آدمیزاد ناشناس
آدمیزاد ناشناس
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

اول مهر ۱۴۰۳ یکشنبه ی غمگین

ببین مشکل خودمم!آره مشکل منم که نتونستم حرفامو بزنم نتونستم عمق مشکلاتمو به کسی نشون بدم

مشکل منم که نتونستم نقاب بزنم تا بتونم از آدما استفاده کنم انگار کل دنیا،ببین کل دنیا منو نمیفهمه!

امروز عجیب تنهایی دارم درد میکشم درد دندون درد بیچارگی درد بی کسی درد نفهمیده شدن

خدا رو قبول دارماااااا اما چرا اینجوری میخواد

همش احساس میکنم دارم تقاص یه گناه بزرگ پس میدم

نمیدونم میخواد آخرسر چیکار کنم خودکشی؟خودفروشی؟خودشناسی؟

آخ از دست آدما فقط میتونم زیر پتوی بنفشم قائم بشم

قلبم یه جوری سنگینه که دلم میسوزه داره کار میکنه کاشکی یذره وایسه بذاره روحم نفس بکشه

باشه حالا خودم مقصر این همه تنهایی و اشک و دردم روحم گناهی نداره جز گیر کردن تو بدن این آدمیزاد ناشناس.....

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید