قالی زيراندازی است يک رو ، با تار و پرز و پود ضخيم و پود نازک و با گره . پيشينه قالی در ايران به دوره هخامنشيان می رسد و در اينکه خاستگاه آن ايران بوده است شک و ترديد وجود ندارد .
فرش كار ايران در عهد هخامنشي كه در كاوشهاي پازيريك كشف شده است.183×200 سانتي متر
اين تصوير فرش پازيريک است که نخستين قالی جهان می باشد.اسب سوار سکايي-ايرانی را با سبلت نشان می دهد که شلوار بر پا کرده است.شلوار در دوران هخامنشی توسط سکاهاي ايرانی استفاده می شده است
درة پازيريك در مسافت قريب دويست كيلو متري جنوب بي ئيسك (از شهرهاي جنوبي قسمت مركزي سيبريه) و بفاصلة تقريبي 79 كيلومتري مرز مغولستان خارجيس (كه سابقاً جزء خاك چنين بود) نزديك محل التقاي رودخانههاي اولاگان و باليكتيول واقع شده ارتفاع آن از سطح دريا در حدود 1500 متر است.
دانشمند شوروي بنام س . ا . رود نكو ضمن دومين مرحله كاوشهاي خود كه در درة پازيريك انجام ميداد در سالهاي 1327 و1328 شمسي درون آرامگاه يخ زده يكي از شاهان سكاها آثار جالب توجهي از صنايع ايران دورة هخامنشي كشف نمود كه مهمترين آنها يك قطعه فرش تقريباً كامل و قطعاتي از فرشها و پارچه هاي ديگر ايران عهد هخامنشي است.
طي مقالهاي كه در مجله اخبار لندن مورخ 11 ژوئيه 1953 (20 تير ماه 1332 ) در بارة آثار مكشوفه در پازيريك درج گرديده بود فرش مكشوفه فوق را تحت عنوان قديميترين فرش ايران در دنيا كه مدت 2400 سال در يخهاي دائمي سيبري مركزي محفوظ مانده است،معرفي نمود و دربارة آن چنين توضيح دادهاند:
مهمترين اشياء مكشوف در پازيريك قطعه فرشي است با نقشهاي مختلف كه كرك آن را از پشت گره زده و از سمت رو چيده و صاف نموده بودند. اين فرش ضمن زين و برگهائي كه همراه جسد اسبها در دل خاك مجاور آرامگاه نهاده بودند بدست آمده براي زين يكي از اسبها بكار ميرفته است. ابعاد فرش مزبور83/1 متر در دو مترـ در 2 ميليمتر ميباشد و به قراري كه به كاشف فرش تشخيص داده است در هر دسيمتر مربع آن 3600 گره زدهاند. كار آن ظريف و زيباست و نقشة روي فرش عبارتست از حاشيهاي مشتمل بر تصوير حيوانات افسانه بالدارـ پس از آن رديف سواران ايراني كه به ترتيب يكنفر بر اسب سوار و پشت سر او يكنفر دهانه اسب را گرفته است و ميبرد ـ سواران مزبور كلاه مخصوص ايرانيان را بر سر نهادهاند. انتهاي زيرين كلاه از زير چانه كج شده به پائين دهان منتهي ميگردد نوك طرف ديگر آن هم باريك است … پس از آن رديف گوزنهاي خط و خالدار و بعد از آن حاشية مجددي مشتمل بر تصاوير حيوانات افسانه بالدار و در وسط فرش نوعي نقوش چهار برگي كه از گل و بو تههاي آشوري اقتباس شده است. آقاي رود نكو دانشمند شوروي كه كاوشهاي پازيريك را انجام داده و ميتوان گفت قطعه فرش فوق شگفت انگيزترين چيزي است كه در كاوشهاي متمادي و دشوار اين دانشمند در پازيريك بدست آمده است، كتاب مفصلي به زبان روسي تحت عنوان تمدن مردم ناحية كوهستاني آلتائي در عهد سكاها (چاپ مسكو ـ لنينگراد 1953) منتشر نموده است و طي آن درباره فرش مزبور توضيحات مفصلي ميدهد كه برخي نكات آن بشرح زير در اينجا نقل ميگردد
«……نقوش حيوانات بالدار در حاشيه كنار فرش كمي بزرگتر از نقوش همان حيوانات در اطراف قسمت وسط فرش بوده، جهت آنها هم مخالف جهت نقوش اخير الذكر ميباشد و هر پنج حاشيه و نقش وسط فرش داراي حاشيه باريك، مشتمل بر نقوش مثلثهاي ريز است(به اصطلاح معمول و مصطلح فارسي دالبر) اين قالي چند رنگ داشت كه بيشتر آن قرمز، آبي، سبز، زرد كمرنگ، نارنجي مي باشد(آنچه از روي گراور رنگي فرش مزبور در كتاب آقاي رودتكو تشخيص داده ميشود زمينه قرمز و نقوش زرد رنگ ميباشد. م)… تاريخ اين قالي از روي شكل اسب سواران معلوم ميشود . طرز نشان دادن اسبهاي جنگي كه بجاي زين ، قالي بر پشت آنها گستردهاند و پارچه روي سينه اسب از مشخصات آشوريها ميباشد. لكن در روي فرش پازيريك ريزهكاريهاي مختلف و طرز گره زدن دم اسب و چگونگي گره مزبور آشوري نيست بلكه مربوط و متعلق به دوران پارسيان است. گرهاي دم اسبهاي روي فرش را در نقوش برجسته تخت جمشيد نيز ميبينيم .»
در جاي ديگر كتاب فوق دانشمند مزبور صراحتاً فرش مزبور را كار ايران ميداند منتها در تشخيص اين كه در كدام قسمت ايران عهد هخامنشي بافته شده است اظهار ترديد مينمايد.
نگارنده با آشنائي و بررسيهاي كه ساليان متمادي از نزديك يا دور درباره آثار هخامنشي مخصوصاً در تخت جمشيد نموده، به خود جرئت ميدهد كه در باره فرش محل مزبور و محل بافت آن نقاط ذيل را مذكور دارد:
با دقت در آثار تخت جمشيد بخوبي مي توان استنباط نمود كه همه جا استادان حجار مقيد بوده و سعي نموده اند موضوع نقش برجسته و چگونگي آن را با اوضاع و احوال محلي كه نقش در آنجا جلوه گري مي نموده و زينت بخش بوده است ارتباط بدهند ـ چنانكه در كاخهاي آپادانا و صد ستون كه محل برگزاري جشنهاي رسمي و انجام مراسم سلام بوده صف لشگريان و نمايندگان اقوام ساكن قسمتهاي مختلف كشور به صورتهاي گوناگون نموده شده است و در آستانههاي مختلف كاخهاي كوچك داريوش و خشايارشا در هر اطاق نقش مربوط به چگونگي استفاده از آن محل حجاري گرديده است. مثلا در اطاقهاي كوچك شاهنشاه سر و صورت صفا مي داده نقش گماشتگان شاهي با شمعدان و عطر دان و حوله و ظرف آب ديده مي شود.
آنجا كه شاهنشاه وارد تالار كاخ مي شود تصوير خدمتگزاران پشت سر او با در دست داشتن حوله و اسبابي كه براي راندن حشرات بالاي سر شهريار حركت مي داده اند حجاري گرديده است و در آستانه بزرگ تالار كه شاهنشاه از آنجا به بيرون كاخ ميخرامد علاوه بر حوله و اسباب مزبور چتر آفتابي مخصوص بالاي سر شاه حجاري كرده اند. همچنين تصوير درباريان و جدال شاهنشاه با مظاهر اهريمن كه در آستانه هاي اطاقهاي مجاور تالارهاي بزرگ نموده شده است و قس عليهذا.
در حاشية بزرگتر فرش مكشوف در پا زيريك ديده ميشود كه نقش مردمان يكي سوار بر اسب و پشت سر او يكي پياده پهلوي اسب كه افسار آن را از پشت گرفته، تكرار شده است و در برخي موارد هم دو نفر سوار پشت سر هم يا دو پياده به ترتيب فوق پشت سر هم قرار دارند
به عقيدة اينجانب نقش حاشيه مزبور نشانه و اشاره به سوار و پياده شدن از اسب و حركات معروف به سوار خوبي است كه هنوز هم در جشنها و نمايشهاي اسب دواني در ايران مرسوم ميباشد و در دوران امپراتوري روسيه در ارتش امپراتوري كشور مزبور بسيار معمول بود و در عهد قاجاريه اين رسم مجدداً به پيروي از مراسم ديگر لشگري روسيه در ايران متداول گرديده است و بنابر اين ميتوان تشخيص داد كه رسم سوار كوبي و شيرينكاريهاي اسب سواران از دوران باستان و لااقل از عهد هخامنشي در كشور شاهنشاهي ايران معمول بوده و عمل مي شده است ـ آقاي رود نكو كه حقاً با دقت و بررسي هر چه تمامتر در كتاب جامع خود اظهار نظر كرده اند فرش مكشوف در پا زيريك را بافت يكي از سه قسمت كشور هخامنشي يعني ماد ـ پارت يا خراسان قديم ـ پارس مي داند. هر چند اسبهاي پارس مشهور بوده و داريوش كبير در كتيبه هاي خود مكرر از اسبهاي پارس نام ميبرد اما چون نقش گوزن ارتباط با پارس ندارد و از طرفي لباس مرداني كه سوار بر اسبها هستند يا افسار آنها را در دست دارند لباس مردم ماد و اهالي شمال ايران است احتمال اينكه فرش مزبور بافت پارس باشد تقريباً از ميان ميرود و چون سواران پارتي مشهورتر از سواران مادي بودهاند و لباس مادها با ساير قسمتهاي ايران شمالي در بسياري موارد شباهت دارد بخصوص كلاهي كه در روي فرش بر سر رديف مردان ديده ميشود منحصر به مردم ماد نيست و اقوام ديگر شمال ايران از جمله پارتها هم از اين كلاه داشته اند (نقوش برجسته تخت جمشيد مطلب را معلوم و اثبات مي نمايد) و از طرفي گوزن در دشتهاي شمالي سرزمين پارت بوده است و بالاخره چون پارت نزديكترين قسمت ايران عهد هخامنشي به پازيريك ميباشد و از هر بابت مي توان احتمال داد و اظهار نظر نمود كه فرش مكشوف در پازيريك در سرزمين پارت يعني خراسان قديم تهيه شده، ضمن مبادلات تجارتي و داد و ستدهاي معمولي بين مردم شمال ايران به پادشاه سكاها تعلق يافته و در پازيريك همراه جسد اسب پادشاه دفن شده است.
آنچه مناسب به نظر ميآمد در باره مهمترين كشف آرامگاههاي پازيريك يعني قطعه فرش فوق توضيح داده شد و جا دارد كارشناسان فني، بخصوص استادان نقشه كش و بافندة فرش به هر نحو عملي و ميسر باشد اين يگانه نمونه فرش هخامنشي يعني محصول و يادگار استادان فرش عهد هخامنشي را مورد بررسي بيشتر قرار دهند و نكات هنري اين صنعت ظريف باستاني را در يادگار ذيقيمت مزبور مشاهده و درك نمايند.
يك قسمت از مكشوف در پازيريك مشتمل بر تصوير بانوان عهد هخامنشي، كار ايران
قطعه فرش مكشوف در پازيريك كه قسمتي از آن در تصوير بالا مشاهده ميشود.
تمام مطالب به نقل از قالیشویی مادرمی باشند .
علاوه بر فرش فوق قطعه كوچك فرش ديگري در پازيريك پيدا شده كه نقش آن مشتمل بر مربعهاي كوچك است و بر روي هر مربع تصاوير بانوان عهد هخامنشي را در طرفين آتشدان نشان ميدهد. بافت اين فرش دو رو بوده است بدين طريق كه تار آنرا از پشم ظريف تابيده درست ميكرده اند و پود آنرا از پشم ظريف به رنگهاي مختلف گره ميزدند و بدين طريق طرحها و نقوش فرش را از دو طرف نمايان ميساختند. در هر سانتيمتر مربع اين فرش از يك طرف 22 و از طرف ديگر 24 گره زدهاند.نقوش مربعهاي مزبور هيچ كدام بطور كامل و از هر جهت به ديگري شباهت ندارد در صورتي كه در صنعت بافندگي چنين امري عادتاً پيش ميآمد.
از توضيحات آقاي رودنكو در بارة قطعه فرش مزبور بر ميآيد كه بافت آن تقريباً به گليمهاي بسيار ظريفي كه مخصوصاً عشاير فارس مي بافند شباهت داشته است. قطعه فرش ديگري هم در پازيريك پيدا شده كه از لحاظ طرز بافت عيناً مانند قطعه فوق بوده تنها نقش آن به عوض خانه هاي مربع و تصاوير بانوان هخامنشي، مشتمل بر رديف نقش شيرها نظير رديف نقوش شيرها در حجاريهاي تخت جمشيد استبته جقهيکی از گرانبهاترين و قديمی ترين ميراث به جا مانده از گذشتگان و هنر آنها نقوش سنتی است. نقوشی که ريشه در دل فرهنگ ما دارد نقوشی که با قلب تاريخ تپيده تا به امروز به زندگی ادامه داده .
يکی از اين نقوش بته جقه است .اين نقش در اکثر هنرهای سنتی ايران استفاده ميشود اما وجه تسميه ان چيست ؟ جقه يا پرک بته ای است ، ساخته شده از پر پرندگان که بر بالای کلاه پادشاهان ايران است و آن تغير يافته سرو سرافکنده است . نشانی از ايران و ايرانيان وحکايت کننده از راستی وتواضع ايشان است.
جقه : ناقه کهنسال( فرهنگ آنندراج ) جقه : دهی ازدهستانهای بخش هريس شهرستان اهر درسی و يک هزار گزی باختر هريس وسه هزار پانصد گزی شهر تبريز که دهستانی معتدل است وشغل اهالی، زراعت وگله داری وصنعت دستی آنها فرشبافی است.( فرهنگ دهخدا) جغه تاج ، افسر،هر چيزتاج مانند که به کلاه نصب کنند.( فرهنگ معين ) جيغه : زيور مرصع ازگوهر که مردان بر سردستار وکلاه و زنان بر چار قد زنند . ( فرهنگ نفيسی ) معنی لغوی بوته، يک دسته برگ است.
ساده ترين شکل آن شباهت زياد به برگ دندانه دار دارد. اين نقش که نام ديگریتحت عنوان« سرو مینوسپنت » دارد ، طبق عقايد باستانی نماد فنا ناپذيری است. باور دارند که اين سرو مربوط به نور ايزد اهورا مزداست وحتی مربوط به شخص زرتشت است اين سرو را زرتشت از بهشت آورد ودر کاشمر يا کشمير کاشت . اما در باره اين نقل اتفاق نظر وجود ندارد گروهی نيز بر اين باورند که زرتشت را پس از مرگ به قله کوهی انتقال دادند و او به صورت سرو در آمد بر اساس حکايتی ديگر ، ما مواجه با سروی از بهشت هستبم که توسط زرتشت در کاشمر ( ترشيز ) کاشته شد که بعدها بلند ترين سرو جهان گرديد ودر قسمتی ديگر به اين مطلب برمیخوريم که درخت مزبور آنقدررشد کرد و بزرگ شد که تا آن هنگام کسی سروی بدان بلندی نديده بود . ولی این درخت به دستور خليفه متوکل بالله در سال 861 بعد از ميلاد قطع شد و تکه های آن را به سامراء حمل کردند ولی قبل از رسيدن درخت به محل مذکور خليفه توسط پسرش به قتل رسيد .
بته عنصری تزئينی است که ريشه ای بسيار عنی و پيچيده در ايران دارد که به شکل شعله آتش ، ميوه ، درخت کاج ، سروی خميده ، مرغی که سر درسينه فرو برده ، زاهدان ماد ر ويا زنی که چادر به سر دارد و سر در گريبان فرو برده است
گروهی بته را مظهر رمزی شعله آتشکدههای زرتشتی ، تمثيل باد ام ، گلابی ،انجير ، ودر جايی به ميوه نخل ، سنوبر دانسته اند ويا پرنده مهر يا مشتبه ساختن آن با شيارهای رودخانه جوضا که در مسیر خود از دره کشمير به جلگه هندوستان می رود ، ميوه انبه ويا سو گی به معنی طوطی ماده در هندوستان ونشانه احترام و اعتقادی است که در باور های عامه دو کشور ايران و هند برای اين نقش قا ئلند . در زبان انگليسی بته معمو لا به نام مخروط لاغر شده یا ميوه کاج باريک شده است .
قالی شویی شاهکار جمع اورنده ی این مطالب است.
به هر حال بته را بيشتر به درخت وگياه ربط داده اند تمام موارد مذکور طرحهايی هستند که جزئی از اسطوره ها و اعتقاذات ایرانيان قديم بوده و تحت تاثير فرهنگ و شرايط اجتماعی قرنها بعد تغيير فرم و شکل داده است اخيرا برخی به اين نتيجه رسيده اند که اين نقش مايه تجسم يا فته گياهی هندی است وبه تبع آن يقين کرده اند که بته جقه از هند به ايران آمده است اما شواهد تاريخی بسياری دردست است که بته دراصل سرو بوده ،سروی که تارک آن از باد خم شده و بر خلاف تصور رايج ( بيشتربه حکم فراوانی این نقشمايه در شال کشمير ) از ايران به هند رفته است سرو در دوره پيش از اسلام ديگر بار مذهبی و رمزی ندارد و صرفا مداومت يک نقش مایه سنتی است وحتی ادامه حيات درخت سرو در بقاع زيارتگا هها و قدمگاهای عصر اسلامی تداعی کننده مفهوم مذهبی سرو پيشينيان نيست . کسانی نيز تا به جايی پيش رفته اند که منشا آن را از خط هيروگليف وتصوير شناسی و خط تصويری مصری دانسته اند .
اما در جاهای بيشتری به سروی که تارک آن از باد خم شده و نماد رمزی شعله مذهب زرتشت ، ذکر گردیده است . پس ازبرسی ریشه و وجه تسميه بوته بی ربط نمی باشد که سير و تحول و تطورآن را دنبال کنيم . بته ای که ازهزاره هشت قبل از ميلاد تا دوره هخامنشی درهنرها به کار برده می شود، بيشتر بته بادامی بود و تعداد کمی از آنها خميده هستند . از نمونه های يافته شده که شايد اولين بته مشاهده شده در تاريخ هنر ايران است ، نمونه ای که يافته شده در پيکر کنده های آشوری ايلامی متعلق به سه هزار فبل از ميلاد است و گلدانی را می بينيم که دو عدد برگ بته مانند از آن آويزان است .
اين بته ها ساده و عاری از تزئين هستند . نقشه برجسته مذکور هم اکنون در موزه بغداد است سير وتحول و تطور سرو به صورت نگاره بته ای فرآينده ای است بسيار طولانی و پر پيچ وخم که قابل تفکيک به مراحل قبل از اسلام و بعد از اسلام است . وجه تمایز مرحله يکم در منزلت خاص سرو بوده به عنوان درخت مفدس و يک مظهر رمزی ، مذهبی و نشانه ای ازخرمی و هميشه بهاری و نيز مردانگی که سر آغاز آن هنر ايلامی - عاشوری و سرانجام آن هنر هخامنشی لست اما در ادوار پس از اسلام مفهوم مقدس خود را از دست داده و صرف يک نقش سنتی در هنر ها به کار می رود.
اگر علاقه مند به مطالب در ضمینه ی مبل شویی و قالیشویی بودید میتوانید مطالب زیر را نیز مطالعه کنید.