من مرضیه سامی هستم. یکی از یاران فصل دوازدهم باشگاه محتوا. ورود من به باشگاه شاید برخلاف دوستان دیگه کاملا بدون برنامه ریزی و یکدفعهای بود.
داستان ورود من به باشگاه به یک شب قبل از آخرین مهلت ارسال متن 500 کلمهای بر میگرده. یادمه اون شب بعد از انجام کارهام تلگرامم رو باز کردم و گروه همکلاسیهای ارشدم رو چک کردم. دیدم یکی از بچهها یک فایل که توضیحات دوره تولید محتوای جایی به اسم باشگاه محتواست رو فرستاده. فایل رو باز کردم ، شرایطش رو خوندم و رسیدم به تاریخ تحویل متن که دیدم ای دل غافل فردای همون روزه. خلاصه بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم و راضی کردن خودم برای نوشتن متن، شروع کردم به نوشتن. من وقتی که برای دوره اقدام کردم مثل خیلی از بچه های دوره که درگیر کار نوشتن و تهیه متن و گزارش و تولید محتوا بودند اصلا توی این وادی نبودم. خیلی دورادور به این حوزه نگاه میکردم و واقعا ذهنیت دقیقی از اینکه تولید محتوا چیه نداشتم. ولی انگار از درون دنبال یک مبارزهطلبی و رقابت نامحسوسی بودم که بهانه دستم بده که پای را در راه نهم.
خلاصه منی که همیشه باید برای انجام همه چیز از قبل برنامه ریزی می کردم و میدونستم قدم بعدی چیه ، شروع کردم به نوشتن ولی خیلی امیدوار نبودم متن خوبی از آب در بیاد. به مدت 24 ساعت رسما درگیر توصیف خلق محتوا بودم. ذهنم داشت از صد درصد ظرفیتش استفاده می کرد تا هر آنچه که از خلق محتوا درک و لمس کرده ، روی کاغذ بیاره. به هیچ چیز به جز نوشتن متن فکر نمی کردم. نتیجه این شد که متنم رو تا 12 شب نوشتم و صبح هم یک ویرایش سریع کردم و براشون فرستادم. البته موعد تحویل متن که رسید دیدم مهلت تمدید کردند. بگذریم، من همش یک شکی توی دلم بود، چون خیلی سریع و بدون برنامه اقدام کرده بودم. دائم به خودم می گفتم اگه اشتباه کرده باشم چی؟ ولی یه صدای دیگه می گفت:" هیچ عیبی نداره. اینم یک تجربه است، تهش هر نتیجه ای که بدست امد به چشم یک ماجراجویی بهش نگاه کن. حتی اگر دیدی اینکاره نیستی و اشتباه انتخاب کردی، حداقل میتونی پیش خودت بگی به معلوماتم اضافه شده و یک قدم مفید برداشتی".
بعد از ارسال متنم وقت گذاشتم و پیج و سایت باشگاه محتوا رو بررسی کردم و در همون نگاه اول، نوع ارائه دوره ، پستها و استوریهاشون، لحنشون و محتوایی که در سایتشون دیدم و ارتباطی که با مخاطب برقرار کرده بودند، من رو به شدت جذب کرد. همین جا بود که برخورد اول و جدی من با محتوا شکل گرفت. خیلی همه چیز به دلم نشست و یک حس اعتماد و اطمینانی در من بوجود آمد.
الان که دارم این متنو مینویسم، به اهمیت محتوا در جلب اطمینان خاطر مخاطب بیشتر ایمان میارم. خلاصه بعد از مصاحبه، جزو یاران شبانه باشگاه شدم و تمام برنامه هام رو طوری تنظیم کردم که با شروع دوره بتونم تمام وقت، و متمرکز با دوره پیش برم.
الان که در انتهای دوره هستیم، میتونم بدون اغراق و خارج از هر کلیشه ای بگم، که دوره باشگاه محتوا دوره بسیار ارزشمند و توانمند کنندهای هست. دورهای که جاش توی هر دوره اکادمیک دانشگاهی خالیه . دورهای که تئوری و عمل رو با هم تلفیق کرده و در کنار همه شرکت کنندهها یک کمک مربی وجود داره که در طول دوره همیشه و همه جا به کمک فرد میاد و پاسخگوی ابتداییترین مسایل تا پیچیدهترین مسایل هست. مطمئنم که همه در این یک مورد با هم موافقیم که تا اینجا که رسیدیم، هیچ وقت به طور جدی اموخته های تئوریک مون رو در محیط و شرایط واقعی تست نکردیم و سعی در خلق چیزی نکردیم.
باشگاه محتوا جایی بود که به من کمک کرد شروع کنم حتی با اشکال و اشتباه. موضوعی که توسط کمک مربی خیلی واضح، ابتدای دوره گفته شد این بود که، اشتباه کردن و تجربه کردن جزیی از دوره است و هیچکس بابت این موضوع نباید دست از انجام دادن بکشه و راه برای همه با هر سطحی از دانش و تجربه باز هست. به نظرم برای همه ما که همیشه دیکته نمی نویسیم تا خدای نکرده غلطی ازش در نیاد چنین فرصتی استثناییه. من اینقدر جسارت بدست آورده بودم که همه مشق عشق ها که همون کارهای عملی مون بود را با درکی که از درس ها کسب کرده بودم با هر سختی که بود، با عشق انجام میدادم و با وجود همه سختی هایی که وجود داشت، مخصوصا برای تهیه پادکست ،مطالب جدید یاد گرفتم.
نکته دیگهای که توی باشگاه دیدم تنوع مربیان و سرفصلها و محتوایی بود که ارائه شد. چنین حجم مطالب مفید و کاربردی رو مطمئنم هیچ جای دیگه حالا حالاها پیدا نمی کنم. همچنین آشنایی با افراد حرفهای و استادان قهاری که هر کدام مجموعهای از دانش، اطلاعات و تجربههای بکر در این حوزه هستند و اطلاعاتشون را بسیار خالصانه در اختیارمون قرار دادند و همگی آماده کمک حتی بعد از دوره هم هستند به واسطه باشگاه محتوا اتفاق افتاد.
در پايان...
من الان تازه فهمیدم با افکاری که جزیره وار در ذهنم برای مدت های بسیار طولانی سرگردان بودند و هر کدامشون من رو به یک سمتی میبردند و هیچ وقت نمیدونستم که چطوری میتونم همه شون رو یکجا جمع کنم و از هم افزایی شون استفاده کنم. خیلی خوشحالم که باشگاه محتوا مسیر حرکت ما رو با نوری که تاباند روشن کرد و دست ما رو گرفت و در شروع مسیر ما رو همراهی کرد. من مثل کودکی که تازه راه رفتن یادگرفته و علیرغم ترسی که در وجودش هست برای قدم برداشتن تلاش میکنه و به حضور و حمایت و همراهی پدر و مادرش دلگرمه ، به همراهی باشگاه محتوا به عنوان خانه ام و پدرو مادر این خونه برای شروع اولین قدم هام دلگرمم.