مقدمه
نظریه داو حدود صد سال پیش مطرح شد اما حتی در بازارهای پرنوسان و مبتنی بر فناوری امروزی هم اصول کلی این نظریه همچنان بر قوت خود باقیست. این نظریه توسط چارلز داو ابداع شد و توسط ویلیام همیلتون و رابرت ریا هم اصلاح شد. نظریه داو علاوه بر تحلیل تکنیکال و تغییرات قیمت، فلسفه بازار را هم در بر میگیرد. خیلی از ایدهها و نظرات مطرحشده توسط داو و همیلتون جزء بدیهیات والاِستریت شدند. هر چند ممکن است عدهای تصور کنند که بازار امروزی با گذشته متفاوت است اما با مطالعه کتاب نظریه داو ریا متوجه میشویم که امروزه هم بازار بورس تقریباً شبیه به صد سال پیش عمل میکند.
در سطح بالا و از منظر کلی، نظریه داو روند بازار و رفتار کلی آن را توصیف میکند. در سطوح ریزتر و جزئیتر سیگنالهایی ارائه میکند که میتوان از آنها برای تشخیص روند اصلی بازار و معامله طبق آن استفاده کرد. نظریه داو مبتنی بر تشخیص روند بر اساس شاخص ریلی(یا حمل و نقل) داو جونز، میانگین و میانگین صنعتی داو جونز و استفاده از حجم برای تأیید این روندها است. اگر هر دو میانگین داو جونز در یک جهت باشند، در این صورت میتوان گفت که بازار هم در آن جهت حرکت میکند. سرمایهگذاران میتوانند از این سیگنالها برای تشخیص روند اصلی بازار و سپس معامله براساس آن روند استفاده کنند.
چارلز داو در اَواخر قرن نوزدهم میلادی نظریه داو را بر اساس تحلیلی که از تغییر قیمتها در بازار داشت ابداع کرد. داو تا زمان مرگش در سال ۱۹۰۲ یکی از مالکان و همچنین ویراستار والاِستریت ژورنال بود. گر چه او هیچوقت درباره این نظریهها کتابی ننوشت اما نوشتههایی دارد که نشاندهنده دیدگاه او در این زمینه و نقش میانگینهای صنعتی و ریلی است.
گر چه اعتبار طراحی نظریه داو به چارلز داو نسبت داده میشود اما این اس.ای نیلسون و ویلیام همیلتون بودند که بعداً نظریه داو را اصلاح کرده و به آنچه امروز داریم تبدیل کردند. نلسون کتاب الفبای سوداگری سهام(ABC of Stock Speculation) را نوشت و اولین شخصی بود که از اصطلاح نظریه داو استفاده کرد. همیلتون هم بعداً این نظریه را در یک سری مقاله والاِستریت ژورنال بین سالهای ۱۹۰۲ تا ۱۹۲۹ اصلاح کرد. همچنین همیلتون در سال ۱۹۹۲ کتاب فشارسنج بازار بورس(The Stock Market Barometer) را نوشت که سعی داشت این نظریه را به صورت کامل تشریح کند.
رابرت ریا در سال ۱۹۳۲ در کتاب خودش با نام نظریه داو، تحلیلهای داو و همیلتون را اصلاح کرد. ریا ۲۵۲ سرمقاله را مطالعه و تفسیر کرد که در آنها داو(۱۹۰۲-۱۹۰۰) و همیلتون(۱۹۲۹-۱۹۰۲) افکارشان را در رابطه با بازار مطرح کرده بودند. همچنین ریا در کتاب خودش به فشارسنج بازار بورس همیلتون هم اشاره کرده است.
بررسیهای ما از نظریه داو در این مقاله مبتنی بر کتاب ریا به اسم نظریه داو است که نوشتههای داو و همیلتون را در قالب یک سری فرضیه و نظریه سازماندهی کرده است. همچنین سعی کردیم هر جا که ممکن باشد یکسری از واقعیات بازار امروز را با نظریه داوی که داو، همیلتون و ریا توضیح دادهاند ارتباط بدهیم.
قبل از پذیرش نظریه داو باید به چند فرضیه توجه داشت که آنها هم باید مورد پذیرش قرار بگیرند. به گفته رایا برای استفاده درست و موفقیتآمیز از نظریه داو باید این فرضیات را بدون شرط پذیرفت.
اولین فرض این است که دستکاری روند اصلی غیر ممکن است. وقتی پای پول زیادی در میان باشد، تلاش برای دستکاری اجتنابناپذیر است. همیلتون با احتمال اینکه سوداگران، متخصصان یا هر شخص دیگری که در بازار دخیل است میتواند قیمتها را دستکاری کند، مخالفت نمیکند. او فرضیات خودش را با اعلام این نکته بیان میکند که نمیتوان روند اصلی را دستکاری کرد. حرکات قیمت در یک روز، از یک روز به روز بعد و حتی حرکات ثانویه هم در برابر دستکاری آسیب پذیرند. حرکات کوچک از چند ساعت تا چند هفته میتوانند در معرض دستکاری توسط مؤسسات مالی بزرگ، سوداگران، اخبار یا شایعات قرار بگیرند. احتمالاً اگر همیلتون امروز کار میکرد اخبار و معاملهگران روزانه را هم به این فهرست اضافه میکرد.
همیلتون میگوید احتمال دستکاری سهامها به صورت مجزا وجود دارد. معمولاً دستکاری همیشه به یک حالت ختم میشود: قیمت سهام مورد نظر افزایش یافته و بعد ریزش میکند و روند اصلی را ادامه میدهد. چند نمونه از این مسئله عبارتند از:
سهام PairGain Technology به دلیل مطلبی که در یک صفحه جعلی از سایت بلومبرگ منتشر شده بود به طور چشمگیری افزایش یافت اما پس از مشخصشدن این موضوع بلافاصله سهام این شرکت برگشت کرد و به روند اصلی خودش برگشت.
سهام Books-A-Million پس از رونمایی از سایت جدید از ۳ به ۴۷ افزایش بها پیدا کرد. سه هفته بعد سهام این شرکت به ۱۰ سقوط کرد و این ریزش باز هم ادامه یافت.
در سالهای ۱۹۷۹/۱۹۸۰ تلاشهایی برای دستکاری قیمت نقره توسط برادران هانت صورت گرفت. این اقدام باعث شد قیمت نقره به ۵۰ دلار به ازای هر اُونس صعود کند و بعد دوباره دچار اُفت شدید شده و دوباره روند اصلی خودش را که یک مسیر نزولی بود ادامه دهد.
گر چه این سهامها در کوتاهمدت دستکاری شده بودند اما پس از حدود یک ماه روند طولانیمدت غالب شد. همیلتون هم اشاره کرده که حتی اگر یک سهام خاص دستکاری شود، دستکاریکردن بازار به صورت کلی غیرممکن است. چنین اتفاقی بسیار مهم و عظیم است در نتیجه احتمال رخ دادن آن کم است.
دومین فرض این است که بازار همه اطلاعات موجود را منعکس میکند. هر چیزی که لازم باشد بدانیم در قیمت بازار منعکس شده است. قیمتها جمع کل همه امیدها، خشمها و انتظارات تمامی فعالان بازار را منعکس میکنند. تغییر نرخ بهره، انتظارات موجود از درآمدها، پیشبینی درآمد، انتخابات ریاست جمهوی، ابتکارات صورت گرفته در طراحی محصولات و هر اطلاعات دیگری در نمودار قیمت منعکس میشود و تأثیر خود را بر آن نشان میدهد. اتفاقات غیره منتظره رخ میدهند اما معمولاً این اتفاقات فقط بر روند کوتاهمدت تأثیر دارند و روند اصلی بدون تغییر باقی میماند.
نمودار زیر از کوکاکولا(KO) یک نمونه نسبتاً جدید از عدم تغییر روند اصلی بازار است. روند نزولی کوکا کولا با یک سقوط شدید از نقطه ۹۰ آغاز شد. این سهام هم با کل بازار در ماههای اکتبر و نوامبر ۱۹۹۸ صعود داشت اما در ماه دسامبر دوباره سقوط آن شروع شد. طبق نظریه داو، میتوان اُوجگیری این سهام در اُکتبر/نوامبر را یک حرکت ثانویه(نسبت به روند اصلی و اولیه) دانست. این احتمال وجود دارد که در این زمان قیمت این سهام هم روند اصلی بازار را شروع کرده باشد اما زودتر از آن. با این حال وقتی که در ماه دسامبر شاخصهای اصلی به قلههای جدید میرسیدند، کوکاکولا در حال تقلا بود و روند اصلی خودش را ادامه میداد.
همیلتون میگوید که گاهی اوقات بازار نسبت به اخبار واکنشی منفی نشان میدهد. از نظر همیلتون دلیل این واکنش کاملاً مشخص و ساده و این است که بازار به جلو نگاه میکند. زمانی که خبری در خیابانها منتشر میشود، از قبل تأثیر خود را روی قیمت ایجاد کرده است. یک شعار قدیمی در والاِستریت وجود دارد که میگوید "هنگام انتشار شایعه خرید کنید و هنگام انتشار خبر بفروشید." وقتی انتشار شایعه شروع میشود، خریداران وارد عمل شده و باعث بالا رفتن قیمت میشوند. وقتی خبری منتشر میشود، پیشنهادات قیمت بالا رفته و کاملاً آن خبر را منعکس میکنند. یک مثال از این موضوع در سهام یاهو مشاهده شد. در سه فصل اول سال ۱۹۹۹ قیمت پیشنهادی برای سهام یاهو درست پیش از گزارش درآمد این شرکت افزایش یافت. گرچه هر بار درآمدهای این شرکت از آنچه که انتظار میرفت فراتر رفته بود اما هر بار سهام این شرکت ۲۰ درصد اُفت کرد.
سومین فرض این است که نظریه داو هم مصون از خطا نیست. همیلتون و داو به این نکته اذعان کردهاند که نظریه داو ابزاری قاطع برای مشخص کردن وضعیت بازار نیست. این نظریه بیشتر شبیه به یک مجموعه اصل و راهنما است که برای کمک به سرمایهگذاران و معاملهگران جهت مطالعه بازار طراحی شده است. نظریه داو مکانیزمی ایجاد میکند که سرمایهگذاران میتوانند از آن برای حذف یکسری از احساسات استفاده کنند. همیلتون هشدار داده که سرمایهگذاران نباید تحت تأثیر خواستههای خودشان قرار بگیرند. هنگام تحلیل بازار مطمئن شوید که نگاهی واقع گرایانه دارید و آنچه که وجود دارد را میبینید نه آنچه که دلتان میخواهد ببینید! اگر سرمایهگذاری در موقعیت long(خرید) باشد، قطعاً تمایل دارد نشانههای صعود قیمت را ببیند و هر نشانهای از ریزش قیمت را نادیده میگیرد. به همین صورت اگر سرمایهگذاری از بازار خارج شده(موقعیت short یا فروش) ممکن است بیشتر متمرکز بر جنبههای منفی تغییرات قیمت باشد و هر گونه تغییر مثبتی را نادیده بگیرد. نظریه داو ابزاری برای کمتر شدن بلندپروازی سرمایهگذاران حین تصمیمگیری است. روشهای تشخیص روند اصلی روشن و صریح بوده و در معرض تفسیر قرار ندارند.
گر چه نظریه داو ابزاری برای معامله کوتاهمدت نیست اما باز هم میتواند برای تریدرها ارزشمند باشد. صرفنظر از بازه زمانی، این ابزار همیشه به تشخیص روند اصلی کمک میکند. به گفته همیلتون(در متونی که اوایل قرن بیستم نوشته بود) اشخاصی که با موفقیت از نظریه داو استفاده کرده و طبق آن معامله میکنند به ندرت بیشتر از چهار یا پنج بار در سال معامله میکنند. همانطور که اشاره شد، حرکات درون روز، روز تا روز و حتی حرکات ثانویه میتوانند در برابر دستکاری آسیبپذیر باشند اما روند اصلی در برابر دستکاری ایمن است. همیلتون و داو به دنبال ابزاری برای فیلترکردن نویزهای مرتبط با نوسانات روزانه بودند. آنها نگران چند نقطه یا تشخیص دقیق قلهها و حفرهها نبودند. نگرانی اصلی آنها تشخیص حرکات بزرگ بود. همیلتون و داو هر دو توصیه میکردند که بازار را هر روز به صورت دقیق مطالعه و بررسی کنید اما از طرفی به دنبال حداقلکردن پیامدهای حرکات تصادفی و تمرکز بر روند اصلی بودند. ممکن است به راحتی در گرماگرم لحظه، گم شده و روند اصلی را فراموش کنیم. در مثال بالا پس از کف قیمت در ماه اُکتبر باز هم روند اصلی برای کوکاکولا نزولی ماند. گر چه یکسری حرکت صعودی شدید مشاهده میشود اما این سهام هیچ وقت به یک نقطه اُوج بالاتر نرسیده است.
ریا نوشتههای همیلتون و داو را در یکسری نظریه خلاصه کرده است. بعضی از این نظریهها تمرکز وسیعتری دارند و رفتار کلی بازار را توصیف میکنند و بعضی دیگر سیگنالهای خاصی را نشان میدهند که میتوان از آنها برای تشخیص و تأیید روند بازار استفاده کرد. در این قسمت به بعضی از نظریههای گسترده تر در رابطه با انواع و رفتارهای روند بازار میپردازیم.
داو و همیلتون سه نوع میانگین حرکت قیمتی برای شاخص صنعتی داو جونز و خط آهن ابداع کردند:
حرکات اصلی
حرکات ثانویه
نوسانات روزانه
حرکات اصلی که حداقل ممکن است چند ماه تا چند سال طول بکشند نشاندهنده روند کلیتر بازار هستند. حرکات ثانویه(یا واکنشی، ریاکشن) که ممکن است چند هفته تا چند ماه طول بکشند و ضد روند اصلی هستند. ممکن است نوسانات روزانه طبق روند اصلی یا خلاف آن باشند و از چند ساعت تا چند روز طول بکشند اما معمولاً طولانیتر از یک هفته نیستند.
حرکات اولیه یا اصلی نشاندهنده روند اصلی و گسترده بازار هستند و ممکن است چند ماه تا چند سال زمان ببرند. معمولاً به چنین حرکاتی، بازار خرسی(نزولی، جهتگیری به سمت فروش) یا گاوی(صعودی، جهتگیری به سمت خرید) گفته میشود. وقتی روند اصلی مشخص شد، همچنان حاکم باقی خواهد ماند تا زمانی که خلاف این موضوع ثابت شود(روشهای تشخیص روند را در ادامه مقاله بررسی خواهیم کرد). همیلتون معتقد است که طول و مدت زمان روند به طور قابل توجهی غیرقابل پیشبینی است. همیلتون میانگینها را مطالعه کرده و راهنماییهایی کلی برای طول و مدت روند ارائه کرده اما به سرمایهگذاران برای اعمال این دستورالعملها بعنوان قانون برای پیشبینی هشدار داده است.
خیلی از سرمایهگذاران و تریدرها همیشه معطل تارگت زمانی و قیمت هستند. واقعیت این است که هیچکس در جریان نیست روند اصلی کجا و چه موقع خاتمه پیدا میکند. هدف نظریه داو استفاده از آنچه میدانیم است نه حدسزدن تصادفی درباره آنچه که نمیدانیم. نظریه داو با استفاده از یک دستورالعمل و راهنما به سرمایهگذاران امکان میدهد روند اصلی را شناسایی کرده و طبق آن سرمایهگذاری کنند. تلاش برای پیشبینی طول و مدت زمان روند یک اقدام بیهوده است. همیلتون و داو عمدتاً به تشخیص حرکات بزرگ در روند قیمت اصلی علاقمند بودند. طبق روش همیلتون و داو، موفقیت بر اساس قابلیت تشخیص روند اصلی و حرکت طبق آن ارزیابی میشود.
ممکن است حرکاث ثانویه بر خلاف روند اصلی باشند و ماهیت مرتجعی دارند. در یک بازار صعودی حرکت ثانویه یک نوع اصلاح در نظر گرفته میشود. در یک بازار نزولی، حرکت ثانویه گاهی اوقات اُوجگیری ریاَکشن نامیده میشود. در ابتدای این مقاله از مثال کوکاکولا برای تشریح شتاب ریاَکشن(یا حرکات ثانویه) در محدوده یک بازار نزولی اصلی استفاده کردیم. در ادامه نموداری را مشاهده میکنید که یک اصلاح در محدوده حرکت صعودی اصلی را نشان میدهد.
در سپتامبر ۹۶ شاخص DJIA($INDU) یک رکورد صعودی جدید را ثبت کرده و این حرکت منجر به شکلگیری یک روند صعودی جدید میشود. طی دوره صعودی که از سپتامبر ۹۶ تا ماه مارس ۹۷ ایجاد شده، DJIA هیچوقت برای بیشتر از دو هفته متوالی سقوط نداشته. در انتهای ماه مارس پس از سه هفته سقوط متوالی، مشخص شده که این حرکت مربوط به نوسانات روزمره نبوده و میتوان آن را یک حرکت ثانویه در نظر گرفت. همیلتون میگوید یکسری ویژگیهای مشترک در حرکات ثانویه هر دو بازار گاوی و خرسی مشاهده میشود. این حرکات را نباید بعنوان قانون و قاعده تلقی کرد بلکه یکسری راهنمای کلی هستند که میتوان در کنار سایر تکنیکهای تحلیل از آنها استفاده کرد. سه خصوصیت کلی در مثال بالا وجود دارد.
بر اساس مشاهدات تاریخی، همیلتون تخمین میزند که حرکات ثانویه پس از حرکت به اندازه یک سوم یا دو سوم از حرکت اصلی، دچار بازگشت میشوند(رقم متداول ۵۰ درصد است) و در مثال واقعی ما، حرکت ثانویهای که اوایل ۱۹۹۷ شروع شده، پس از حرکتی به اندازه ۴۲ درصد حرکت اصلی، عقبگرد میکند
۴۲.۳۵٪=۸۴۲/۱۹۸۸
۸۴۲=۶۳۱۶-۷۱۵۸
۱۹۸۸=۵۱۷۰-۷۱۵۸
همچنین همیلتون اعلام کرده که حرکات ثانویه سریعتر و شدیدتر از حرکات اصلی هستند. بعنوان یک مقایسه تصویری میتوان در همین مثال مشاهده کرد که حرکت ثانویه شدیدتر از حرکت اصلی در جریان بوده. حرکت اصلی ۳۸درصد حرکت کرده(۱۹۸۸ تقسیم بر ۵۱۷۰ برابر ۵۸ درصد) و از ۹۶ جولای تا ۹۷ مارس یعنی حدود ۸ ماه دوام داشته است. حرکت ثانویه یک اصلاح ۱۱.۷ درصدی داشته(۸۴۲ تقسیم بر ۷۱۵۸ برابر با ۱۱.۷ درصد) و فقط ۵ هفته دوام داشته است.
در انتهای حرکت ثانویه، درست پیش از چرخش، یک محدوده راکد مشاهده میشود. این دوره معمولاً با حرکت قیمت محدود، سقوط در حجم معاملات یا ترکیبی از هر دو مشاهده میشود. در ادامه یک نمودار روزانه را مشاهده میکنید که کف قیمت آوریل ۹۷ را برای روند اصلی که در بالا ذکر شد نشان میدهد.
هفتم تا دهم آوریل بازار راکد بوده(خط قرمز روی حجم معاملات). در این دوره حرکت قیمت محدود بوده و حجم معاملات هم از زمان شروع دوره سقوط به کمترین سطح رسیده است. سپس DJIA($INDU) همزمان با افزایش حجم دچار یک گَپ نزولی شده است. پس از این گَپ، معکوسشدن روند را مشاهده میکنیم که بعد از آن یک گَپ صعودی رخ داده و افزایش حجم(خط سبز روی نمودار حجم) همزمان با اُوجگیری ریاَکشن(ریاَکشن به یک توقف کوتاه یا معکوسشدن مختصر در نمودار قیمت گفته میشود) شده است. این اُوجگیری جدید که با افزایش حجم همراه بوده نشان میدهد که حرکت ثانویه به پایان رسیده و روند اصلی ادامه پیدا میکند.
گاهی اوقات کف قیمت با یک روز حجم بالای washout(دوره تسویه سهام) همراه میشود. کف قیمت سپتامبر/اُکتبر در سال ۱۹۹۸ با رکورد جدید در حجم معاملات همراه شده است. در آن زمان کف قیمتی که اول سپتامبر ایجاد شده بیشترین حجم معاملات را به خود میبیند و کف قیمت ۸ اُکتبر هم از نظر حجم معاملات پس از آن قرار میگیرد. گرچه این کف قیمتها در دوره اُوجگیری حجم معاملات به خودی خود سیگنال محسوب نمیشدند اما به شکلگیری یک الگوی خاص کمک کردند که پس از آن یک پیشرفت جدید مشاهده میشود. این پیشرفت باعث شده قیمت سهام DJIA ظرف کمتر از یک سال از زیر ۸ هزار به بالای ۱۱ هزار برسد. تأیید بعدی تغییر روند، به صورت یک اُوج ریاَکشن جدید همزمان با اُوجگیری حجم در ۱۵ اُکتبر رخ داده است.
نکته: هنوز هم در رابطه با اینکه ریزش سال ۱۹۹۸ یک بازار خرسی بوده یا صرفاً یک حرکت ثانویه در بازار صعودی کلیتر، بحث و اختلاف نظر وجود دارد. حالا که مدتها از وقوع این رخداد میگذرد به نظر میرسد که این رخداد یک حرکت ثانویه بوده باشد. گرچه شاخص DJIA در چهارم آگوست یک کف قیمت پایینتر را تجربه کرده و تا ۴ سپتامبر بیش از ۲۰درصد ارزش خودش را از دست داده، بازه زمانی دو ماهه آن باعث شده نتوانیم آن را به صورت قاطع یک بازار خرسی تلقی کنیم.
همیلتون حرکات ثانویه را پدیدهای ضروری برای مقابله با سوداگریهای شدید میداند. اصلاح و حرکات مخالف باعث میشود که سوداگران(دلالها) کمی صبر کنند و کار تشخیص روند بازار به نوعی با حدس و گمان همراه شود. حرکات ثانویه به دلیل پیچیدگی و ماهیت فریبندهشان نیاز به مطالعه و تحلیل دقیق دارند. معمولاً سرمایهگذاران حرکات ثانویه را به اشتباه شروع یک روند جدید تلقی میکنند. اما یک حرکت ثانویه چقدر باید ادامه پیدا کند تا بر روند اصلی تأثیرگذار شود؟ در ادامه این مقاله و وقتی سیگنالهای مختلف را بر اساس نظریه داو بررسی کنیم به تحلیل این سوال میپردازیم.
نوسانات روزانه اگر به صورت گروهی در نظر گرفته شوند اهمیت دارند اما اگر به صورت مجزا به آنها نگاه کنید میتوانند خطرناک و غیرقابل اعتماد باشند. به دلیل تصادفیبودن حرکات روزبهروز، پیشبینی ارزش نوسانات روزانه در بهترین حالت محدود است و در بدترین حالت، تأکید بیش از حد بر نوسانات روزمره منجر به خطای پیشبینی و حتی ضرر میشود. توجه بیش از حد به حرکات مربوط به یک یا دو روز میتواند منتهی به تصمیمگیریهای عجولانه و احساسی شود. بسیار مهم است که هنگام تحلیل حرکات قیمت روزانه، تصویر کلی را در نظر داشته باشید. به این حرکات مثل قطعات یک پازل نگاه کنید. هر قطعه به صورت مجزا بیمعنا است اما همزمان همه این قطعات بخش مهمی از تصویر کلی هستند. حرکات قیمت روزانه مهم هستند اما تنها در صورت ترکیب با حرکات سایر روزها و ایجاد یک الگوی تحلیلی جامع. اما همیلتون حرکات روزانه را نادیده نگرفته است. مطالعه و بررسی پرایساَکشن(تغییرات قیمت) روزانه میتواند اطلاعات ارزشمندی فراهم کند اما تنها در صورتی که آن را با توجه به تصویر کلیتر در نظر بگیرید. در نمودار قیمت یک، دو یا حتی سه روزه به سختی میتوان یک ساختار ارزشمند پیدا کرد اما وقتی تغییرات قیمت چندین روز با هم ترکیب شوند، کمکم شاهد شکلگیری یک ساختار خواهیم بود و تحلیل ما پایه و اساس بهتری پیدا میکند.
همیلتون سه مرحله برای بازار صعودی اصلی و بازار نزولی اصلی شناسایی کرده است. این مراحل به وضعیت روانی بازار و تغییرات قیمت ارتباط دارند. بازار صعودی اصلی یک حرکت رو به بالای بادوام است که مشخصه اصلی آن بهبود وضعیت کسبوکارها است که منجر به افزایش سوداگری(دلایلی) و تقاضا برای سهام میشود. در یک بازار صعودی اصلی یکسری حرکات ثانویه وجود دارد که برعکس روند اصلی هستند.
همیلتون متوجه شده که اولین مرحله از بازار صعودی از آخرین افزایش ریاَکشن بازار نزولی به سختی قابل شناسایی است. بدبینی که در انتهای بازار خرسی شدت میگیرد در ابتدای بازار گاوی هم بر بازار حاکم است. در این دوره عموم مردم سهام خودشان را میفروشند، اخبار شرکتهای آمریکایی بد است و نوسان قیمت در کمترین سطح قرار دارد اما در این مرحله است که خرید سهام با پول به اصطلاح «هوشمند» شروع میشود. در این مرحله از بازار، وجود صبر و بردباری اهمیت زیادی دارد. قیمت سهام دچار ریزش میشود اما به نظر میرسد که مشتری زیادی ندارد. دقت داشته باشید که وارن بافت در تابستان ۱۹۷۴ اعلام کرد که حالا وقت خرید سهام و ثروتمندشدن است. همه تصور میکردند که او دیوانه است اما او از محدود افرادی بود که مرحله انباشت موجود در بازار را شناسایی کرده بودند.
در اولین مرحله از یک بازار صعودی، قیمت سهام به کف رسیده و بعد به سرعت یک حرکت صعودی آغاز میشود. وقتی اَفزایش بها شروع شود، یک ناباوری گسترده نسبت به شروع دوره صعودی بازار وجود دارد. پس از پایه(leg) اولیه، یک اُوجگیری شروع شده و بعد دوباره عقبگرد ایجاد میشود. در این شرایط فروشندهها وارد عمل شده و ادعا میکنند که بازار خرسی به پایان نرسیده است. در این مرحله است که تحلیل دقیق میتواند مشخص کند که این سقوط یک حرکت ثانویه است(اصلاحیبر) یا خیر. اگر این حرکت ثانویه بود، در این صورت پایینترین سطح آن بالای پایینترین سطح قبلی شکل میگیرد، سپس همزمان با مستحکم شدن بازار، یک دوره سکون شکل میگیرد و بعد پیشرفت شروع میشود. وقتی پیک قبلی رد شود، آغاز دومین پایه(leg) و یک روند صعودی اصلی قابل تأیید است.
دومین مرحله از بازار صعودی اصلی معمولاً طولانیترین مرحله است و در آن شاهد بزرگترین افزایش قیمت هستیم. در این دوره شرایط کسبوکارها بهبود یافته و ارزش سهام بیشتر میشود. درآمدها دوباره رو به صعود هستند و دوباره شاهد شکلگیری اعتماد هستیم. درآمدزایی در این مرحله راحتتر است چون مشارکت گسترده است و دنبالکنندگان روند(کسانی که با توجه به روند بازار معامله میکنند) شروع به مشارکت در بازار میکنند.
سومین مرحله از بازار صعودی با سوداگریهای افراطی و ایجاد فشار تورمی همراه است(داو حدود ۱۰۰ سال پیش این نظریه را تدوین کرد اما هنوز هم این سناریو برای همه ما آشناست). طی سومین و آخرین مرحله، عموم مردم کاملاً در بازار مشارکت دارند، قیمتها به طور افراطی افزایش یافته و اطمینان نسبت به بازار به طور خارقالعادهای بالاست. این شرایط دقیقاً مثل یک تصویر قرینه از بازار صعودی است. طبق یکی از شعارهای والاِستریت: وقتی راننده تاکسی شروع به انعام دادن میکند، نقطه اوج بازار خیلی دور نیست.
بازار نزولی(خرسی) اصلی یک بازار رو به سقوط طولانیمدت است که مشخصه اصلی آن بدشدن وضعیت کسبوکارها و کاهش مستمر تقاضا برای سهام است. مثل بازار صعودی اصلی، بازار رو به سقوط اصلی هم یکسری حرکات ثانویه دارد که مخالف با روند اصلی هستند.
درست همانطور که تجمیع، مشخصه اصلی اولین مرحله از بازار صعودی است، توزیع هم نشاندهنده شروع یک بازار خرسی است. وقتی «پول هوشمند» کمکم متوجه بد شدن شرایط کسبوکارها میشود، فروش سهام را آغاز میکند. هنوز هم در این مرحله عموم مردم در بازار فعالیت دارند و خریدارانراغب هستند. در سرخط اخبار نشانههای کمی از سقوط بازار مشاهده میشود و هنوز وضعیت کلی کسبوکارها خوب است اما کمکم ارزش سهام کمشده و سقوط شروع میشود.
وقتی که بازار سقوط میکند، باور کمی نسبت به شروع بازار نزولی وجود دارد و بیشتر پیشبینیها همچنان خوشبینانه هستند. پس از کمی سقوط بیشتر، یک صعود ریاَکشن مشاهده میشود(حرکت ثانویه) که کمی از سقوط را جبران میکند. همیلتون میگوید این صعود ریاَکشن در بازار نزولی کاملاً سریع و تیز است. درست مثل تحلیلهای او از حرکات ثانویه، در این زمینه هم همیلتون بر این باور است که درصد عظیمی از ضررها ظرف چند روز یا چند هفته جبران میشوند. این حرکات سریع و ناگهانی باعث میشود که خریداران باور کنند بازار صعودی زنده بوده و در وضعیت خوبی قرار دارد اما یک اُوج ریاَکشن در حرکات ثانویه شکل میگیرد که کمتر از اُوج قبلی است. پس از رسیدن به یک نقطه اُوج پایینتر، عبور از کف(یعنی کمتر شدن از آن) نشان میدهد که این حرکت دومین مرحله از بازار خرسی بوده است.
مثل بازار صعودی اصلی، مرحله دوم از بازار نزولی اصلی هم بزرگترین حرکات را دارد. این حرکت وقتی رخ میدهد که مشخص میشود روند اصلی بازار نزولی است و وخامت اوضاع کسبوکارها شروع میشود. رقم پیشبینی شده برای درآمدها کاهش پیدا میکند، کسریهای بودجه شروع میشود، حاشیه سود کم میشود و درآمدها سقوط میکنند. با بدتر شدن اوضاع کسبوکارها، فروش یکجا و دستهجمعی(sell-off) ادامه مییابد.
در اُوج بازار صعودی اصلی، امید به شدت افزایش یافته و سفارشات روز در حد افراطی قرار دارد. در آخرین مرحله از بازار نزولی، همه امیدها از دست رفته و مردم از سهامها روگردانی میکنند. قیمت سهام پایین است اما فروش ادامه پیدا میکند چون در هر صورت عدهای به دنبال فروش هستند. خبرهای منتشرشده از شرکتهای آمریکایی ناامید کننده است، چشمانداز بازار چندان خوب نیست و خریدار پیدا نمیشود. سقوط بازار ادامه میکند و تأثیر خبرهای بد در قیمت سهام مشهود است. وقتی سهام بدترین وضعیت ممکن را به طور کامل نشان داد، چرخه دوباره آغاز میشود.
ریا از طریق نوشتههای داو و همیلتون ۴ قضیه مجزا را شناسایی کرده که به تشخیص روند، سیگنالهای خرید و فروش(با استفاده از میانگینهای داو جونز)، حجم و محدوده معاملات میپردازند. دو مورد اول مهمترینها هستند و به تشخیص روند اصلی و نزولی یا صعودی بودن آن کمک میکنند. دو قضیه بعدی با حجم و محدوده معاملات در ارتباط هستند و از نظر همیلتون نقش زیادی در تشخیص روند اصلی بازار ندارند. حجم، بعنوان یک آمار تأییدکننده در نظر گرفته میشود و محدودههای معاملاتی به تشخیص دورههای اَنباشت و توزیع کمک میکنند. میتوان از همه این آمارها و ارقام برای تشخیص حرکات فعلی بازار و اجرای سرمایهگذاریهای آگاهانه در بازار استفاده کرد.
اولین گام در تشخیص روند، شناسایی روندهای مختلف میانگین صنعتی داو جونز (DJIA)و میانگین حملونقل داو جونز(DJTA) است. همیلتون از تحلیل فرازونشیب برای مشخصکردن روند استفاده کرده است. روند صعودی وقتی شکل میگیرد که نمودار قیمت یکسری قله صعودی تشکیل داده و حفرههای این نمودار هم بالاتر هستند(قلههای بالاتر و حفرههای بالاتر). در مقابل، روند نزولی وقتی شکل میگیرد که قلهها و حفرههای پایینتر هستند.
وقتی روند مشخص شد، فرض میشود که این روند همیشه معتبر است مگر اینکه خلاف آن ثابت شود. روند نزولی تا وقتی معتبر است که یک کفِ قیمت بالاتر شکل بگیرد و این اطمینان ایجاد شود که پیشرفت پس از این کف قیمت، از اُوج ریاَکشن قبلی بالاتر است. در ادامه نمودار میانگین حملونقل داو جونز در سال ۱۹۹۲مشاهده میشود. گرچه همیلتون و داو اشاره مستقیمی به خطوط روند نداشتند اما یک خط ترسیم کردیم تا بر مسیر نزولی روند تأکید کنیم. از زمان شکلگیری یک قله در ماه فوریه، یکسری کفِ قیمت پایینتر و قله پایینتر شکل گرفته و روند نزولی ایجاد کردهاند. در ماههای آوریل و مِی(دایره سبز رنگ) یک شتاب ثانویه ایجاد شده اما رکورد نقطه اوج ماه مارس شکسته نشده است.
روند نزولی DJTA($TRAN) ادامه پیدا کرده تا زمانی که به روز تسویه با حجم بالا میرسیم(فلش قرمز). همانطور که در این مقاله اشاره شد، روزهایی با حجم بالا نشان میدهند که به احتمال زیاد یک تغییر در راه است. روزهایی که تسویه با حجم بالا انجام شوند، سیگنال خرید نیستند بلکه نشان میدهند که باید با دقت بیشتری به تغییرات قیمت نگاه کرد. پس از این روز حجم بالا، دوباره DJTA اُفت میکند و بعد به بالای ۱۲۵۰حرکت میکند و یک قله جدید(فلش سبز) تشکیل میدهد. حتی پس از شکلگیری قله بالاتر، برای قضاوت درباره تغییر روند زود است. تغییر روند تا زمانی که از اُوج ریاَکشن قبلی گذر نکنیم(فلش آبی) قابل تأیید نیست.
به همین شکل، روند صعودی همچنان ادامه دارد تا زمانی که یک کفِ قیمت پایینتر شکل بگیرد و مطمئن شویم که ریزش نسبت به کفِ قبلی بیشتر است. در ادامه نمودار قیمتهای بستهشدن DJIA را مشاهده میکنیم. پس از شکلگیری کفِ قیمت در اُکتبر ۹۸، یک روند نزولی ایجاد میشود و در ۱۱ ماه بعد DJIA، یک سری قله و دوره پایینتر شکل میدهد. دو بار یعنی در دسامبر ۹۸(دایره قرمز) و ژوئن ۹۹(فلش آبی)، اعتبار روند صعودی مورد تردید قرار میگیرد اما تا اَواخر سپتامبر روند صعودی حاکم است(حرکات قیمت دسامبر ۹۸ در ادامه مورد بررسی قرار میگیرند). در ژوئن ۹۹ یکسری قله پایینتر شکل میگیرد اما پس از آن حفرههای پایینتری ایجاد نمیشود تا این قلههای پایینتر را تأیید کنند. هر فروشندهای که در ژوئن دست به کار شده، باید دو رکورد جدیدی که در ماههای جولای و آگوست شکل گرفته را تحمل میکرد. تغییر روند در ۲۳ سپتامبر شکل میگیرد یعنی وقتی که نمودار قیمت از کف قیمت ژوئن هم پایینتر میرود. ممکن است وقتی بازار کف قیمت آگوست را طی کرده(یعنی از آن هم پایینتر رفته) بعضی از تریدرها نتیجهگیری کنند که روند تغییر یافته است. شاید این دیدگاه درست باشد اما باید دقت داشت که کفِ قیمت ژوئن محدوه پشتیبانی متقاعد کنندهتری را نشان میدهد. دقت داشته باشید که نظریه داو یک تاییدیه علمی دقیق نیست و خود همیلتون هم بارها به این موضوع اشاره کرده است. نظریه همیلتون با هدف ارائه اطلاعات و راهنمایی طراحی شده و اینکه با استفاده از آن شروع به مطالعه دقیق حرکات بازار و حرکات قیمت کنیم.
با نگاهی به نمودار بالا DJIA ($INDU)(از سال ۹۸ تا ۹۹) ممکن است تشخیص تغییر روند واقعی از یک اصلاح ساده سخت باشد. مثلاً آیا وقتی که کفِ قیمت دسامبر از کفِ قیمت نوامبر پایینتر آمده(دایره قرمز رنگ)، میتوان گفت که تغییر روند ایجاد شده است؟ پس از پیک ماه نوامبر، پیک ماه دسامبر پایینتر بوده و از کفِ ریاَکشن نوامبر هم عبور کردهایم. همیلتون توصیه میکند که برای حذف سیگنالهای کاذب، حرکات کمتر از ۳ درصد را نادیده بگیریم. این قانون دقیق و سفتوسخت نیست اما توجه به این ایده ارزشمند است. با افزایش نوسان بازار نیاز به هموارکردن نوسانات و مقابله با سیگنالهای کاذب ایجاد میشود.
همیلتون و داو به شناسایی حرکات بزرگ علاقمند بوده و از نمودارهای هفتگی برای مشخصکردن فرازوفرودهای ریاَکشن استفاده میکنند. اما در بازارهای امروزی که حرکات سریعی دارند، ممکن است نمودارهای هفتگی به خوبی جزئیاتی که سرمایهگذاران نیاز دارند را به تصویر نکشند. یک راهکار قابل استفاده، ترسیم میانگین متحرک کوتاه بر روی نمودار قیمت است. گر چه همیلتون و داو به این موضوع اشارهای نکردهاند اما میتوان از میانگین متحرک ۵ روزه برای هموارکردن مسیر قیمت استفاده کرد و همچنان جزئیات آن باقی میمانند. در نمودار DJIA($INDU) در تصویر زیر از یک میانگین متحرک نمایی برای هموارسازی نمودار قیمت استفاده شده است. دقت داشته باشید که حالا حداقل ریاَکشن نوامبر کاملاً بیاهمیت به نظر نمیرسد. بعلاوه، هنوز هم اوج ریاَکشن ماه سپتامبر(فلش قرمز رنگ) قابل مشاهده است.
هر دو میانگین باید تأییدکننده باشند
وقتی نظریه داو در اَواخر قرن طراحی میشد، راهآهن یک ارتباط حیاتی در اقتصاد محسوب میشد. به گفته همیلتون در بسیاری از موارد تغییر در Rail Average مدتها قبل از Industrial Average شروع میشود. او این موضوع را به این واقعیت نسبت میدهد که پیش از شروع فعالیت اقتصادی، باید مواد خام از تأمینکنندگان به تولیدکنندگان برسد. برای اینکه جنرال موتورز تولیداتش را افزایش دهد، اول لازم است که فولاد بیشتری جابجا شود. در نتیجه افزایش فعالیت در سهام راهآهن پیش از افزایش فعالیت در سهام صنعتی آغاز میشود.
چرا راه آهن؟
جای تردید نیست که اقتصاد امروز نسبت به گذشته بسیار متفاوت است در نتیجه ترکیب شاخص DJTA تغییر کرده و حالا بیشتر به نفع خطوط هوایی است اما میتوان از DJTA برای تأیید حرکات DJIA استفاده کرد. سهام حملونقل بیشتر به محیط اقتصادی وابسته است تا میانگین سهام و به احتمال زیاد بر رشد اقتصادی تأثیرگذار است.
کسب و کار خطوط هوایی حالت چرخشی دارد و درآمدها به شدت در برابر تغییرات اقتصادی حساس هستند.
معمولاً بدهی شرکتهای هواپیمایی بالاتر از میانگین بدهی است و نسبت به تغییرات نرخ بهره آسیبپذیرتر است.
بخش عمدهای از هزینهها مربوط به انرژی و نیروی کار است.
با توجه به وجود این ریسکها، سهام شرکتهای هواپیمایی همیشه با قیمتی کمتر از میانگین قیمت سهام در بازار فروخته میشود. اگر نسبت P/E یا قیمت به درآمد، شاخص S&P 500 حدود ۲۸ باشد، این نسبت برای شرکتهای هواپیمایی ۸ الی ۱۰ است. گر چه ما وارد یک دوره اقتصادی جدید میشویم اما اکثر کسبوکارها به نوعی تحت تأثیر فعالیتهای اقتصادی، نرخ بهره، هزینههای انرژی و نیروی کار قرار دارند. همه این موارد بر شرکتهای هواپیمایی تأثیرگذار هستند و باز هم احتمال اینکه چنین شرکتهایی بعنوان شاخص پیشرو از محیط اقتصادی کلی عمل کنند وجود دارد.
باید به یک نکته مهم هم توجه داشت. بزرگترین ترس شرکتهای هواپیمایی این است که مردم از خرید بلیط و پرواز منصرف شوند. مسافرتهای کاری بخش مهمی از درآمد خطوط هوایی را به خود اختصاص داده به ویژه برای درآمدهایی با حاشیه سود بالا. با توسعه اینترنت و شبکه، نیاز به مسافرت کمتر میشود. این موضوع همین حالا هم بر شرکتهایی مثل فدرال اِکسپرس تأثیر گذاشته و تعداد اسناد کاری که توسط این شرکت جابجا میشود، کاهش داشته است. ممکن است این موضوع بر کسبوکار شرکتهای هواپیمایی هم تأثیرگذار باشد.
تأیید توسط میانگین به چه شکل انجام میشود؟
همیلتون و داو بر این نکته تأکید کردهاند که برای معتبر تلقیشدن یک سیگنال خرید یا فروش، هر دو میانگین صنعتی و راهآهن باید همدیگر را تأیید کنند. اگر یکی از این میانگینها یک رکورد جدید(چه از نظر کف قیمت و چه از نظر اُوج قیمت) داشته باشد، بعدی هم باید خیلی زود همین روند را طی کند تا بتوانیم سیگنال نظریه داو را معتبر در نظر بگیریم.
با ترکیب روشهای تعیینشده جهت تشخیص روند و قضایای ارائهشده برای تأیید آن، میتوانیم روند اصلی بازار را به چند گروه تقسیمبندی کنیم. نمودار بالا سیگنالهای مختلفی را که در یک دوره ۷ ماهه در سال ۱۹۹۸رخ داده، نشان میدهد.
در ماه آوریل هر دو شاخص DJIA($INDU) و DJTA($TRAN) رکورد صعودی جدیدی را ثبت کردهاند(خط آبی). روند اصلی از قبل هم رو به بالا بود اما این تأیید، صعودی بودن روند حاکم را نشان داد.
در ماه جولای مشکلات شروع شد یعنی وقتی که DJTA نتوانست رکورد صعودی جدید شکل گرفته توسط DJIA را تأیید کند. این یک نشانه هشدار بود اما روند را تغییر نداد. دقت داشته باشید که همیشه فرض بر این است که روند قبلی حفظ میشود مگر اینکه خلاف آن ثابت شود.
در ۳۱ جولای، DJTA یک کف ریاَکشن ثبت کرد. دو روز بعد، DJIA یک کفِ ریاَکشن جدید ثبت کرد و تغییر روند از صعودی به نزولی را ثابت کرد(خط قرمز). پس از این سیگنال، هر دو میانگین یک کفِ ریاَکشن جدید را ثبت کردند.
در ماه اُکتبر، DJIA با یک کف بالاتر ثبت کرد و DJTA یک کف پایینتر جدید(یعنی از نقطه حداقلی قبل هم پایینتر). این هم یک سیگنال عدم تأیید بود که نشان میداد باید مراقب ایجاد یک تغییر احتمالی در روند باشیم.
پس از ثبت یک کف بالاتر، DJIA هم این روند با یک اُوج بالاتر در همان ماه دنبال کرد. این رخداد باعث شد که روند میانگین از نزولی به صعودی تغییر کند.
بالاخره در اوایل ماه نوامبر بود که DJTA نسبت به اُوج ریاَکشن قبلی بالاتر رفت اما همزمان DJIA هم پیشرفت کرد و روند اصلی از نزولی به صعودی تغییر کرد.
اهمیت حجم با کفِ آوریل ۹۷ شاخص DJIA مشخص شد. به گفته ریا، همیلتون آمار حجم را تحلیل کرده اما در نهایت پرایساَکشن(تغییرات قیمت) تعیینکننده است. حجم برای مشخصکردن قدرت تغییرات اهمیت دارد و میتوان از آن برای شناسایی معکوسشدن احتمالی روند استفاده کرد.
به گفته همیلتون، حجم در جهت روند اصلی تغییر میکند. در یک بازار صعودی، حجم در هنگام پیشرفت(بالا رفتن قیمت) سنگینتر است تا حین اصلاح. علاوه بر سقوط حجم در دورههای اصلاح، مشارکت در بازار هم کمتر میشود. طبق توضیحات همیلتون، باید در دورههای اصلاح راکد و محدود شود و منظور از محدودشدن این است که نباید تعداد موارد رو به سقوط به طور چشمگیری افزایش پیدا کند. عکس این مسئله برای یک بازار نزولی اصلی هم صدق میکند که در آن حجم در هنگام سقوط افزایش یافته و در هنگام اُوجگیری ریاَکشن کاهش مییابد. اُوج ریاَکشن هم باید محدود شود و کمبود مشارکت بازار کلی را نشان دهد. میتوان با تحلیل اُوجگیریهای ریاَکشن و اصلاحها، درباره قدرت کلی روند اصلی قضاوت کرد.
همیلتون میگوید بالا بودن حجم میتواند نشاندهنده نزدیک بودن معکوسشدن روند باشد. پس از یک صعود طولانی، رسیدن روزی با حجم بالا میتواند نشاندهنده تغییر روند باشد یا اینکه ممکن است به زودی یک اُوجگیری ریاَکشن شکل بگیرد.
رکس تاکاسوگی(Rex Takasugi) در توضیحاتی که در سایت StockCharts.com در ۲۵ ژوئن ۹۹ نوشته در رابطه با ارتباط بین حجم و پیکها در بازار صحبت کرده است. گرچه تحلیلهای او یک تأخیر بین اُوجگیری حجم و معکوسشدن بازار را نشان میدهد اما در هر صورت این رابطه وجود دارد. Takasugi در تحلیلهای خودش اعلام کرده که از سال ۱۹۰۰، چهارده چرخه وجود داشته که به طور میانگین ۵ الی ۶ ماه پیش از بازار، اُوجگیری حجم آغاز شده است. او اعلام کرده که جدیدترین پیک در آوریل ۹۹ رخ داده است.
همیلتون در تفسیرهایی که طی سالیان طولانی داشته بارها به «خطوط» اشاره کرده است. این خطوط یکسری خط افقی هستند که محدودههای معاملاتی را ایجاد میکنند. محدودههای معاملاتی وقتی ایجاد میشوند که میانگین برای یک دوره خاص اُفقی حرکت میکند و میتوان یکسری خط اُفقی کشید که قلهها و حفرهها را به هم متصل کنند. این محدودههای معاملاتی نشاندهنده تجمیع یا توزیع هستند اما نمیتوان مشخص کرد که دقیقاً کدامیک رخ داده تا وقتی که یک خروج(از این محدوده) به سمت بالا یا پایین رخ دهد. اگر یک خروج به بالا یا پایین انجام شود، در این صورت میتوان محدوده معاملاتی را محدوده توزیع در نظر گرفت. همیلتون محدوده معاملاتی را خنثی در نظر میگرفت تا اینکه یک بِرِیکاُوت رخ دهد. همچنین او نسبت به تلاش برای پیشبینی بِرِیکاُوت هم هشدار داده است.
مارک هالبرت در نیویورک تایمز(۶ سپتامبر ۹۸) به مطالعهای اشاره میکند که توسط اِستِفان بِراُون و چند تن دیگر در مجله اقتصاد نوشته شده است. این گروه یک شبکه عصبی طراحی کرده بودند که از یکسری قانون برای تشخیص روند اصلی بازار استفاده میکرد. سیستم نظریه داو از ۱۹۲۹ تا سپتامبر ۹۸ با استراتژی خرید و نگهداری مقایسه شد. وقتی این سیستم روند اصلی را صعودی تشخیص میداد، یک پوزیشن long بر روی شاخص فرضی مورد نظر باز میشد. وقتی سیستم روند اصلی را نزولی تشخیص میداد، سهام فروخته میشد و پول آن صرف ابزارهایی با درآمد ثابت میشد. با خارجکردن پول از سهام پس از مشاهده سیگنالهای نزولی(یا فروش)، خطر(نوسانِ) پورتفولیو به طور چشمگیری کمتر میشد. این یکی از جنبههای بسیار مهم سیستم نظریه داو و مدیریت پورتفولیو است. مفهوم ریسک سهام به مرور زمان از بین رفت اما هنوز هم این واقعیت وجود دارد که سهام نسبت به اوراق قبضه ریسک بیشتری دارد.
در یک دوره ۷۰ ساله، سیستم نظریه داو نسبت به استراتژی خرید و نگهداشتن، حدود ۲۰ درصد در سال بهتر عمل کرده است. بعلاوه، این پورتفولیو ریسک بسیار کمتری داشته است. اگر مقایسه را با بازده تعدیل شده با ریسک انجام دهیم، اختلاف عملکرد بیشتر میشود. طی ۱۸ سال گذشته سیستم نظریه داو حدود ۲.۶ درصد بدتر از بازار عمل کرده اما با تعدیل ریسک، این سیستم نسبت به استراتژی خرید و نگهداری بهتر عمل میکند. دقت داشته باشید که در تاریخچه بازار ۱۸ سال خیلی طولانی نیست. سیستم نظریه داو در بازارهای صعودی بهتر عمل کرده و در بازارهای نزولی بدتر.
اولین انتقاد مطرح شده به نظریه داو این است که نمیتوان آن را نظریه دانست. نه داو و نه همیلتون هیچ مقاله علمی مناسبی که این نظریه را تشریح کرده و قضایای آن را محک بزند منتشر نکردهاند. ایدههای داو و همیلتون در والاِستریتژورنال منتشر شدند. رابرت ریا با مطالعه دقیق نوشتههای آنها، این نظریه را ارائه کرد.
دوم اینکه این نظریه خیلی تأخیری تلقی میشود. روند بازار تا وقتی که از اُوج ریاَکشن قبلی عبور کنیم(یعنی رکوردی جدید برای آن ثبت شود) تغییر نمیکند. بسیاری از تریدرها بر این باورند که این استراتژی تأخیر زیادی دارد و باعث از دسترفتن بیشتر حرکات میشود. داو و همیلتون سعی کردند حرکات مهم را شناسایی کرده و در دومین پایه(یا leg) وارد عمل شوند. گرچه بیشتر حرکات در همینجا انجام میشود، اما در این لحظه از پایه اول گذشتیم و تا حدی وارد پایه دوم شدیم. بعلاوه اگر قرار باشد شخصی منتظر تأیید از سمت میانگین دیگر بماند، باز هم باید منتظر باشد.
سوم اینکه از آنجایی که در این استراتژی از DJIA و DJTA استفاده میشود بعضی منتقدین باور دارند که این استراتژی قدیمی بوده و حالا نمیتوان آن را انعکاسی دقیق از اقتصاد دانست. شاید این نکته معتبر باشد اما همانطور که پیش از این اشاره شد، DJTA یکی از شاخصهایی است که بیشترین حساسیت را نسبت به شرایط اقتصادی دارد. بازار بورس همیشه یکی از فاکتورهای مهم پیشبینیکننده رشد اقتصاد بوده است. برای اینکه شاخص صنعتی هم با این شاخص همگام باشد، به مرور زمان سهامهای غیرصنعتی مثل فناوری یا سهام کالاهای مصرفی هم به آن اضافه شد.
همیلتون و داو سعی داشتند روند اصلی را شناسایی کرده و حرکات مهم را تشخیص دهند. آنها متوجه شدند که بازار تحت تأثیر احساسات قرار داشته و در برابر ریاَکشنهای شدید(چه اُوجگیری و چه کاهش افراطی آن) حساس است. با توجه به این موضوع آنها سعی کردند روند را شناسایی کرده و آن را دنبال کنند. روند معتبر در نظر گرفته میشود تا وقتی که خلاف آن ثابت شود.
نظریه داو به سرمایهگذاران کمک میکند تا حقایق را شناسایی کنند نه اینکه بر حسب فرضیات یا پیشبینی اقدام کنند. وقتی سرمایهگذاران و تریدرها شروع به اقدام بر حسب فرضیات کنند، خطر آنها را تهدید میکند. پیشبینی بازار اگر غیرممکن هم نباشد، سخت است. همیلتون اذعان کرده که نظریه داو عاری از مشکل نیست. گرچه ممکن است نظریه داو بتواند پایه و اساس تحلیل را تشکیل دهد، اما باید از آن بعنوان نقطه شروعی برای طراحی روشهای تحلیلی استفاده کرد که درک آن برای تریدرها و سرمایهگذاران آسان باشد.
بررسی بازار یک علم تجربی است. بنابراین استثنائاتی هم در این نظریه وجود دارد که همیلتون و داو به آن اشاره کردهاند. آنها معتقدند که برای موفقیت در بازار انجام مطالعه و تحلیلهای جدی ضروری است. موفقیت خوب است اما نباید با کسب موفقیت مغرور شوید. شکست گرچه دردناک است اما میتواند یک تجربه آموزنده باشد. تحلیل تکنیکال یک هنر است و با تمرین و ممارست میتوان آن را تقویت کرد. موفقیت و شکست، هر دو را با نگاهی به آینده تحلیل کنید.