تحلیل و بررسی فیلم ماجرای نیمروز: رد خون
سیام خردادماه سال ۱۳۶۰ سازمان مجاهدین خلق ایران همزمان با عزل ابولحسن بنی صدراز مقام ریاست جمهوری، فعالیت قانونی در فضای سیاسی ایران را کنار گذاشت و وارد جنگ علنی و مسلحانه شد که نتیجهاش درگیری های شدید خیابانی و ترورهای خونین در تابستان ۶۰ شد. بعد از ممنوع شدن فعالیت مجاهدین خلق در ایران، رهبری سازمان تصمیم به خروج اعضا از کشور گرفت. مقصد نهایی آنها عراق بود. کشوری که در برابر ایران میجنگید. ۱۷ خرداد ماه سال ۱۳۶۵ مسعود رجوی رهبر سازمان از پاریس به بغداد سفر کرد و با حمایت نظامی دولت وقت عراق، ارتش آزادیبخش ملی ایران رو برای جنگ با جمهوری اسلامی تاسیس کرد. در پی این تصمیم بسیاری از اعضای سازمان، راضی یا ناراضی در پادگانی بنام اشرف در حوالی بغداد ساکن شدند.
این فیلم در تلاش است روش کار سازمان مجاهدین خلق رو به تصویر بکشه.فیلمنامه رد خون برخلاف ماجرای نیمروز بر پایه خط داستانی شکل نگرفته و فاقد خط داستانی مشخص است. دردواقع این فیلم فاقد روایت است و به وضوح میبینیم داستانکهای فیلم ربطی به قسمتهای دیگه ندارن. هرچند رد خون در زمینه فیلمبرداری، طراحی صحنه و جلوه های ویژه یک فیلم قوی است. نکتهای که یک فیلم خوب رو میسازه روایت داستانی قوی و پرورش دقیق آن و سپس ارائه درست آن است.
شخصیت پردازی در ماجرای نیمروز: رد خون اساسا ناامیدکننده و از این تیم فیلمسازی به دور است.
نمونههایی از داستانکهای فیلم:
اختلاف نظر میان دو شخصیت ابراهیم و صادق سیما خواهر کمال و همسر افشین و جزو منافقین دوستی و خیانت میان مسعود و وحید مخفی کردن حقیقت توسط کمال و افشین کشته شدن مسعود به دست خواهر وحید رابطه میان زهره و عباس زریباف