ویرگول
ورودثبت نام
مرجان نجفی
مرجان نجفی
خواندن ۵ دقیقه·۹ ساعت پیش

گپ و گفتی با فریدا جان

فریدا(1907-1954)
فریدا(1907-1954)

تاحالا فکر کردی اگه با هر شخصیتی که دلت بخواد بتونی مصاحبه کنی چه حس و حالی داره و چیا ازش میرسی ؟

من امروز با فریدا مصاحبه کردم. تو استودیو گرم و رنگارنگ که پر از تابلوهاش بود. یه میز کوچیک گوشه اتاق بود با یه گلدون چینی پر از گلهای طبیعی و چندتا مجله مکزیکی کنارش. فریدا با لباسهای رنگارنگش روبروی من روی یه مبل راحتی قدیمی نشسته بود

[موسیقی معرفی ملایم و دلنشین پخش می‌شود]

مجری:
(با صدای دوستانه و صمیمی) سلام به همه دوستان عزیز! خوش آمدید به یک قسمت دیگر از پادکست ما. امروز در کنار شما هستم با یکی از بزرگ‌ترین هنرمندان تاریخ، فریدا کالو!

[موسیقی محلی مکزیکی به آرامی در پس‌زمینه پخش می‌شود]

مجری:
(با هیجان) فریدا، خیلی خوشحالم که باهات صحبت میکنم . شما با هنر و زندگی‌تان الهام‌بخش میلیون‌ها نفر بوده‌اید. می‌خواهم از شما بپرسم: زندگی شخصی‌ شما چطور بر هنرتون تأثیر گذاشته است؟

فریدا:
(با صدای دلنشین و گرم) ممنون از شما. زندگی من پر از درد و رنج بوده ، اما این‌ها به من الهام می‌دهند. هر نقاشی من داستانی از زندگی‌ام است.

[موسیقی نرم و ملایم تغییر می‌کند]

مجری:

اصلا از کی نقاشی برای شما جدی شد ؟

فریدا:

از ۱۸سالگی بعد از تصادف شدیدی که داشتم نقاشی برام جدی شد. اگرچه قبل از اون هم نقاشی میکردم. بخاطر آسیب‌های شدید و شکستگی‌های ستون‌فقرات و لگن و پای راست و جراحات شکمی مدت زیادی رو در بیمارستان بودم . اونجا مشغول نقاشی شدم

[موسیقی آرام مکزیکی]

(مجری با لحن آرام)نقاشی کردن روی تخت بیمارستان سخت نبود؟

چرا ولی آرامبخش هم بود من هم معمولا از بوم‌های کوچک استفاده می‌کردم

مجری:

اتوپرتره‌هارو چطور نقاشی میکردین؟

فریدا:

آینه‌های دیواری داشتم.[با خنده] از آینه‌ها که به دیوار و سقف وصل بود خودم رو میدیدم.

مجری:

خیلی عالین واقعا. چرا اینهمه اتوپرتره؟

خب من درد و رنج زیادی رو تحمل میکردم. احساسات شدیدی در من بود و این راهی بود که احساسات، تجربه‌ها، رنج و شادیهام رو بیان کنم. از طرف دیگه اتوپرتره‌ها باعث میشدن که هویت خودم رو به عنوان یک زن مکزیکی پیدا کنم. زن بودن و ملیت مکزیکی برای من خاص بود من عاشق نمادهای فرهنگی مکزیک هستم و همیشه تو نقاشی‌هام ازشون استفاده کردم. کاکتوس‌ها و گل‌های کاسیا، پرچم مکزیک و رنگهای اون، استخوان‌های انسان(کالاکا)، نمادهای هنر آزتک‌ها و مایاها همه اینها برای من پر از معنی بودن و در نقاشی‌هام زیاد ازشون استفاده کردم.

[موسیقی شاد مکزیکی]

مجری:

نقاشی‌های شما نمادهای زیادی دارن، همینطور خیالی و سورئال هم هستن. شما چه سبکی دوست داشتین کار کنین ؟

فریدا:

اوه، نه. کارهای من سورئال نیستن. من رئالیسم خودم رو نقاشی میکنم.

نقاشی برای من وسیله‌ای برای بیان احساسات، دردها و رنج‌های جسمی و روحی ام بود. نقاشی‌های من آینه‌ای برای روح و درون من بودند. من با نقاشی خودم رو درمان میکردم و با دردهای جسمی و روحی‌ام مقابله میکردم. همینطور اعتراضم رو به نابرابری‌های اجتماعی و ظلم‌ها نشون میدادم.

[موسیقی شاد مکزیکی]

(مجری با هیجان و خنده)

خب چه زمانی با آقای ریورا آشنا شدین؟

فریدا:

من قبل از تصادف وقتی که ۱۵ سالم بود ریورا رو دیده‌بودم. اون زمان ریورا مشغول نقاشی دیواری در دانشگاه ملی خودمختار مکزیک بود. ولی ارتباط خاصی بین ما نبود. بعد از تصادف نقاشی‌هایم را بردم تا ببیند. ریورا از نقاشی‌های من خوشش اومده بود و من مجذوب ریورا شدم.

اگر چه همیشه سعی می‌کردم استقلال خودم رو حفظ کنم اما تاثیر زیادی روی هنر همدیگه داشتیم. همیشه عاشق و مورد احترام هم بودیم.


فریدا و دیگو ریورا
فریدا و دیگو ریورا

مجری:

این ازدواج یکم عجیب نبود با ۲۰سال اختلاف سن؟

مادر من با این ازدواج مخالف بود و به ما میگفت: "فیل و فاخته" (خنده بلند) اما من از همون زمانی که نقاشیهام رو به ریورا نشون دادم احساس عشق کردم. ریورا زیبایی درون من رو دیده بود و من مجذوبش شده بودم . اگرچه از قبل هم ریورا برای من یک نقاش بزرگ و بسیار قابل احترام بود

[با تامل و سکوت ] با ازدواج با ریورا من حس میکردم بسیار خوشبختم و همیشه آرزو داشتم فرزندی از ریورا داشته باشم

مجری:

اما هیچ وقت صاحب فرزند نشدین؟

فریدا:

نه دراون تصادف وحشتناک یک میله آهنی مثل یک شمشیر به شکم من فرو رفته بود و اندام های داخلی من آسیب زیادی بود. یکبار باردار شدم که ناخواسته سقط شد. بعد از اون حادثه یه نقاشی کشیدم از خودم، جنینم و چیزهای دیگه

مجری:

بنظرتون آشنایی و ازدواج با ریورا چه تاثیری روی زندگی شما گذاشت ؟

فریدا:

ریورا همیشه من رو تشویق می‌کرد و کمک کرد تا من وارد دنیای هنر بشم . اگرچه (با پوزخند و ناراحتی) خیانت‌های زیادش درد و رنج عمیقی به من میداد و همین درد و رنج الهام من در بسیاری از نقاشیهایم بودن . تفکرات و فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی ریورا باعث می‌شد من هم به موضوعات اجتماعی، ملی‌گرایی و هویت فرهنگی در هنرم بپردازم . در ضمن ما سفرهای خوب و مختلفی با هم داشتیم که تجربیاتشون منبع الهام میشدن

مجری:

خيانت‌های ریورا رو چطور تحمل می‌کردید؟ اگه ناراحت نمیشین

فریدا:

خيانت‌های ریورا درد و رنج زیادی برای من داشت بخصوص رابطه ریورا با خواهر کوچکترم باعث شد که از هم جدا بشیم (آه بلند و عمیق) . هیچ وقت فکر نمیکردم بتونم از اون روزها بگذرم. غم، خشم، تنهایی و ناامیدی شدیدی رو احساس می‌کردم و فکر میکردم دیگه باید تنها خودم برای خودم کافی باشم و حتی با خودم ازدواج کنم.

مجری:

اما دوباره خیلی زود بهم برگشتید ، درسته؟

فریدا:

بله رابطه ما خیلی پیچیده بود، فراز و نشیب زیادی داشت. خیلی وقتها از هم دور و دوباره به هم نزدیک شدیم. همیشه نفرات سومی هم بودن(با خنده) اما عشق و احترامی بسیار قوی باعث می‌شد بهم برگردیم و همیشه برای همدیگه شخص خاص بودیم.

[موسیقی شاد مکزیکی]

مجری:

چه عالی هنوز هم نقاشی میکنید؟ منظورم بعد از عمل های سخت اخیر هست؟

فریدا:

اوه بله البته خیلی زیاد نه. با بیماری‌های مزمنی که سالها باهاشون دست و پنجه نرم کردم و دردهای زیاد توان زیادی ندارم. خیلی کمتر از قبل نقاشی میکنم.

مجری:

-متشکرم، فریدا! از وقتی که در اختیار ما گذاشتید، سپاسگزارم

فریدا:

-خواهش میکنم . خوشحالم که باهات صحبت کردم

[موسیقی قبلی بلند میشه و کم کم آروم میشه تا قطع بشه ]

فریدانقاشی
هر چیز از دغدغه ها و افکار روز مره ?
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید