برو کشکت رو بساب
نوشتاری در باب نویسندگی
مهارت یا استعداد، مسئله اینست - بخش اول
زمانی نوشتن برای خود آدابی داشت و نویسندگی حرمتی. به قول فردوسی «بسی رنج بردم در این سال سی»، سرلوحه نویسندگان بود، نویسنده در گذشته بیشتر به کیفیت تولید خود، توجه داشت. بله، نوشتن به مثابه تولید یک کالای فاخر و با کیفیت بود نه هر وقت دلم گرفت و با خواندن یک رمان زرد آبکی 500 صفحهای، هوس نویسنده شدن به سرم بزند.
متاسفانه یا خوشبختانه، دنیای امروز، دنیای لقمههای جورواجور یا فست بوک و فست استوری شده است، غذاهای فکری «سریع آماده شو، بخوریم بابا»، با تزئینات عجیب و غریب، دیگر، خبری از آبگوشت و چلو کباب نیست. کسی حاضر نیست به خودش زحمت پاک کردن سبزی خوردن بدهد، همه چیز آماده شده چون ما وقت نداریم، به شدت گرسنهایم اما وقت نداریم برای نوشتن، دو سه تا کتاب بخوانیم، تمرین کنیم اصلا بفهمیم که استعدادش را داریم یا باید به قول قدیمیها، برویم کشکمان را بسابیم. استعدادهای ما هم فست تلنت شدهاند، امروز حال و هوای شاعری داریم چون جدیدا چند خط شعر خواندهایم آن هم نصف و نیمه و فردا رویای نوشتن یک رمان چند جلدی، «کلیدر» گونه.
به نظرتان لازم نیست دوباره روی همان کاناپه بنشینیم، تلویزیون را خاموش کنیم و عمیق و با تمرکز بیندیشیم به اینکه آیا ما استعداد نوشتن داریم اصلا میدانیم استعداد چیست؟ چه فرقی با مهارت دارد؟
استعداد، در فرهنگ عمید، توانایی ذهنی و فطری برای انجام دادن یا فراگرفتن کاریست. به عبارت دیگر، وقتی شما در زمینهای استعداد دارید میتوانید آن مهارت را با صرف زمان و انرژی کمتری یاد بگیرید. پس استعداد و مهارت یکی نیستند اما استعداد میتواند منجر شود که شما مهارتی را که در آن با استعداد هستید، زودتر از بقیه یاد بگیرید و بهتر و با کیفیتتر پیش ببرید. شعبانعلی در نوشته «تفاوت استعداد و مهارت» در سایت «متمم» میگوید که مهارت وجود ندارد و ما آن را ایجاد میکنیم اما استعداد چیزیست که در ابتدا وجود دارد و ما صرفا میتوانیم برای پرورش آن وقت بگذاریم. این یعنی وقتی استعدادی در چیزی نداریم برویم و کشکمان را بسابیم و استعداد واقعی خود را پیدا کنیم یا کنترل تلویزیون را برداریم و بزنیم کانال اخبار، ببینیم دنیا دست کی هست و زیر لب هی فحش بدهیم به روزگار.
اگر در نهایت کشف کردید که در نوشتن استعداد دارید، از روی کاناپه بلند شوید و شروع به یادگیری مهارت نویسندگی کنید. برای تقویت هر نوع مهارتی اعم از فیزیکی و فکری، باید بتوانیم مدارهای مغزی خودمان را تقویت کنیم یا به عبارت دیگر چربیهای دور نورونهای مغزی را بیشتر کنیم بله، تکرار و تمرین مداوم باعث فعال شدن میلینها (myelin) میشود و وقتی در مهارتی عالی و حرفهای می شویم داریم با یک نورون چاق و پر از چربی همزیستی میکنیم. بله چاقی بالاخره یکجا به درد خورد.
حال بیاییم کمی به ذهنمان نظم بدهیم، قبل از هر چیز لطفا و لطفا بنا به دلایلی که در بخشهای قبلی گفتیم نویسنده نشوید اما اگر بر حسب اتفاق شاهین اقبال بر شانه شما نشست و استعداد نویسندگی داشتید، شروع کنید به چاق کردن نورونهای مغزیتان، هر چه چاقتر، نویسنده تر.
اما چطور نورونهایمان را چاق و چله کنیم؟ مثل جادوگر داستان هانسل و گرتل خانه شکلاتی بسازیم؟
کال نیوپورت در کتاب «کار عمیق» موضوع «تمرین سنجیده» را عنوان میکند که در نوشتن هم مثل هر مهارت دیگری کاربرد دارد. ما میتوانیم تمرین سنجیده را در نوشتن چرخهای به شکل زیر ببینیم (چقدر شبیه بشقابی پر از خوراکیست)
بله به قول نیوپورت، یادگیری، نتیجه کار عمیق است و تمرین سنجیده، نوعی کار عمیق است همان بشقاب پر از خوراکیهای لذیذ که نورنها را چاق میکند و ما را ماهرتر.
ادامه دارد…
ندا پیش یار