکتاب>

#پیشنهاد_مطالعه
#کیانوش_گلزار_راغب
#همخوانی_کتاب

چالش مرور نویسی فراکتابهمخوانی کتابعصرهای کریسکانکیانوش گلزار راغبفراکتاب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید