ویرگول
ورودثبت نام
مسعود ضیاء
مسعود ضیاء
مسعود ضیاء
مسعود ضیاء
خواندن ۴ دقیقه·۲ ماه پیش

طرح مساله:چه باید کرد؟

«ویرانه‌ای‌ست این جهان. عمر کفاف نمی‌دهد که آباد کنیم. و غیرت، رخصت نمی‌دهد که رها کنیم. اینگونه رها کردن نشانه‌ی رذالت، پس آبادسازی یک گوشه‌ی گُم جهان به دست ما، آبادسازی کل عالم است به دست همگان.»

منظور از سوال کلی «چه باید کرد؟» که گاه گاه از خودمان می‌پرسیم، بطور مشخص وقتی که رسیدن به هیچ هدف خاصی هم منظورمان نیست (مثلا وقتی سوال این نیست که برای موفقیت در کنکور دکترای فلسفه چه باید کرد یا مانند آن)، معمولا این است که: «چه کاری درست است؟»

چند ماه پیش یکی از اهالی محترم نشر در صفحه شبکه اجتماعی‌اش ویدئویی را به اشتراک گذاشته بود، از یک نویسنده نسبتاً معروف. نویسنده با افتخار از رفتار انقلابی‌اش می‌گفت، طبعاً پس از وقوع انقلاب در کشورش. رفتاری که حتی در زمانه تندروی‌های پس از انقلاب‌ها هم چندان نمی‌توانست مورد افتخار باشد؛ چرا که اصلاً رفتار درستی نبود. با توجه به اینکه سال‌ها پیش نویسنده مزبور فوت کرده و من هم جز یکی دو کتابش را نخوانده بودم، زیاد توجهم جلب نشد. دوست عزیزی که دغدغه سوالات اخلاقی دارد، چند روز بعد در مورد همین ویدئو سوالی را مطرح کرده بود که به سبب گذشت زمان، نقل به مضمون می‌کنم؛ اگر پیش از دیدن این ویدئو اثری از این نویسنده را دوست می‌داشتیم، حالا تکلیف چیست؛ دیگر نباید [آن اثر را] دوستش داشته باشیم؟

خواندن سوال این دوست باسواد و فرهیخته باعث شد به این فکر کنم که: «در این گونه موارد چه باید کرد»؟ قبلاً در مواردی که اتهاماتی درباره هنرمندی زنده؛ نویسنده، بازیگر، نقاش، … مطرح می‌شد به مساله «چه باید کرد؟» کمی اندیشیده بودم. شدیدترین این اتهامات در جنبش معروف به "me too" مطرح شده بود؛ ادعای آزار، تعدی و حتی تجاوزِ هنرمندی به شخص یا اشخاصی از هنرجویان، شاگردان، همکاران یا علاقمندانش. از آنجا که مطمئنم که این توجیه طرفداران این به اصطلاح "اساتید" که «علی‌الاصول ممکن است اتهاماتی از این دست صرفاً از روی دشمنی و برای تخریب وجهه اجتماعی هنرمند مطرح شوند» یا نکته دیگرشان که «در اکثر این موارد مخصوصاً تا قبل از بررسی شواهد و رد یا اثبات اتهامات در دادگاه، این ادعاها در حد ادعاهای بدون شواهد در حوزه عمومی است و فراتر از "She said, he Said" نیست» کاملا عاری از حقیقت نیست، وظیفه مایی که دسترسی به شواهد نداریم، چیست و چه باید بکنیم؟ متذکر این دقیقه هستم بعضی از این به اصطلاح اساتید، ادعاها در موردشان چنان متواتر شده که انتشار مصاحبه "استاد" با معروف‌ترین روزنامه‌ها هم باعث بدنامی روزنامه معروف و استعفای یکی از مدیرانش می‌شود.

بعد از مدتی تامل به این نتیجه رسیدم که هر چند نویسندگان یا بازیگران معروف نیازی به تبلیغ/پروموت شدن توسط چون منی ندارند، ولی رعایت اخلاقی این است که آثار متهمین به تجاوز را تبلیغ؛ در واقع توصیه، نکنم. و ایده پشت چنین تصمیمی هم این است که مباد در زنجیره آشنایی شخصی با آن به اصطلاح هنرمند قرار بگیرم؛ و این آشنایی در معرض خطر قرارش بدهد. البته این به معنای مجاز دانستن بازنشر اتهامات، وقتی به شواهد دسترسی نداریم نیست. حتی به معنای مجوز نشر خبر هم نیست که مثلا بخواهم بنویسیم «اگر فلانی با بهمان اتهامات روبرو نمی‌بود؛ فلان/یکی از آثارش رو توصیه می‌کردم».

حالا سوال بار دیگر این است که در مورد آثاری که دوست می‌داشتم، چه می‌کنم؟ واقعاً نمی‌دانم. سوال دیگر اینکه در مورد مردگان چه کاری درست است؟ نمی‌دانم، هر چند که بارها به موضوع اندیشیده‌ام، و اینکه این پیش‌نویس ناتمام مانده بود و تا امروز در بخش پیش‌نویس‌های منتشر نشده اینجا «خاک می‌خورد» هم به همین دلیل بود. هنوز هم نمی‌دانم. ولی چه شد که تصمیم گرفتم این مطلب را قبل از رسیدن به جوابی قانع‌کننده برای خودم منتشر کنم؛ در سحرگاه امروز؛ آخرین روز مهر 1404، در استوری همان فعال نشر، عکسی از ماکسیم کورگی را دیدم که در آن عکس، تصویر «اول‌شخص» هم حضور داشت و عکس دومی که آن "عالی‌مقام" زیر تابوت "نویسنده" را گرفته بود. با دیدن این عکس به یاد آوردم که از وقتیکه دوستی عزیز کمی از آنچه خوانده بود را در مورد این آقای نویسنده برایم تعریف کرد، دیگر دست و دلم به خریدن کتاب یا خواندن مطلبی از او نرفت: «بیداد کرده خصم و تو امداد می‌کنی» (مصرعی از بند آخر ترکیب‌بند معروف محتشم کاشانی).

مطالب آدرسی که روی عکس هست و استوری از آن نقل شده، را نخوانده‌ام.
مطالب آدرسی که روی عکس هست و استوری از آن نقل شده، را نخوانده‌ام.

اتفاقا بعد از دیدن عکس بالا، ویدئویی هم در اینستاگرام دیدم؛ روایتی از گرفتنِ کار ساخت سریال «کوچک جنگلی» از ناصر تقوایی؛ راویِ اول شخص ،در روایت موضوع، وقیحانه کارش/کارشان را به «کودتا» تشبیه می‌کرد. ناصر تقوایی که در مهر امسال مسافر دشت‌های آسمان شد، مدت زیادی بود که از سینما کناره گرفته بود تا این برادرانِ شغال یکه‌تازی کنند، که گفته‌اند: «چو بیشه تهی ماند از نره شیر … شغالان در آیند در وی دلیر». مطمئنم حتی در اوان جوانی هم اگر از این مطلب مطلع می‌بودم، مطمئناً فیلم با بازی عرب‌نیا و هدیه تهرانی به کارگردانی آن شخص را حتی از تلویزیون میلی هم نمی‌دیدم و الان هم در آوردن اسم بازیگران اکراه داشتم، ولی نتواستم، و طبعاً نخواستم، بی‌اشاره‌ای به آن سازنده ویدیو انتخاباتی یکی از کاندیداهای نزدیک به جریان به‌اصطلاح اصلاحات این پاراگراف را به پایان برم.

منظورم از نقل موضوع و آوردن این عکس، گفتن این نکته بود که هر چند نمی‌دانم چه کاری باید کرد، ولی می‌دانم چه کاری خواهم کرد؛ هیچگاه و به هیچکس، اثری از آن نویسنده و/یا این کارگردان توصیه نخواهم کرد.

اخلاقتجاوزناصر تقواییچه باید کرد
۰
۰
مسعود ضیاء
مسعود ضیاء
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید