«ماده» دومین اثر فارژا، سینماگر فرانسوی، فیلمی است با نگاهی نو به مواجهه زنی مشهور با تغییرات فیزیولوژیکی و ترس از پیری یا تغییر شکل بدن در جهان مصرفزده امروز که برخوردی تاریخمصرفدار همچون کالا و نگرشی جنسی و ابژه به زن و بدن آدمی دارد. نگاهی از دل تاریخ مردسالار که زن را چون کالایی بزککرده و اندامی تراشیده مینگرد و نتیجه این نگاه، تمایل و تن دادن زنان به دستکاری در جسم و صورت خود شده به هر قیمت که اغلب با تلفات و نتایج پرخطر همراه بوده است.
فیلم، از نوع هراس بدنی (Body Horror) است در ساب ژانر سینمای وحشت با مایههای روانشناختی و تخیلی، پر از خون و صحنههای چندشآور. بر این باورم عنصر خیال- و سینمای تخیلی- کمک شایانی کرده به تکامل تدریجی یافتههای علمی و اجرای بسیاری از رویاها در واقعیت.
«ماده» با مضمون خوب خود از منظر رفتاری و روانشناختی، در مواجهه با فهم آدمی از واقعیت موجود و واکنش او به خواست ابزاری جامعه مصرفی قابلتأمل است و حتی به تفسیرهای فرا متنی راه میدهد و نتایج هولناک نگرش مصرفی به زن/ انسان را بهخوبی به تصویر میکشد اما ژانر و مضمون فیلم در ذهن من با یک پرسش روبهروست: چرا ژانر وحشت؟ آیا نمیشد در ژانر اجتماعی یا حتی تخیلی و بدون تصویر کردن اینهمه خشونت و آزار به آن پرداخت؟ آیا راه دیگری نبود؟ آدمی در جهان امروز، ناخواسته درگیر خبرهای وحشتناک و جنگ بیپایان است که تماشای این حجم از سبعیت برای کسب قدرت و ثروت و عطش تمامنشدنی آن بر روح و روان او اثر منفی دارد، دیگر چرا باید هنر و سینما تصویرگر مستقیم خون و خشونت باشد؟
قبول دارم که گاهی نشان دادن خشونت برای انتقال حس ناخوشایند آن به مخاطب و تصویر کردن حجم درد و رنج در یک تناسب دراماتیک و ضرورت فیلمنامه در سینما لازم است اما چرا نباید به زبان بصری بهتری از روایت طرح دغدغه نمود؟
«ماده» آغاز و پایانی هوشمندانه و فکرشده و در خدمت مضمون فیلم دارد. با یک المان آغاز و با همان تمام میشود درحالیکه مخاطب پس از سیر وقایع شخصیت اصلی داستان، بهمعنای متفاوتی از آن رسیده است. در پایان فیلم الیزابت (با بازی تحسینآمیز دمی مور) خون و کثافات خود را به روی همهی آنها میپاشد که به تماشای زیبایی جسم و ظاهر او نشستهاند. آیا این اعتراض به تن سپردن بیرویه زنان و تمایلات تنخواهانهی جامعهی مصرفگرا از سوی مردان نیست؟
بهوقت چهارم آذر 1403