بمبها اگر میدانستند چه چشمهایی را بیخواب و چه پلکهای را تر کردهاند، هرگز به زمین نمیرسیدند. در آسمان به دستهای پرنده تبدیل میشدند و در عالم آواز صلح سرمیدادند...
روزهای پرالتهاب جنگ...
انتظار و انتظار و انتظار...
هنوز بعد از هفت روز نتوانستهام برای مدیریت این بحران بزرگ با خود کنار بیایم. هنوز چشمهایم تار میبینند و سرم گیچ میرود.
احساس میکنم از منِ شجاع چیزی نمانده جز مشتی خاکستر بی روح ...