ویرگول
ورودثبت نام
Neda
Neda
خواندن ۴ دقیقه·۴ ماه پیش

هیچ وقت نزار ترس از شکست مانع حضورت تو میدان مسابقه بشه

مقدمه:

واسه من همه چی از خوندن یه پست تو لینکدین شروع شد واسه ندایی که همیشه دنبال به چالش کشیدن خودش بود این بهترین فرصت بود ورود به یه کارآموزی و یادگیری یه حوزه که هیچی ازش نمیدونم فقط میدونم حس کنجکاوی و هیجان یادگیری واسه من یعنی ادرنالین خالص .همیشه دنبال یادگیری یه حرفه جدید بودم گاهی به نظرم میومد انگار دقیقا از علایقم اطلاعی ندارم از بچگی همه جور رشته ورزشی رو رفتم از ژیمناستیک و شنا تا کلاس باله حتی کاراته رو هم رفتم که خداروشکر با شکستن مچ پام ناکام شد تو زمینه هنرم همینطور از نقاشی های آبرنگ سیاه قلم فشن آرت و حتی تا یادگیری یو آی اخیرا تو کارآموزی اچ ار شرکت کردم من فک میکنم از اشتباه رفتن مسیر همیشه بیشتر از برگشتن میترسم میدونم یه روزی تو نزدیکی های دهه 40 یه رشته کاملا مخالف انتخاب میکنم و دوباره میرم دانشگاه

ورود به پروکسیما هم واسه من همینجوری شروع شد پروکسیما شبیه ترین سیاره به کره زمین ، با اون اتمسفر مرموز و ستاره‌های مهاجر، همیشه برای من جذاب بود. و حالا فرصتی برای من پیش اومده بود تا به این دنیای شگفت‌انگیز سفر کنم و از نزدیک باهاش آشنا بشم.در واقع از خیلی وقت پیش مشتاق نوشتن بودم مشتاق دنیای نویسنده ها روحیه شون سبک زندگیشون .داستان من دقیقا از همونجایی شروع شد که از لایف استایلم از یه کار روتین انجام دادن زده شدم دلم میخواست شغلمو عوض کنم به محض دیدن فرم کارآموزی گفتم پر میکنم یا قبول میشم یا نه شانسمو امتحان میکنم

با هیجان زیاد ولی بدون انگیزه ، فرم ثبت‌نام را پر کردم و منتظر جواب موندم. بدون انگیزه چون من خیلی با این سیاره غریبه بودم اصلا امیدوار نبودم قبول بشم هر لحظه منتظر خبری از پروکسیما بودم.بالاخره، ایمیل قبولی را گرفتم به خودم گفتم حتما مصاحبه خیلی فنیه منم که خیلی از تولید محتوا و نوشتن چیزی بلد نیستم اصلا سابقه و تجربه نداشتم پس بیخیال هرچی شد

سفر به سیاره‌ای ناشناخته:

روز مصاحبه رسید گفتم فقط میخوام خودم باشم همون ندای بیش فعالی که عاشق یاد گیری چیزای جدیده من فقط خود واقعیمو نشون میدم اما در واقع پروکسیما قرار نبود در مورد چیزایی باشه که بلدم قرارمون این شد که نشون بدم چقدر رو حرفم میمونم چقدر یاد میگیرم چطوری قراره از سیاره خارج بشم یا شایدم موندنی ام مصاحبه لدت بخش تر اون چیزی بود که فکرش رو میکردم شبیه مصاحبه هایی نبود که تاحالا رفته بودم مصم شدم دلم خواست این راه رو تا اخرش برم دلم خواست وارد این حوزه بشم دلم میخواست یه گوشه دنج داشته باشم با یه لپ تاپ بشینم بنویسم تحقیق کنم بخونم مطلب جمع کنم کنارم هم قهوه و کیک من همچین کاری رو میخوام کاری که به روحیه ام بخوره حتی اگه نشد هم اینکه یاد بگیرم واسم کلی ارزش داره اینجوری شد که قبول شدم در واقع نمیدونم چیشد اما در کمال ناباوری من راهی پروکسیما شدم

اولین قدم‌ها در پروکسیما:

بعد از سفری طولانی، به سیاره پروکسیما رسیدم. اولین چیزی که توجه من را به خود جلب کرد، اتمسفر بنفش و مهتابی پروکسیما بود. منظره‌ای که تا به حال ندیده بودم و حس و حالی عجیب و غریب به من می‌داد.

مشتاقانه منتظر شروع دوره و دیدن بقیه بودم من رسیدم رفتم پیش بقیه کاراموزها ، جایی که ستاره های مهاجر از بقیه کهکشان اومده بودند . خیلی جالبه که هر کس پشت صورت اروم خندون مظلوم یا شیطون یه داستان هیجان انگیز داره یه راه پر پیچ و خم از همه راه ها و جاهایی که رفته در واقع من عاشق اون قسمت از روزم که تجربیات ادم ها رو تو توییتر لینکدین و ... میخونم میخواستم بهشون بگم من مثل شما انقدر با تجربه نیستم ولی بزارید دوستتون باشم ازتون یاد بگیرم حتی اگه اینجا نموندم هم موقع رفتنم میخوام یه تجربه یه سفر مثل شما داشته باشم در واقع ما ادم های خیلی عجیبی نیستیم فقط کافیه حرف بزنیم با حرف زدن همه اون سوتفاهم ها همه اون فکرهایی که ناخواسته قضاوت میکنیم محو میشه ما همه مون با هم کلی اشتراک داریم یا حتی تروماهای مشترک درد و دل های مشترک به نظر من حرف زدن با نوشتن شروع میشه منم بلد نیستم دارم یاد میگیرم

کمال گرایی رو گذاشتم کنار و این رو اینجا نوشتم که یه روزی شاید برگشتم و اینو از اول خوندم اون و روز شاید منم از ستاره های پروکسیما بودم

#سیاره پروکسیما #سیاره #وبسیما #کارآموزشمحتوا #آموزش_رایگان_محتوا #کارآموزش_محتوا

آموزش رایگانتجربه سفرتولید محتواعجیب غریب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید