اگر طراح به معنای خالق محصولات و تعاملات و راهحلها هستید این مقاله مناسب شماست. اما اول کمی مکث کنید،
آخرین باری که به موزه رفتید چه زمانی بود؟ چه موزهای بود؟ برای چه رفتید؟ هدفدار و به قصد یافتن پاسخ سوالی به آنجا رفتید و یا محض تفنن و گشت و گذار سر از موزهای درآوردید؟
گالری چطور؟
اگر درگیر صنایع خلاق هستید و کسب و کار شما از مسیر طراحی، هنر و خلاقیت میگذرد گالری و موزهگردی چه جایگاهی در برنامهی زندگی فردی و خرفهای شما دارد؟
گالریها و موزههای شهر خود را میشناسید؟ یا گالریها و موزههای محله و اطراف سکونت خود را؟ و کلی سوال دیگر ...
این نوشتار اجمالی بیان اندکی است برای نشان دادن اهمیت بازدید هدفمند موزهها و گالریها نه فقط از دید تاریخی بلکه از منظر کسب و کار یک طراح تا نسبت به فرصتهای ارزشآفرین موزهگردی به عنوان نماینده گذشتگان و گالریگردی در جایگاه بیان امروزی هنر آگاهتر و هوشیارتر شود.
بیایید با هم به بررسی ابعاد مختلف این موضوع بپردازیم و دریابیم که چگونه این سفرهای فرهنگی میتوانند به پرورش "چشم طراح" و ارتقای سطح کیفی آثارمان کمک کنند.
در دنیای پویای طراحی، جایی که نوآوری و خلاقیت حرف اول را میزند، طراحان همواره در جستجوی منابع الهامبخش و دانشافزا هستند. در میان روشهای گوناگون کسب تجربه و ارتقای سطح کیفی آثار، گشتوگذار در موزهها، و گالری گردی جایگاه ویژهای دارد. این فضاها، نه صرفاً محل نگهداری آثار تاریخی، بلکه بستری پویا برای تعامل با ایدهها، سبکها و رویکردهای متنوع هستند که میتوانند همچون کاتالیزوری قدرتمند، ذهن خلاق طراح را تحریک کرده و افقهای جدیدی را پیش روی او بگشایند.
موزهها، گنجینههایی ارزشمند از تاریخ و فرهنگ بشری هستند که آثار هنری و طراحی دورههای مختلف را در خود جای دادهاند. بازدید از این فضاها، فرصتی بینظیر برای طراحان فراهم میکند تا در گذر زمان سفر کرده و با سیر تحول سبکها، تکنیکها و ایدهها آشنا شوند.
هنگامی که یک طراح در مقابل یک اثر هنری یا طراحی قدیمی قرار میگیرد، نه تنها با زیبایی ظاهری آن مواجه میشود، بلکه میتواند به درک عمیقتری از بستر اجتماعی، فرهنگی و فناوری خلق آن اثر دست یابد.
برای مثال، تماشای یک فرش دستباف نفیس از دوران صفویه، میتواند طراح را با الگوهای پیچیده، هارمونی رنگهای طبیعی و تکنیکهای بافت منحصر به فرد آن دوره آشنا کند. این آشنایی، نه تنها درک تاریخی طراح را افزایش میدهد، بلکه میتواند منبع الهامی برای خلق الگوها و بافتهای نوین در طراحیهای معاصر باشد.
توجه به جزئیات در آثار موزهای از اهمیت بسزایی برخوردار است. یک طراح میتواند با دقت در بافت مواد به کار رفته، نحوه اتصال قطعات، نوع پرداخت سطوح و ظرافتهای اجرایی، درسهای ارزشمندی در مورد کیفیت ساخت و دوام محصول بیاموزد. برای مثال، بررسی یک جام زرین طراحی شده ۳۰۰۰ ساله، میتواند نشان دهد که چگونه طراحان آن دوره با استفاده از مواد و تکنیکهای محدود آن زمان، توانستهاند فرمهای زیبا و کاربردی خلق کنند. این نوع تحلیل، میتواند طراح امروزی را به تفکر خلاقانه در مورد محدودیتها و یافتن راهحلهای نوآورانه ترغیب کند.

در موزهها میشود دید که ابزارها، ظروف، وسایل حملونقل یا زیورآلات چطور از کارکرد ساده به سمت زیبایی و نوآوری حرکت کردهاند. این نگاه تاریخی کمک میکند دانشجو بفهمد چرا طراحی امروز این شکلی است و آینده به چه سمت خواهد رفت.
آثار موزهها پر از الهام فرمی، رنگی و ترکیببندیاند (از سفالینهها تا نقاشیها و خودروهای کلاسیک).
دیدن این تنوع باعث میشه ذهن دانشجو از چهارچوبهای رایج کلاس یا نرمافزار بیرون بیاد و درگیر ایدههای تازه شود.
موزهها نشون میدهند که بشر در طول زمان با چه متریالهایی (سفال، شیشه، فلز، چوب…) و با چه تکنیکهایی کار کرده است.
این تجربه کمک میکنه دانشجو بفهمه هر متریال چه محدودیتها و چه پتانسیلهایی داشته و امروز چه جایگزینهایی برای آنها هست.
ابزارهای سنتی یا اشیای روزمره نشون میدهند مردم گذشته چطور با محیط و بدن خودشان تعامل داشتند.
دانشجو یاد میگیره که طراحی همیشه در بستر فرهنگ و عادتهای اجتماعی معنا پیدا میکرده است.
بسیاری از اشیای موزهای صدها یا هزاران سال عمر کردهاند.
دانشجو میفهمد طراحی ماندگار می تواند و باید فراتر از مُد و مصرف کوتاهمدت باشد.
در موزهها میتوان دید و حس کرد که چطور یک محصول در عین اینکه کاربرد مورد نیاز کاربر خود را در زمانهای خاص برآورده کرده است توانسته هویت ایرانی رو با نیازهای زمان خود ترکیب کرد.
همین اصل طراحی استادکار گذشته را اصیل، بومی و در عین حال جهانی کرده است.
بازدید موزه فرصتی است برای پرسیدن:
چرا این شیء این شکل رو داره؟
چرا از این متریال ساخته شده؟ چه نیازی رو پاسخ داده؟
این پرسشگری همان مهارت اساسی است که در هر استودیو طراحی لازم است.
موزه برای یک طراح صنعتی فقط محلی برای نگهداری اشیای تاریخی نیست؛ بلکه میتواند حکم یک کارگاه زندهی طراحی را داشته باشد.
البته که نحوه مواجهه طراح با موزه باید با یک گردشگر داخلی و خارجی یا تاریخدوست فرق داشته باشد. یک طراح صنعتی وقتی وارد موزه میشود، باید موزه رو مثل یک کارگاه زندهی طراحی ببیند. تماما چشم باد و سوال.
بازدید از موزه فرصتی است برای پیوند زدن گذشته با آیندهی طراحی بنابراین صرفِ تماشا کافی نیست. طراح باید در برابر هر اثر، ذهن پرسشگر خود را فعال کند پرسشهای درست باعث میشود اثرها فقط «اشیای تاریخی» نباشند، بلکه «منابع الهام و یادگیری طراحی» شوند. این پرسشها مسیر یادگیری او را مشخص میکنند و بازدید را به تجربهای الهامبخش تبدیل میسازند:
این شیء برای چه نیازی طراحی شده بوده است؟
کاربر اصلی آن چه کسی بوده است (شاه، کشاورز، کودک، خانواده، صنعتگر…)؟
آیا فرم شیء با عملکردش همخوانی دارد؟
چه مشکلات یا محدودیتهایی را حل میکرده است؟ و ...
چه عناصری در فرم تکرار میشوند (ریتم، تناسب، هندسه) و چرا؟
چه بخشهایی صرفاً کاربردی و چه بخشهایی تزئینیاند؟
ترکیب رنگها و متریالها چه حسی منتقل میکند؟
اگر امروز این شیء طراحی میشد، چه تغییرات بصری میتوانست داشته باشد؟ و ...
این شیء از چه موادی ساخته شده است؟
فناوری و تکنیک ساخت آن چه بوده است و چرا (سفالگری، فلزکاری، شیشهگری، منبتکاری…)؟
انتخاب متریال چه محدودیتها یا امکاناتی ایجاد کرده است؟
آیا امروز میتوان با متریالهای نوین همان اثر را بازآفرینی کرد؟ چه تغییراتی را باید لحاظ کرد؟ و ...
اندازه و ابعاد شیء چه نسبتی با بدن انسان دارد؟
در استفاده روزمره، کاربر با چه بخشهایی تماس مستقیم داشته است؟
آیا طراحی آن راحتی یا سختی خاصی ایجاد میکرده است؟
چه چیزهایی در طراحی این شیء نشاندهنده درک طراح از بدن انسان است؟
این اثر چه داستان یا نماد فرهنگی را روایت میکند؟
چه بخشهایی صرفاً به دلیل فرهنگ آن زمان شکل گرفتهاند (نه کارکرد)؟
آیا نمادها و نقشها هنوز برای انسان امروز معنا دارند؟
چه عناصری از این شیء میتوانند در طراحی معاصر هویت فرهنگی ایجاد کنند؟
در زمان خودش این شیء چه نوآوریهایی داشته است؟
چه شباهتهایی با اشیای امروز دارد؟
اگر بخواهم نسخه امروزی آن را طراحی کنم، چه چیزهایی را باید نگه دارم و چه چیزهایی را تغییر بدهم؟
آیا این اثر بیشتر «حل مسئله» است یا «نمایش زیبایی»؟
چه چیزی از این اثر میتواند الهامبخش محصول معاصر باشد؟
چه ارزش پایداری (sustainability) در طراحی آن وجود دارد؟
آیا این شیء نشان میدهد که طراحی خوب همیشه ماندگار است؟
چه ایدهای میتوانم از اینجا بردارم و در پروژهام استفاده کنم؟ و ...
در کنار موزهها که نگاهی به گذشته دارند، گالریهای هنری و طراحی، ویترینهایی از خلاقیت معاصر و روندهای نوظهور هستند. بازدید از این فضاها، طراحان را در جریان آخرین تحولات دنیای طراحی و هنرهای تجسمی قرار میدهد و فرصتی برای مواجهه با ایدههای تازه و جسورانه فراهم میکند.
در یک گالری، طراح میتواند آثار هنرمندان و طراحان معاصری را ببیند که دغدغهها، رویکردها و تکنیکهای نوینی را در آثار خود به کار گرفتهاند. این مواجهه میتواند بسیار الهامبخش باشد و طراح را به چالش کشیدن تفکرات مرسوم و امتحان کردن ایدههای جدید ترغیب کند. برای مثال، دیدن یک چیدمان هنری تعاملی که از فناوریهای دیجیتال بهره میبرد، میتواند طراح رابط کاربری را به فکر استفاده از روشهای مشابه برای ایجاد تجربههای کاربری جذابتر بیندازد.
یکی از مهمترین مزایای گالریگردی، فرصت دیدن "دست اول" آثار است. تجربه بصری یک اثر هنری یا طراحی واقعی، با دیدن تصویر آن در کتاب یا صفحه نمایش بسیار متفاوت است. حضور در فضای گالری، امکان درک ابعاد واقعی اثر، بافت سطوح، کیفیت مواد و تعامل آن با نور و فضای اطراف را فراهم میکند. این تجربه حسی عمیق، میتواند درک طراح از عناصر بصری و فضایی را به طور قابل توجهی ارتقا دهد.
گالریها همچنین میتوانند بستری برای تعامل مستقیم با هنرمندان، طراحان و گالریدارها باشند. شرکت در مراسم افتتاحیه نمایشگاهها، نشستهای هنرمندان و گفتگوهای تخصصی، فرصتی برای برقراری ارتباط با فعالان این حوزه، پرسیدن سوالات و دریافت بازخورد در مورد آثار خود را فراهم میکند. این تعاملات میتوانند دیدگاههای جدیدی را پیش روی طراح بگشایند و به رشد حرفهای او کمک کنند.
برای بهرهمندی مؤثر از گالریگردی، طراح باید با ذهنی باز و کنجکاو وارد شود. نباید صرفاً به دنبال آثار مطابق با سلیقه شخصی خود باشد، بلکه باید آمادگی پذیرش آثار چالشبرانگیز و متفاوت را نیز داشته باشد. تلاش برای درک منظور هنرمند یا طراح، توجه به نحوه ارائه اثر و ارتباط آن با مخاطب، و تفکر انتقادی در مورد نقاط قوت و ضعف اثر، میتواند به یادگیری عمیقتر منجر شود.
در اینجا چند نمونه از پروژههای طراحی آورده شده است که مستقیماً از یک اثر هنری یا طراحی موجود در موزه یا گالری الهام گرفتهاند:
الکساندر مککوئین (Alexander McQueen)، طراح مد بریتانیایی فقید، به طور علنی اعلام کرده بود که موزه ویکتوریا و آلبرت (V&A) در لندن یکی از منابع اصلی الهام او بوده است. او در دوران دانشجوییاش بارها به این موزه سر میزد و از آرشیوهای متنوع آن، از منسوجات گرفته تا کارهای چوبی، برای ایدههای طراحی خود بهره میبرد.
مجموعه "Highland Rape" (پاییز/زمستان 1995) با الهام از تاریخ اسکاتلند و پاکسازیهای هایلند در قرن 18 و 19، که در آن از نقوش سنتی و پارچههای تارتان با رویکردی مدرن و اغلب تکاندهنده استفاده شده بود. این مجموعه نشاندهنده تأثیر موزههای تاریخی بر درک و بازتفسیر سنتها در طراحی است. و یا مجموعه "It's a Jungle Out There" (پاییز/زمستان 1997) که عناصری از دنیای حیوانات و ساختارهای طبیعی را در طراحی لباسها به کار برده شده است احتمالاً از بخشهای تاریخ طبیعی موزهها الهام گرفته شده است. مککوئین همچنین به الهامگیری از Victorian Gothic اشاره کرده بود که به طور قطع تحت تأثیر مجموعههای هنری و طراحی این دوره در موزهها بوده است.
نقاشیهای پیت موندرین (Piet Mondrian)، ترکیببندیهایی با خطوط سیاه عمودی و افقی و بلوکهای رنگی اصلی (قرمز، آبی، زرد) اسباب خلق مجموعه لباسهای "موندرین" از ایو سن لوران (Yves Saint Laurent) در سال 1965 شد. سن لوران به جای تقلید مستقیم از نقاشیها، ساختار بصری و زبان انتزاعی آنها را در طراحی پیراهنهای شیفت ساده به کار برد. خطوط سیاه، مرزهای مشخصی بین بلوکهای رنگی ایجاد کردند و یک اثر هنری پوشیدنی خلق شد که هم ادای احترامی به موندرین بود و هم بیانیهای مدرن در دنیای مد. این نمونه نشان میدهد که چگونه یک اثر هنری میتواند الهامبخش فرم، ترکیببندی و استفاده از رنگ در طراحی لباس باشد.

سن لوران یک ژاکت خزدار طراحی کرد که به طور آشکار از نقاشی "Made in Japan-La Grande Odalisque" اثر ریس با رنگ سبز تند و منحنیهای جسورانه الهام گرفته بود.

یک ژاکت دیگر از سن لوران، رنگها و اشکال هندسی نقاشی "Portrait of Nusch Éluard" اثر پیکاسو را به تصویر میکشید.

دو ژاکت گرانقیمت با الهام از نقاشیهای گلهای زنبق و آفتابگردان ون گوگ طراحی شده بودند که نشاندهنده ترجمه مستقیم عناصر نقاشی به طراحی لباس است.

السا اسکیاپارلی (Elsa Schiaparelli)، طراح مد ایتالیایی که در پاریس فعالیت میکرد. روابط نزدیکی با هنرمندان سورئالیست داشت و بسیاری از آثار او نتیجه مستقیم این همکاریها بود. اگرچه این همکاریها لزوماً محدود به آثار موجود در موزهها نبود، اما تأثیر جنبش سورئالیسم که در گالریها و محافل هنری آن زمان جریان داشت، بر طراحیهای او مشهود است.
کت شب با توهم بصری یک گلدان گل رز که به دو نیمرخ صورت تبدیل میشود، طراحی شده با همکاری ژان کوکتو (Jean Cocteau). و یا Shoe Hat" (1937) یک کلاه به شکل کفش، که بازتابی از اشیاء غیرمنتظره و تغییر کاربری آنها در هنر سورئال بود.
صندلی "بارسلونا" از لودویگ میس فن در روهه (Ludwig Mies van der Rohe) و لیلی رایش (Lilly Reich) برای غرفه آلمان در نمایشگاه بینالمللی بارسلونا در سال 1929، اگرچه مستقیماً از یک مجسمه خاص الهام نگرفته است، اما طراحی این صندلی به شدت تحت تأثیر زیباییشناسی مدرنیستی و رویکرد مینیمالیستی در مجسمهسازی آن دوره، به ویژه آثار هنرمندانی مانند کنستانتین برانکوشی (Constantin Brâncuși) و ژان آرپ (Jean Arp) قرار داشت.
خطوط منحنی ساده، استفاده از مواد صنعتی مانند فولاد کروم و چرم، و حس سبکی و شناوری که در طراحی این صندلی وجود دارد، یادآور فرمهای ساده و انتزاعی در مجسمههای مدرن اوایل قرن بیستم است. این صندلی نه تنها یک وسیله کاربردی است، بلکه به عنوان یک شیء هنری نیز قابل تأمل است.

همانطور که در این سالها شاهد بودهاید نقوش اسلیمی پیچیده، استفاده از رنگهای فیروزهای، لاجوردی و طلایی، و تقارن چشمنواز در کاشیکاریهای یک مسجد اسباب خلاقیت طراحان زیادی را فراهم کرده است.
با اقتباس از این نقوش سنتی و استفاده از پالت رنگی مشابه، بستهبندیهایی خلق کردند که نه تنها هویت بصری قوی برای برند ایجاد کرد، بلکه ارتباط فرهنگی عمیقی با مخاطب برقرار نمود. این نمونه نشان میدهد که چگونه میراث هنری و معماری یک منطقه میتواند منبع الهام برای طراحی محصولات مدرن باشد.
و یا طراحی لوگو و هویت بصری یک موسسه فرهنگی با الهام از خط نستعلیق به سبب جریان سیال حروف، پیچشها و قوسهای ظریف، و ترکیببندیهای دینامیک در خوشنویسی نستعلین. حتما نمونه های موفق بسیاری دیدهاید که طراح گرافیک با برداشتن عناصری از زیباییشناسی خط نستعلیق، مانند حرکت روان قلم و ایجاد فضاهای مثبت و منفی متعادل، یک لوگوی مدرن و در عین حال اصیل خلق کرد که هویت فرهنگی موسسهای را به خوبی منتقل کرده است.
طراحی برخی از ساختمانهای فریدنسرای هوندرتواسر (Friedensreich Hundertwasser) با الهام از نقاشیهای خودش و هنرمندان دیگری مانند گوستاو کلیمت (Gustav Klimt). معماری هوندرتواسر با استفاده از رنگهای زنده و غیرمنتظره، خطوط منحنی و ارگانیک، عدم تقارن و تاکید بر فردیت در آثار هنرمندانی مانند گوستاو کلیمت برخی ویژگیهای نقاشیهای او را در ساختار ساختمانها، فضاهایی خلاقانه، رنگارنگ و متفاوت با معماری مرسوم ایجاد کرده است. استفاده از موزاییکهای رنگی، پنجرههای نامنظم و بامهای سبز، نمونههایی از این الهامگیری هستند.

استیون هال (Steven Holl)، معمار آمریکایی طراحی موزه هنر و معماری نانجینگ (Nanjing Museum of Art and Architecture) در چین را مستقیماً از نقاشیهای منظره سنتی چینی الهام گرفته است. فضاهای گالری موزه به گونهای طراحی شدهاند که یادآور مناظر طبیعی و فضاهای باز در نقاشیهای چینی باشند. استفاده از نور طبیعی و ایجاد فضاهای داخلی متغیر، تجربه بازدیدکنندگان را شبیه به قدم زدن در یک منظره نقاشیشده میکند.

این نمونهها نشان میدهند که چگونه موزهها و گالریها میتوانند به عنوان منابع غنی الهام برای طراحان در زمینههای مختلف عمل کنند. این الهام میتواند از جنبههای مختلف آثار، از جمله فرم، رنگ، ساختار، مفهوم و بستر فرهنگی آنها نشأت بگیرد. بازدید فعالانه و تحلیلی از این فضاها، میتواند دیدگاههای جدیدی را پیش روی طراحان بگشاید و به خلق آثار نوآورانه و معنادار منجر شود.
برای آنکه گشتوگذار در موزهها و گالریها به یک تجربه آموزشی و الهامبخش واقعی برای طراحان تبدیل شود، رعایت برخی نکات کلیدی ضروری است:
با ذهنی باز و کنجکاو وارد شوید: پیش از بازدید، هیچ پیشفرضی نداشته باشید و آماده باشید تا با ایدهها و دیدگاههای جدید مواجه شوید. کنجکاوی، موتور محرک یادگیری است.
فعالانه مشاهده و تحلیل کنید: به جای نگاه سطحی، با دقت به جزئیات توجه کنید. ترکیببندی، رنگها، بافتها، فرمها و نحوه استفاده از فضا را بررسی کنید. سعی کنید دلیل انتخابهای هنرمند یا طراح را درک کنید.
یادداشتبرداری و ثبت مشاهدات: یک دفترچه یادداشت کوچک همراه داشته باشید و ایدهها، احساسات، رنگها، الگوها و هر آنچه توجه شما را جلب کرد، یادداشت کنید. این یادداشتها میتوانند در آینده منبع الهام ارزشمندی باشند.
عکاسی هدفمند: از زوایای مختلف آثار و جزئیات الهامبخش عکس بگیرید. اما به یاد داشته باشید که هدف، ثبت اطلاعات برای مراجعات بعدی است، نه صرفاً جمعآوری عکسهای یادگاری.
اسکیس زدن: اگر فرصت و تمایل داشتید، سعی کنید طرحهای اولیه یا اسکیسهای سریع از عناصری که برایتان جذاب هستند، بکشید. این کار به درک بهتر فرم و ساختار کمک میکند.
پرسشگری فعال: از متصدیان موزه درباره آثار، هنرمندان یا زمینههای تاریخی و فرهنگی آنها سوال بپرسید. این تعامل میتواند اطلاعات ارزشمندی را در اختیار شما قرار دهد.
گفتگو و تبادل نظر: پس از بازدید، برداشتها و تجربیات خود را با دیگر طراحان یا دوستان علاقهمند به اشتراک بگذارید. بحث و تبادل نظر میتواند دیدگاههای جدیدی را روشن کند.
ایجاد ارتباطات: در مراسم افتتاحیه نمایشگاهها و رویدادهای مرتبط، سعی کنید با هنرمندان، طراحان و سایر فعالان این حوزه ارتباط برقرار کنید. این ارتباطات میتوانند فرصتهای همکاری و یادگیری جدیدی را به وجود آورند.
به کارگیری آموختهها: سعی کنید الهامات و دانش کسبشده از این بازدیدها را در پروژههای طراحی خود به کار ببرید. حتی یک ایده کوچک که در موزه یا گالری به ذهنتان رسیده باشد، میتواند به یک طرح نوآورانه تبدیل شود.
و فراموش نکنید بازدید از هر موزه و فضای هنری آداب و سلوک خود را دارد. رعایت سکوت، دست نزدن به آثار، حفظ فاصله از آثار، عکاسی نکردن با فلاش، نبردن خوراکی و نوشیدنی و ... و تمام آنچه از اداب شهروند خوب میدانید و جای گفتن ندارد.
موزهها گالریها و نمایشگاههای هنری، فراتر از فضاهای صرفاً نمایشی، منابع غنی از دانش، الهام و تجربه برای طراحان هستند. گشتوگذار هدفمند در این مکانها، نه تنها درک تاریخی و فرهنگی ما را ارتقا میبخشد، بلکه با قرار دادن ما در معرض ایدهها، سبکها و رویکردهای متنوع، ذهن خلاقمان را تحریک کرده و به ما کمک میکند تا افقهای جدیدی را در طراحی کشف کنیم.
دانشجوی طراحی باید از موزهها و گالریها بازدید کند چون موزه نه فقط محل نگهداری آثار تاریخی، و یا نمایش هنر مدرن نیست بلکه یک مدرسه غیررسمی طراحی است: جایی برای شناخت گذشته، الهام گرفتن برای آینده، و درک بهتر رابطه بین انسان، فرهنگ، فرم، و فناوری.
برای دانشجویان طراحی که در ابتدای مسیر حرفهای خود قرار دارند، بازدید منظم از موزهها، یک سرمایهگذاری ارزشمند برای پرورش "چشم طراح"، تقویت مهارتهای بصری و تحلیلی و آشنایی با نبض هنر و طراحی گذشتگان است. این تجربهها، به آنها کمک میکند تا درک عمیقتری از مبانی طراحی پیدا کنند، با روندهای گذشته آشنا شوند و در نهایت، آثار خلاقانهتر و تأثیرگذارتری خلق کنند.
به یاد داشته باشیم که الهام و ایدههای نو در همه جا وجود دارند، اما موزهها، همچون باغهایی پر از گلهای رنگارنگ، این فرصت را برای ما فراهم میکنند تا با تنوع بینظیری از آنها روبرو شویم و بذرهای خلاقیت را در ذهن خود بکاریم. پس، بیایید چشمانمان را بگشاییم و با قدم گذاشتن در این فضاهای شگفتانگیز، طراح درون خود را بیدار کنیم.