زندگی همین لحظه است. همین لحظه.
مدام در سرم این جمله را تکرار میکردم تا بیشتر از قبل درک کنم و یاد بگیرم که تنها چیز نقدی که دارم، اکنون است و خبری از فردا و دیروز نیست. دیروز رفته، فردا هم به وقتش میآید.
به طور کلی خبر خاصی نیست، روزها و شبها از روی نظم جایشان را با هم عوض میکنند و میگذرند.
ما هم آدمهای عجیبی هستیم، بعد از رسیدن به هدفی که داشتیم، باز هم آرام نیستیم، درگیر فرداییم و قلهی دیگری را برای فتح و مسیری تازه برای رقابت پیدا میکنیم.
بهجای لذت بردن، کمالگرا میشویم و تشویش را به خود راه میدهیم.
نگرانی و اضطراب بخشی از زندگیست ولی بیانصافیست لذت نبردن از عشق و علاقهیمان. مثلا لذت نبردن از هنر وقتی عاشقانه درونش غرق میشوی و نجات پیدا میکنی.
بیانصافیست، اصلا بیرحمانه است. بایستی شجاعت به خرج داد و مسیر عشق را در پیش گرفت و در آن راه لذت برد، رشد کرد و یاد گرفت. این مسیر اگر سختی هم داشته باشد، زیباست و از جنس دیگریست. انگار دردها هم رنگِ دیگری دارند و جورِ دیگری هستند.
زندگی تماما مسیر است، خبری نیست در پسِ فردا و یا ماهها و یا سالها بعد. این لحظه، آنوقت هم هست، دردناک است اگر این لحظه را بکشیم برای چیزی که در گذشته خاک خورده و یا در آینده وجودش مشخص نیست.
اکنون را با شوق و ذوق در عشق سپری میکنیم و در پسِ آن، آینده، هرچه آید با جان و دل پذیراییم.
زندگی، اکنون است.
از اکنون نباید دست کشید.