دانشجو که بودم استادی داشتیم شیفتهی شخصی بهنام سیدعلی قاضی. همیشه از کراماتش میگفت و سخت دلبستهاش بود. ما دانشجوها اما نمیدانستیم او کیست فقط میدانستیم که استادِ آیتالله بهجت و علامه طباطبایی بوده است و همینها را هم مدیون استادمان بودیم.
او که عاشق سید علی قاضی و شاگردش علامه طباطبایی شده بود و در دوران دانشجوییاش هم از محضر یکی دیگر از رهروان این مسیر به نام استاد طاهرزاده نهایت بهره را برده بود، تصمیم گرفته بود بعد از فراغت از رشتهی پزشکی با تاسی از علامه طباطبایی به قرآن بپردازد.
دکترای تفسیر قرآنش را که میگیرد شروع میکند به تفسیر قرآن و نهجالبلاغه حتی در خارج از برنامهی کلاسهای دانشگاه و به قدری جذاب که ما از خواب بعدازظهر خوابگاه میزدیم و راهی کلاسش در سازمان تبلیغات میشدیم و بعد که آنجا را هم از او دریغ کردند راهی مسجدی در آن سرِ شهر.
بسیار مشتاق بودم بدانم این شخص کیست که استادمان اینگونه عاشق او و شاگردانش شده است و مسیر زندگیاش را از پزشکی و ثروت و شهرت به تدریس قرآن تغییر داده است. اما آشنایی با سیدعلی قاضی برای ما خلاصه شد در شنیدن چند کرامت از ایشان و در نهایت زیارت مزار ایشان در وادیالسلام نجف و مهروتسبیحی متبرک به مزار ایشان برای هدیه به استاد...
سه سال پیش اما کتابی دیدم به نام کهکشان نیستی که روی جلدش نوشته بود بر اساس زندگی آیتالله سیدعلی قاضی... و "آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم"...
بلافاصله کتاب را سفارش دادم و بعد از چند روز پستچی با کتاب آمد. بارها سراغش رفتم اما تورقی میکردم و سرجایش میگذاشتم انگار که آمادگی روبهرو شدن با شخصیت عظیم ایشان را در خود نمیدیدم؛ گذشت و گذشت تا اینکه قبل از نوروز ۱۴۰۲ با گروهی تحت عنوان همخوانی کتاب آشنا شدم و بعد هم متوجه شدم که قرار است در ماه مبارک رمضان کتاب کهکشان نیستی همخوانی شود و چه چیزی بهتر از "ابری که در بیابان بر تشنهای ببارد"...
رزق؛ فقط رزق مادی نیس
رزق معنوی هم داریم
مطالعهی کهکشان نیستی در آغاز سال و در ماه مبارک رمضان رزقی معنوی بود فراتر از حد تصور... رزقی با قرارهایی بین عبد و معبود...
خداوندا به ما کمک کن به سپاسگزاری رزقهایی که عطایمان میکنی خلف وعده نکنیم...
الهی آمین
<یادداشتی برای چالش مرورنویسی فراکتاب>
#همخوانی_کتاب
#معرفی_کتاب