علی اکبر افتخار
علی اکبر افتخار
خواندن ۹ دقیقه·۱ سال پیش

کیارستمی: من خودآموزِ بدآموز هستم!

یادکردی از کارگاه آموزشی عباس کیارستمی در تبریز



سرآغاز:

سفر دائمی و بی‌بازگشتِ «عباس کیارستمی» در چهاردهم تیر 1395 یک تکانه و شوک برای اهالیِ فرهنگ و هنر ایران و جهان بود و هنوز از پسِ گذرِ روزهایی چند و عبور از چهلمِ این هجرت، تلخی و بُهتِ اتفاقی چنین، از وجود ما دور نشده است. این رویدادِ تلخ، حضورِ تاریخیِ ایشان را در تبریز به تاریخ چهارشنبه 17 اسفند 1384 برای من و خاطره‌ی جمعیِ دوستدارانش در این منطقه بی تکرار ساخت. آن‌هایی که در این روزِ باشکوه برای دیدنِ هنرمندِ پُرآوازه‌ و پُرافتخارترین سینماگرِ ایرانی در جهان و شنیدنِ حرف‌هایش گرد هم آمده بودند‌، روزی ویژه و یگانه را شاهد بودند که در تقویمِ فرهنگ و هنر تبریز و منطقه‌ی آذربایجان به یک روز تاریخی تبدیل شد. تا آن زمان برنامه‌ای با این شکوه و استقبال و ازدحام در تبریز برای یک هنرمند برگزار نشده بود و تا امروز که مجالِ نوشتن و بازگفتِ یاد و مرورِ سخنان کیارستمی در تبریز فراهم آمده، همچنان بی تکرار باقی‌مانده است.

به باور نگارنده، گذرِ زمان جای خالیِ کیارستمی را بیش‌تر نمایان خواهد ساخت چرا که هر آدمی را، زیستی یگانه و منحصر به خویش است و هنرمندی چنین والا و بی‌جای‌گزین که «زندگی» را در امتدادِ حضورِ خویش ارج نهاده و عمری پربار دارد، در سرشماریِ جمعیتِ انسانی، عددی ویژه است و فردیتِ افرادی چون کیارستمی از قاعده‌ی «یک مساوی یک» با تغییر به «یک، برابر نفوسی میلیونی» شماره می‌شود و ترازی متفاوت دارد. کیارستمی وام‌دار جهانی است که نخست، آن را خوب «دیده» و سپس از مجرای جهانِ خویش و از منظرِ هستی شناختی‌اش، آن را خوب «زیسته» است و از همین زاویه می‌توان گفت: او پیام‌بر و «پیام‌آور» ِ زندگی بود.

این مَقال قصد دارد سخنانِ عباس کیارستمی را در کارگاه آموزشی، تخصصی سینما در تبریز بازتاب دهد. برنامه‌ی «یک روز، یک فیلم‌ساز» که از سوی انجمن فیلم آذربایجان‌شرقی با همکاری اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان برگزار می‌شد و نگارنده از سال 1383 با اشتیاق، ضمنِ انتخاب و پیشنهاد سینماگران، مسئولیت هماهنگیِ حضور چهره‌های شاخص و سرشناسِ سینمای کشورمان را به همراه اجرای برنامه و پس از تعطیلیِ آن نیز در برنامه‌های مختلف برای نهادهای فرهنگی دیگر با عنوانِ مجری طرح و مسئول برنامه در کنار نوشتن درباره‌ی فیلم و سینما، به انجام علاقه و اجرای باور درونیِ خویش پرداخته‌ام.

در این میان، بایستی از «جعفر پناهی» یاد کنم که در آن روزگار مرا به عباس کیارستمی معرفی کرد تا ایشان ضمنِ آگاهی نسبت به کیفیت برنامه، با اعتماد کامل به هماهنگیِ زمان حضور در برنامه بپردازد و نیز، منت‌دارِ «شادمهر راستین» هستم که در سفری دو روزه و یک روز قبل از حضور کیارستمی با ما همراه شد تا طی نشستی با سینماگران تبریز به بررسی شیوه‌ی بیان و سبک سینماییِ کیارستمی بپردازیم و این جلسه، زمینه‌ای شد برای طرح پرسش‌های بهتر از ایشان.

×××

عباس کیارستمی، هفدهم اسفند 1384 در تالار خاقانی خانه فرهنگ تبریز پس از نمایش فیلم «ده روی ده » ابتدا در خصوص آغاز کار فیلم‌سازیِ خود در سینما گفت: «هر فیلم‌سازی سینما را از یک نقطه‌ای آغاز می‌کند و من هم خوش‌بختانه یا متأسفانه سینما تحصیل نکرده‌ام. به اعتقاد من، درعین‌حال که آموزش سینما و اطلاعاتی که فرا می‌گیریم، نیاز است اما اگر سینما را به‌عنوانِ صنعت فرض کنیم، مقداری هم لازم است اطلاعاتی که داریم کنار بگذاریم و با یک‌شکل تازه‌ای به خودمان و موضوعاتِ اطراف‌مان بپردازیم».

وی سپس در مورد تأثیرپذیری‌اش از سینما و فیلم‌سازانِ دیگر اظهار داشت: «من خیلی مثلِ علاقه‌مندان سینما، خوره‌ی فیلم نیستم و خیلی فیلم نمی‌بینم. یک‌جوری فیلم‌هایی که توصیه می‌شود یا دوستانم فیلم‌های خوب را معرفی می‌کنند، آن‌ها را نگاه می‌کنم. من خیلی درگیرِ سینمای روز نیستم و به یک‌شکلی خلوتِ خودم را حفظ کرده‌ام و اجازه نمی‌دهم که هر فیلمی‌ـ چه مثبت و چه منفی‌ـ روی من تأثیر بگذارد؛ بنابراین، من سینما را از سینما یاد نگرفته‌ام، بلکه آن را از زندگی و از تجربه‌های شخصی فرا گرفته‌ام».

کیارستمی درباره‌ی سینمای شخصیِ خود نیز گفت: «فیلم‌های من طوری ساخته می‌شوند که عیب و حُسن را در کنار هم دارند و از آن‌جایی که من اعتقاد ندارم که کار هنر کار تجربه است، می‌توانم بگویم در این سال‌ها، چیزی فرا نگرفته‌ام فقط نسبت به‌روزهای اول کمی اعتمادبه‌نفسم زیادتر شده اما با وجود این، هر بار که سر صحنه‌ی فیلم تازه می‌روم، باور کنید عینِ فیلم اول دچار التهاب می‌شوم و تب می‌کنم».

ایشان سپس در واکنش به کاربردِ عنوانِ «استاد» از سوی یکی از حاضران خطاب به وی گفت: «این واژه‌ی استاد که به من می‌گویند‌ـ‌ چه این‌جا و چه بیرون‌ـ نه از روی شکسته‌نفسی، به‌هیچ‌عنوان نمی‌پذیرم برای این‌که کارِ استادی سینما به نظر من یک کارِ صنعت است و من هیچ فیلمی تجربه نمی‌شود برای فیلم بعدی‌ام که این عنوان را شایسته‌ی خودم بدانم. احساس می‌کنم برای هنر عنوانِ «استاد» لغتِ بی‌مسمایی است».

کیارستمی در خصوص استفاده از کلیشه و شعار در سینما اظهار داشت: «هیچ‌چیزی آن‌قدر قطعی نیست که ما با تعصب بگوییم من از آن استفاده نمی‌کنم و اگر لازم باشد سراغ کلیشه‌ای‌ترین کلیشه‌ها هم می‌رویم، البته در شرایطی که احساس کنیم کارایی دارد، ولی به‌هرحال شکل اجرای کلیشه‌ها هم مهم است. بعضی وقت‌ها یک جمله آن‌قدر کلیشه و یا در حقیقت شعارگونه است که ما نمی‌خواهیم از آن بگذریم و می‌خواهیم از آن استفاده بکنیم. آیا راهی وجود دارد که ما زَهرِ شعارگونه‌اش را از آن بگیریم؟ در فیلم «طعم گیلاس» آقای باقری‌ـ تُرک آذربایجانی‌ـ که سوار ماشینِ آقای بدیعی می‌شود، تمام جملاتی که گفته اگر از زبان یک تهرانی می‌شنیدیم و از قیافه‌ی یک روشنفکر، به‌شدت شعار بود اما فقط لهجه‌ی ساده‌ی یک غیر تهرانی و غیر روشنفکر توانست آن شعارها را تبدیل کند به فریاد ساده‌ی درونیِ آدمی که در یک تجربه به دست آورده است. در فیلم‌ «زیر درختان زیتون» دو سه لحظه وجود دارد که این‌ها فراتر از توانِ بنده به‌عنوانِ فیلم‌ساز یا نویسنده بود. این‌ها به‌عنوانِ هدیه‌هایی هستند که به دامنِ ما می‌افتند».

وی سپس در پاسخ به سؤال یکی از حاضران در مورد ساخت فیلم پرفروش در سینما گفت: «من غیر از سینما، عکاسی و طراحی می‌کنم. فیلم‌های من به‌زحمت هزینه‌ی ارزانِ ساخت فیلم بعدی‌ام را تقبل می‌کنند. برای همین اگر بخواهم به یک فیلم‌ساز توصیه بکنم می‌گویم من اگر جای تو باشم، واقعاً می‌روم فیلم‌های پُرفروش می‌سازم. اگر شما می‌توانید، این کار را بکنید. در دنیای امروز چه ارزشی واقعاً در یک حدی مانده که ما راجع به آن سینه ‌چاک بدهیم و بگوییم این درست است و آن‌یکی نیست».

وی افزود: «ما دچار شک هستیم. در فیلم «گزارش» و فیلم‌های قبلی من، اگر یادتان باشد این را داشتم. من نمی‌توانم قهرمان معرفی کنم. قهرمان اگر واقعی و بر اساسِ داده‌های جامعه باشد، دیگر وجود ندارد. این مرتب دارد روی لبه‌ی پرتگاه راه می‌رود. واقعیتِ زندگیِ امروز این است که ما نمی‌توانیم در مقابلِ وسوسه‌ها مقاومت کنیم. به قولِ بالزاک (Balzac)، «اگر در مقابلِ وسوسه‌ای مقاومت می‌کنیم، نشانه‌ی قدرت ما نیست، بلکه وسوسه ضعیف است» وسوسه‌ی ساختنِ فیلم پرفروش، وسوسه‌ای خیلی قوی می‎‌خواهد. شما اگر می‌توانید خب، واقعاً این کار را بکنید».

کیارستمی سپس اظهار داشت: «من خودآموزِ بدآموز هستم! دیگران فکر نکنند که از این راه کپی می‌کنند. حتی موفقیتِ من هم بخشی‌اش مدیونِ شانس است. در یک شرایطِ خوبی این‌ها ساخته‌شده‌اند و دو تا آدمِ مناسب فیلمِ من را دیده‌اند و شرایطِ کار فراهم‌شده، ولی با این نوع سینما زندگیِ هیچ فیلم‌سازی تأمین نمی‌شود».

وی در بحثِ تدوین و تعریفِ آن، ضمنِ بیانِ این‌که «با تعریف‌های کلاسیک از تدوین، کارِ من جور در نمی‌آید»، افزود: «به نظر من تدوین، به فعل در آوردنِ راش‌هایی است که امکاناتِ بالقوه در آن است و این یعنی یک تدوینِ خوب. تدوینگر خوب کسی است که نهایتِ استفاده را متناسب با ایده‌ی اولیه از داشتنِ راش‌های موجود در فیلم بکند. این تعریفِ شخصیِ من از تدوین است».

کیارستمی در این کارگاه در پاسخ به سؤالی درباره‌ی سینمای ضد قصه گفت: «سینمای بدون قصه اصلاً وجود ندارد. ما دو نوع سینما داریم: یکی از طریق داستان به سینما می‌رسیم و دیگری از ایماژ و تصویر. تلاشِ من در زمینه‌ی دومی است، اما مگر می‌شود قصه نگفت؟ در سینمای داستان‌گو، شانسِ این‌که با بضاعت‌های مختلف به برداشت‌های شخصی‌تر و عمیق‌تر برسید، گرفته می‌شود چون قصه صراحت دارد. به نظر من ابهام در اثر هنری امری جداناشدنی است و چیزی که من با آن در یک اثر هنری مخالفت دارم، صراحت و شعار است».

زن جوانی رو به کیارستمی می‌گوید: «دوست داریم فیلم‌های شما را ببینیم. طعم گیلاسِ شما هنوز زیر دندان من است. ما فقط اخبار موفقیت فیلم‌های شما را از طریق رسانه‌ها می‌شنویم. با این مشکل چه کنیم؟» و کیارستمی اظهار می‌دارد: «وقتی برچسبِ فیلم‌سازِ جشنواره‌ای بر پیشانیِ فردی می‌خورد، فرصت کم است برای این‌که از خودتان دفاع کنید و بگویید چه شد که من اصلاً فیلم‌سازِ جشنواره‌ای شدم و آیا اگر فیلم‌های من را این‌جا نمایش می‌دادند باز هم این برچسب به من می‌خورد یا نه؟»

عباس کیارستمی در پاسخ به سؤالی در مورد سینمای معناگرا اظهار داشت: «من سینمای معناگرا را در یک تعریف شخصیِ خودم دارم. چون ما معنای عمیقِ یک اثر هنری را نمی‌دانیم، ناچاریم این‌ها را تقسیم‌بندی کنیم و مسئولیت هر فیلمی را به یک گروهی بسپاریم و دلِ همه را به دست بیاوریم. این تقسیم‌بندی‌ها به نظر من ناشی از تنگیِ قافیه است وگرنه مگر می‌شود اثری خالی از معنا باشد؟ حتی فیلمی که پوچی را توصیه می‌کند، معنای پوچی را همراه خودش دارد».

وی سپس در ارتباط با پرداختن به زمینه‌های دیگرِ هنر غیر از سینما مثل عکاسی، سرودن شعر، چیدمانِ هنری و نجاری گفت: «من وقتی دارم فیلم می‌سازم، فیلم‌ساز هستم ولی یک بی‌قراریِ ذاتی دارم که این از کودکی همراهِ من بوده است. نتیجه‌ی این بی‌قراری است که به کارهای مختلف روی می‌آورم. البته این‌ها با هم مرتبط نیز هستند. فیلم‌های من الان یک‌جوری تحت تأثیر طبیعتی است که عکاسی می‌کنم. من این روزها اعتمادبه‌نفسم برای برگزاری نمایشگاه عکاسی در ایران خیلی بیش‌تر از نمایش فیلم‌هایم است برای این‌که این وظیفه‌ی داستان‌پردازی به شکلِ رایجِ سریالی‌اش دیگر از دوشِ من برداشته می‌شود و حالا عکس‌هایم را به نمایش می‌گذارم و تماشاگر عکس، مستقیم با آن ارتباط برقرار می‌کند. عکاسی روی فیلم‌سازیِ من تأثیر گذاشته است. دوربینِ من ثابت‌شده و بی‌جهت موضوعاتی را انتخاب می‌کنم که توی شهر نباشد تا به طبیعت بروم و در آن کار کنم».

کیارستمی همچنین در پاسخ به سؤالی پیرامونِ دکوپاژ نداشتن برخی فیلم‌هایش و موضع‌گیری در سینما گفت: «فیلم بدون دکوپاژ معنی ندارد. هر پلانی که قطع می‌شود به پلانی دیگر، این حاصلِ دکوپاژِ فیلم‌ساز است؛ بنابراین، فیلم بدون دکوپاژِ من «پنج» است. وقتی شما این امکان را دارید و استفاده نمی‌کنید، یک نیروی دیگری دارید که آن کمک می‌کند شما خلاقیت‌تان بالا برود. خیلی از مواقع صدای آمبولانس بهتر از خود آمبولانس کار می‌کند. ما آن‌قدر سریال‌های تلویزیونی و فیلم‌های مزاحم داریم که سلیقه‌های ما را پس می‌برند و توقع ما را از سینما به‌کلی دگرگون می‌کنند. این‌که اگر فیلمی بیان صریح یا به قول بعضی منتقدین، موضع‌گیریِ صریح نداشته باشد فیلم نیست، یعنی فیلم‌ساز باید سیاستمدار باشد. من اگر موضع داشتم، این‌کاره نمی‌شدم. من فقط سؤال دارم، وقتی پاسخش را پیدا نمی‌کنم، آن را به شکل فیلم مطرح می‌کنم و داستان هم یکی از عواملی است که به من فرصت می‌دهد که در قالبِ یک فیلم، سؤال را در یک فریم مطرح بکنم».

×××

مؤخره: کیارستمی به «خود» بودن و عدم تقلید و پرهیز از کپی‌برداری بسیار باور داشت. این جمله از او به‌عنوانِ یادگاری همواره در وجود من باقی‌مانده و ته‌نشین شده است: «به نظر من هر کسی می‌تواند نویسنده‌ی بهترین داستان عاشقانه باشد، به شرطی که داستانِ عاشقانه‌ی خودش را بنویسد». #

کیارستمیکارگاه آموزشیسینما
منتقد فیلم و عکاس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید