ویرگول
ورودثبت نام
Ebrahim Farhadi
Ebrahim Farhadi
خواندن ۱ دقیقه·۸ ماه پیش

از کجا آمده‌ام

روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده‌‌ام آمدنم بهر چه بود
به کجا می‌ روم آخر ننمایی وطنم
مانده‌‌ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده‌ است مراد وی از این ساختنم
آنچه از عالم عِلویست من آن می‌‌گویم
رخت خود باز بر آنم که همان‌ جا فکنم
مرغ باغ ملکوتم نِیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته‌‌اند از بدنم
کیست آن گوش که او می‌‌شنود آوازم
یا کدامست سخن می‌‌کند اندر دهنم
کیست در دیده که از دیده برون می‌‌نگرد
یا چه جانست نگویی که منش پیرهنم
تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی
یک دم آرام نگیرم نفسی دم نزنم
می وصلم بچشان تا در زندان ابد
به یکی عربده مستانه به هم درشکنم
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم
آنکه آورد مرا باز برد تا وطنم
تو مپندار که من شعر به خود می‌‌گویم
تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم

#مولوی

از کجاآمده اممولویوطنمننمایی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید