امروز برای بار نهم سیمکارتمو عوض کردم به خاطر یه عوضی
که همیشه اذیتم میکنه همیشه باعث میشه زجر بکشم
اون یه روانیه که عاشق دیدین و زجر کشیدن بقیست
گوشیمو روشن کردم و سیمکارتم روانداختم
به جیسو زنگ زدم(بست فرند ا/ت)
*مکالمه*
ا/ت:سلام(صدای خسته)
جیسو:سلام ا/ت تویی دختر؟
ا/ت:هوفف آره منم
جیسو:باز سیمکارتت رو عوض کردی بخاطرش؟
ا/ت:اوهوم همیش اذیتم میکنه همش تهدیدم میکنه
ولم نمیکنه چرا چرااا داره زجرم میده با کارش چه گناهی کردم که که تاوانش باید این باشه(تموم اینارو با گریه وداد میگه)
جیسو:ا/ت جونم آروم باش عشقم میخوای بیام پیشت؟
ا/ت:هق نه مرسی هق میخوام بخوابم
جیسو:باشه عزیزم استراحت کن زیادم بهش فکر نکن
ا/ت:باشه خدافظ
جیسو:خدافظ گلم
پایان مکالمه*
هوففف سرم درد میکنه بهتره کمی بخوابم
همینکه چشمامو بستم نفهمیدم چجوری ولی سریع خوابم برده بود
شب با نوازش لبم از خواب بیدار شدم
چشمامو که باز کردم باهاش روبه رو شدم
ن...... نه ای....این امکان ......ن....نداره(با لکنت)
سریع دستشو پس زدم عقب رفتم ازش فاصله گرفتم
و داد زدم
ا/ت؛چرا اومدی اینجا گمشو بیرون(گریه همراه ترس)
ا/ت:اون ....اون یه روانیه یه روانی که من احمق عاشقش شده بودم (تو ذهنش)
ادامه دارد?...............