یه روح زخمی...
یه روح زخمی...
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

چای سبزم را دم می کند و ذهنم پر می کشد...

چای را دم می کنم بوی چای سبز کل اتاق را پر کرده است شعله شومینه می رقصد با که می رقصد؟!شاید به یاد عشقش می رقصد به یاد آن روزها.

پشت پنجره روی صندلی چوبی نشسته ام بیرون برف می بارد و من در خیالات خودم غرق شده ام به بیرون زل زدم ولی ذهنم در جای دیگری پر می کشد .

ذهنم در میان خاطرات تو پر می کشد طوری پر می کشد که انگار در میان خاطراتت رقص با روبان را اجرا می کند و صحنه ها از جلوی چشمانم می گذرد.


گم شده ام در میان شیار های مغزم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید