از اذان صبح گاهی اش تا شام گاهش به سوی اعدام میرویم ! به سوی صدای خروشان ظلم میرویم . به سوی بدتر از بدتران ، یه سوی گردش تاریخ ؛ تاریخی که سنگ نگاره هایش سخن میگوید ، از نگاه های ظالمانه مردمان اطراف می گوید ، از صدای بی صدای فرزندانش ، از غارت غارت گران و سکوت کردن آنان که نباید سکوت میکردند .
چرا و به چه عنوان ، تاریخ میگذرد ، نوشته میشود، خوانده میشود و برمیگردد ؟ چندین و چند هزار نفر نفس ها را از دست دادند ؟ چندین و چند هزار نفر آرزو را باختند برای ریشه در اعتقاد ؟
تاریخ گنجینه ای پر از تجارب بزرگان و کوچترآن ک همه و همه باز میگردد باز به سوی آغوشمان ؛ اکنون چندین و چند هزار نفر آینده را باختند از برای اشتباهات ، اشتباهاتی ک نفس میبرد ، کودک دو ساله را با گلوله ای آهنین از دل آهنین هموطنش به سوی بهشت خیالی یا حقیقی می بَرَد ، چگونه وبه چه علت میزنند ؟ چرا میکشند ؟ چنیدن درهم ها صرف پرده های عزایشان شد ؟ چندین درهم ها صرف آدم هایی شد که شب ها با اذان مغربش بزنند و بگیرند و تجاوز کنند و با اذان صبحش بُکُشند و آب هم از آب تکان نخورد ؟
کدام یک از آن لشکرها که از آنها سخن میگویید پاسخگو هستند ؟
پاسخ ؟ هیچکدام ؛ مهم است ؟ خیر . تاریخی که سال هاست در تمام نواحی آموزش میدهید چه میگوید ؟ چند بار افتخار کردید ؛ به چنین سخن هایی که نتوانست جان کسی را پس بگیرد؟ حال چندین بار به دلاور مردانی همچون ، مثال هایی که گر زد نگاهتان را از سوی نگاهان مردمانتان میبرید افتخار کردید ؟
سوال بس است ؛ سخن کافیست ، ما میگوییم
《آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و خواهند رفت 》