علی اکبر افتخار
علی اکبر افتخار
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

و ناگهان تمام می‌شود ...

1- هر چه زمان می‌گذرد و بر شماره‌های عمرم علاوه می‌شود، بیشتر به ‌درستی و اهمیت این سخن -که نمی‌دانم بار نخست از فکر و زبان چه کسی برآمده -پی می‌برم: «هنرمند با آثار خود جهان را به فضایی قابل تحمل برای زندگی بدل می‌سازد.»

این جمله اشاره و معنایی در خود دارد که تصویری از واقعیت جهان به دست می‌دهد و آن اینکه آدمی با وجهی زشت، فرساینده و دهشتناک از جریان زندگی روبه‌روست و مسائلی همچون خشونت و زمختی تکرار بازی «سکه و خور و خواب» در کنار رفتارهای ضد انسانی که راه می‌برد به وجه سنگی از یک موجود و همواره در این اندیشه‌ام که هر کو بیگانه با هنر و علم، سنگواره یا موجودی کسالت‌بار خواهد بود.

2- ایستاده‌ام وسط مزرعه‌ای بزرگ. شاخه‌ها از هر سو در تن و جان من رشد کرده و در من سبز شده‌اند. برگ‌هایی که به شماره نمی‌آیند رشد کرده در هر شاخه‌ای از وجودم، با اینکه می‌رویند و برگ به برگ می‌افتند هر فصلی از بهار و خزان. خوشم به سایه‌گستر شاخه‌هایم بر رهگذران. حتی اگر در طرح امتداد (هجوم) شهرنشینی به باغات –روزی- مثله یا به ضربت تبر و تیغ اره‌ای، نقش زمین شوم، خوش دارم کاغذ برای دفتر کودکان باشم و وسیله‌ی آگاهی و دانستنشان.

درختی شدم از پس وصیتی که کردم برای بازماندگانم که:

مرا زیر درخت تبریزی در باغی خاک کنید، اگر دوستم می‌دارید!

3- و ناگهان

تمام می‌شود

امیدی

دردی

رابطه‌ای

صبری ...

جهانرشدزندگی
منتقد فیلم و عکاس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید