گلاسر در تحقیقات مستمری که بیش از نیم قرن طولکشید،دریافت که روانشناسی سنتی کهمبتنی بر "مدیریّتِبیرونی"ست،مبدأ بسیاریاز گرفتاریهای انسانها چه در سطح فردی، چه درسطح خانوادگی و اجتماعیست. وی محور تحقیقات علمی خود را یافتن پاسخ به این سؤال قرار داده است که چرا انسانها در روابطِخودبا دیگرانناخشنودند؟لذاکوشید روشِجدیدی در روانشناسی و ارتباطاتِ انسانیبیابد و درنهایت به "تئوری انتخاب"رسید.
مدیریّتِبیرونیکه مبنایِروانشناسیِسنتی ست،هنوزبهطورگستردهدرجهاناستفادهمیشود.مدیریّتِ بیرونی میگوید:شما میتوانیددیگران را مدیریّتکنید.حتیفراتر ازاین،میگوید:شماحقداریددیگرانرامدیریتکنید.حتّی پا فراتر میگذارد و می گوید:شما وظیفه دارید دیگران را مدیریّت کنید.بر این اساس،روانشناسانِ معتقد به مدیریتِ بیرونیهمواره کوشیدهاند تا راههاییبرای مديريّت رفتارهای دیگران بیابند و مثلاً راهکارهای تنبیه، تهدید و تشویق را طراحی کردهاندتا افراد بتوانند با آنها، دیگران را مدیریّت کنند.اینمديريّت،الزاماً با اهدافِمنفی همراهنیستو بسیاری از اوقات هم، خیرخواهانه است،مانند پدر و مادری که ميخواهند بر فرزند خود سلطه یابند یا معلمی که میخواهد رفتارهای اخلاقی دانشآموزان رادر کنار تدریساصلاح کند.