خلاصه فیلم
فیلم The Master داستان فِرِدی کوئل را روایت میکند؛ سربازی که پس از بازگشت از جنگ جهانی دوم با مشکلات شدید روانی دستوپنجه نرم میکند. فردی پریشان است و خاطرههای جنگ و گذشته تلخ زندگیاش او را رها نمیکنند. این آشفتگی درونی باعث شده که به دیگران آسیب برساند و به دنبال آرامش باشد. هنگام فرار از دست عدهای به یک کشتی پناه میبرد؛ بهاینترتیب با لنکستر داد، فَردی کاریزماتیک و رهبر یک جنبش شبهمعنوی، آشنا میشود. این ملاقات در حالی اتفاق میافتد که فردی از رخدادهای شب گذشته هیچچیز به یاد نمیآورد. لنکستر، که پیروانش او را «مرشد» مینامند، با روشهای خاص خود فردی را به جلسات درمانی میکشاند. در جلسه اول، از فردی میخواهد که بدون پلکزدن به سوالات او پاسخ دهد، با این شیوه او را کنترل میکند و به خیال خود، او را بهسوی خودشناسی هدایت میکند.
با گذشت زمان، فردی به شدت تحتتاثیر لنکستر قرار گرفته و با شور و اشتیاق از او پیروی میکند. او حتی حاضر است بهخاطر مرشد، با هر منتقد و مخالفی مبارزه کند؛ تا جایی که در یکی از جلسات با خشونت به یکی از مخالفان جنبش حمله میکند و نیمهشب او را میکشد. این پیوستن به گروه لنکستر، فردی را به جهانی خیالی با وعدههای پوچ میکشاند؛ جهانی که با شعارهایی مانند «کنترل زندگی خود را به دست بگیرید»، «خود را از آسیبهای گذشته برهانید» و «آزادتر و مسلطتر زندگی کنید» به دیگران وعده رهایی و تسلط بر زندگی میدهند، درحالیکه در واقعیت چیزی جز فریب و بازی ذهنی وجود ندارد.
برداشت شخصی: چالشهای روانی و جستجوی آرامش
فیلم The Master فضایی پراکنده و بههمریخته دارد که بیننده را در معرض تکههای گسستهای از یک داستان قرار میدهد. این تصاویر مانند قطعات پازلی هستند که باید پس از تماشای فیلم، توسط خود بیننده سرهم شوند تا از دل آن، یک کل منسجم بهوجود آید. در مرکز این پازل، رابطه پیچیده لنکستر داد و فردی کوئل قرار دارد. لنکستر داد ادعا میکند که هدفش کمک به فردی و رهایی او از آشفتگیهای درونیاش است؛ اما در عمل این رابطه سبب تخریب بیشتر فردی میشود، او را به سوی اعمالی سوق میدهد که از منطق و عقلانیت به دور است و روح و روانش را بیش از پیش آسیبپذیر میکند.
داستان فیلم به حدی از هم گسسته است که برای فهمیدن ارتباطات و لایههای پنهان بین شخصیتها و وقایع، مرور مجدد بخشهایی از فیلم احساس میشود. یکی از موضوعات محوری فیلم تأثیرات روانی جنگ بر مردم جامعه بهخصوص سربازان و تلاش انسانها برای رهایی از دردها و رنجهای خود است؛ مسائلی که در طول فیلم بهطور مستقیم یا غیرمستقیم به آنها پرداخته میشود. فیلم همچنین نقدی بر مکاتب فکری کاذب است که با ادعای کمک به افراد، آنها را بیشتر از قبل درگیر مشکلات درونی میکنند. در فیلم به شکل ظریفی به ساینتولوژی و آموزههای آن اشاره میشود؛ جنبشی که توسط ران هابارد بنیان گذاشته شده است؛ این جنبش، انسانها را ارواحی فناناپذیر تصویر میکند که اتصال با اصل خود را گم کردهاند. در این راستا انسان باید با هوشیاری کامل تمامی تجربههای تلخ زندگی خود را مرور کند و به یاد آورد، تا از آنها عبور کند.
یکی از موضوعات محوری «فیلم مرشد» تأثیرات روانی جنگ بر مردم جامعه بهخصوص سربازان و تلاش انسانها برای رهایی از دردها و رنجهای خود است؛
تأثیرات روانی جنگ بر شخصیت اصلی
در فیلم، فردی کوئل پیش از جنگ فردی عاشقپیشه و سرزنده بوده است؛ شاهدی بر این مسئله، صحنهای است که او به شیوهای پرشور عشق خود را به دختری ابراز میکند. اما جنگ چه بلایی بر سر او آورده؟ او پس از بازگشت به یک انسان مضطرب تبدیل شده که دیگر توانایی زندگی معمولی را نیز ندارد. در یکی از سکانسها، فردی با روانپزشک خود صحبت میکند. روانپزشک میگوید: شنیدم که گریه میکردی! فردی در پاسخ میگوید: به خاطر نامهای بود که از یک آشنا بهم رسیده بود، فکر کنم تو حرفه شما بهش میگن دلتنگی (you call nostalgia). Nostalgic یا battle neurosis نوعی عارضه عصبی ناشی از جنگ است. شایعترین علائم این آسیب روانی خستگی، بلاتکلیفی، قطع ارتباط با محیط اطراف و ناتوانی در اولویتبندی است؛ که اکثر این علائم در رفتارهای فردی دیدهمیشد.
تأثیرات جنگ بر او چنان عمیق بود که فردی دیگر نمیتواند هویت قبلی خود را بازیابد. او در جستجوی راهی برای بازسازی خود به هر کورسوی امیدی چنگ میزند و نیاز به یافتن آرامش است که او را به سمت لنکستر داد و آموزشهای مرموزش میکشاند. اما خیلی زود متوجه میشود که وعدههای لنکستر هم توخالی است و آن آرامشی که به دنبالش بوده را پیدا نمیکند. در نهایت این جنبش نیز، همانند بسیاری از جنبشهای معنوی فریبکارانه، تنها ارمغانش برای فردی سردرگمی بود.
تلاش برای رهایی از رنج
نکته دیگری که فیلم به آن میپردازد، تلاش فردی برای رهایی از رنجهای درونیاش است. او گمان میکند که با پیوستن به جنبش The Cause که لنکستر داد رهبر آن است، به آرامش دست پیدامیکند؛ اما بهزودی درمییابد که راه را اشتباه آمده است. پیوستن به گروههایی که با وعدههای پوچ سعی در جذب افراد بیمار و آشفته دارند، راهحل مناسبی برای او نیست. آنچه فردی نیاز دارد، تلاش واقعی برای کنار آمدن با گذشتهی خود و پذیرفتن بحرانهای درونیاش است.
ازدستدادن عشق و خانواده، آسیبهای روانی ناشی از جنگ و حس بیهویتی، همگی او را به فردی سرگردان تبدیل کردهاند. گرچه او در تلاش است تا این آشفتگیها را با پیوستن به یک جنبش شبهمعنوی فراموش کند؛ اما فیلم در نهایت نشان میدهد که این راهحلهای کوتاهمدت، قادر به التیام زخمهای عمیق او نیستند. زمانی که فردی سراغ عشق قدیمی خود میرود و درمییابد او ازدواج کرده است، به راهی دیگر برای یافتن هویت و آرامش روی آوردهاست.
نتیجهگیری:
فیلم The Master (مرشد) تلاشی برای کاوش در زخمهای روانی و بحران هویت انسانهایی است که پس از آسیبهای عمیق مانند جنگ، به دام عقاید کاذب و رهبرهای فریبکار میافتند. داستان پیچیده فردی کوئل و ارتباطش با شخصیت مرموز لنکستر داد از یک نیاز عمیق پرده برمیدارد: نیاز بشر به رهایی از رنجهای درونی. اما این فیلم یادآوری میکند که آرامش حقیقی و بازسازی هویت، تنها از راه خودشناسی واقعی و مواجهه با گذشته حاصل میشود، نه از پناه بردن به سرابهای فریبکارانه.
این موضوع تنها یک فیلم سینمایی نیست، بلکه در تجربههای واقعی جنگ نیز دیده میشود. سربازهایی که پس از پایان جنگ ایران و عراق، با زخمهای روحی و خلا هویتی به دنبال مرهمی بودند و هنوز هم هستند. گاهی گرفتار وعدههای پوچ جنبشهای فریبکار میشدند و در نهایت دستاوردی جز فروپاشی روانی نداشتند. برخی از آنها همچنان در بیمارستانهای روانی و تحت درمان هستند.