نوشتاری در باب نویسندگی
سانسور یا خودسانسوری _ بخش سوم
منظورم نوع وحشتناکی از سانسور است که درون خود ماست، حالا به هر دلیلی می تواند بذر آن، زمانی، پاشیده شده باشد و اکنون که نشسته اید پشت لپ تاپتان و دارید می نویسید، به ثمر نشسته و خودش را نشان می دهد، بله منظورم خودسانسوریست.
میشل فاوست، دانشمند و نظریه پرداز معاصر آمریکایی، در کتاب آسیب های سانسور خود می گوید که سانسور، عملی است با انگیزه های سیاسی که بیشتر در فرآیند گیرندگی و دهندگی پیام صورت می گیرد و در واقع محتوای پیام را تحریف می کند. فاوست، خودسانسوری را زیرمجموعه ای از سانسور می داند.
بله، از نظر جامعه شناسی، خودسانسوری ناشی از ترس است، ترس از دست دادن تایید دیگران، امنیت، کار و در حالتی خیلی بدبینانه، ترس از دست دادن زندگی خود و دیگران.
به نظر می رسد که جامعه ای که در آن میزان سانسور بالاتر است، به تدریج میزان خودسانسوری هم بالاتر می رود چون هر چه باشد خودسانسوری، زیرمجموعه ای از سانسور است.یادتان هست این حرف فاوست را؟
خوب حالا اگر خوب دقت کنیم همه ما به نوعی درگیر خود سانسوری هستیم و از خودسانسوری رنج می بریم. این بیماری، از سانسور احساساتمان در بچگی شروع می شود و تا سانسور نوشته هایمان ادامه دارد.
خوب حالا همه اینها را دانستیم چه باید بکنیم که وقتی در حال تایپ کردن کلمات داستانمان هستیم، یکی توی ذهنمان بنویس، ننویس نکند.
واقعیتش را بخواهید خیلی سخت است نسخه تجویز کردن، برای این بیماری. بارها شده است که وقتی دارم چیزی می نویسم، مدام دستم روی دکمه "Delete" است و از خودم می پرسم:
"آیا این کلمه یا جمله برای کسی ضرر ندارد؟
نکند خاطر فلانی یا فلانی را مکدر کند؟
نکند باعث شود کتابم چاپ نشود و اسمم در لیست سیاه نویسندگان ممنوع الچاپ برود؟
آنوقت، غوره نشده مویز می شوم آیا همین را می خواهی؟
اغلب، جواب اولمان اینست: "نه که نمی خواهم"
پس پاکش می کنیم یا با کلمه بی خطری جایگزین می کنیم بله، اصلا این کلمه معنی ای را که می خواهیم برسانیم، بهتر منتقل می کند.
آه، اینها برای ما نویسنده ها خیلی خیلی آشناست، چه بنویسم که چاپ شود؟
چه بنویسم که مهر " بلامانع است" را از آن خود کند؟
چه بنویسیم که کتابمان در قفسه کتاب فروشی ها باشد نه توی سطل زباله ....؟
از من می پرسید اصلا ننویسید چه کاریست، به جای آن بروید و سانسورچی بشوید. بله، این ذهن یک نویسنده نیست، درست متوجه شدید این ذهن یک سانسورچیست.
سانسور واقعیتیست غیر قابل انکار که اصلا دست من نویسنده نیست، کار من نیست، کار من نوشتن واقعیت هاست، به تصویر کشیدن دنیایی متفاوت است، شرح درد هاست بدون نگاه جانب دارانه، بدون چرخیدن به راست و چپ.
پس آن قیچی لعنتی ذهن سانسور چیت را بگذار زمین و فقط بنویس. همه آن چیزی را که باید در روایت داستانیت باشد، بنویس، بی کم و کاست.
حتما پس ذهنتان اینست که این نوشتن به درد عمه ات می خورد وقتی تهش غیرقابل چاپ می شود.
بله، ممکن است اصلا چاپ نشود اما حداقلش ذهن نویسنده ات هنوز زنده است، هنوز سالم است و به کرم خورنده ای به اسم خودسانسوری مبتلا نشده است.
غیر از اینست که همیشه، ماه پشت ابر نمی ماند.
#ندا_پیش_یار
https://t.me/neda_pishyar