بنام خداوند بخشنده ومهربان که هر چی داریم از اوست
سر زمینی بنام افغانستان:
که همواره از آن قبرستان امپراطوری ها ، سر زمین شکست ناپذیر ،دره های مرگ و سر زمین ازاده یاد شده است
ولی از مادری که هنوز چشم به راه فرزندش است، از قامت پدر که شکسته از یتیمی که صبح تا شام سرگردان در پی لقمه نان خیابان به خیابان هم گردن سطل زباله،از خانمی که دیگر از هنسفر زندگیش خبری نیست و پسوند بیوه برایش زدند، از خواهری که دیگر از برادرش خبری نیست، از برادری که دیگر رفیق و همرازش نیست ، فقط گفتیم خلق و پرچم ، جهموریت ، امارت ، سنی ، شیعه ، شمالی، جنوبی ، مغربی ، شمالی
زنده ها را سرزنش کردیم و مرده ها را رهبر ساختیم به اطفال انسانیت نیاموختیم بلکه گفتیم ملاهای ریش مجاهد هستند و ریش تراشیده ها غلام و مرتد خارجی ها فقط با این انگیزه ها بدبختی اوردیم و نه به اسلام خدمت کردیم و نه مسلمان خوبی شدیم و نتوانستیم جلوی این همه خونریزی و برادر کشی را بگیرم . تا به کی؟ بازیچه ابر قدرت های جهان باشیم آنها صلاح خود را بفروشند و تجارت کنند و منو تو همدیگر را بکشیم
در جهموریت ارامش و اسایش نبود همانقدر که بود در زمان امارت بدتر شد نمیدانم چه وقت از خوردن خون همدیگر سیر خواهیم شد .