ویرگول
ورودثبت نام
سیده ریحانه احمدزاده
سیده ریحانه احمدزاده
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

نامه‌ی دوم~بدهکار

به نام خالق پیدا و نهان
زندگی عزیزم...
مدتی می‌شود به هر سمت که می‌روم، یک «زندگی به من یه.... بدهکاره.» می‌بینم. من هیچوقت تصور نمی‌کنم تو چیزی به من بدهکار باشی؛ نه به این معنی که همه چیز رنگارنگ و عالی‌ست. بلکه فکر می‌کنم کم و کاستی ها تقصیر خودت نیست. مثل خیلی از نقص های خودم که وجودشان را انتخاب نکردم و شاید توان تغییر خیلی از آنها را هم نداشته باشم؛ بدون توجه به اینکه چقدر برای تغییر، تلاش می‌کنم‌.
من، تو را مثل یک بچه‌ی کوچک می‌بینم که دستش را به دستم و خودش را من سپرده. چطور می‌توانم از یک بچه طلبکار باشم؟ در ذهنم، من همیشه بدهکارت می‌مانم. بدهکار کاری که باید انجام می‌شد؛ سکوتی که باید شکسته می‌شد؛ مسیری که باید عوض می‌شد؛ دستی که باید گرفته می‌شد؛ مکانی که باید دیده می‌شد؛ فرصتی که باید غنیمت شمرده می‌شد؛ آدمی که باید رها می‌شد...چگونه این همه غفلت را برایت جبران کنم؟
گاهی خشمگین بودنت، قابل درک است. اگر اینگونه حساب‌مان را صاف می‌کنی، حرفی نیست. در نهایت من تماما بدهکارت خواهم ماند.

_دوست دارت، دخترک مسافر

دخترک مسافرزندگیبدهکار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید