دیارا بزرگمهر
دیارا بزرگمهر
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

آنجــا✨

دلم می خواهد
آنجا باشم
هر آنجا که تو آنجایی
حتی اگر یک روز از عمرم باقی مانده باشد
حتی اگر تو را نبینم/;...
برایم تنفس آن هوایی که تو نفسش میکشی کافیست
حتی اگر مثل از آغاز دیدنت
چشمانم چون پایان آخرین دیدار بارانی شود
می خواهم آنجا باشم
در کنار تو
با آنکه از بودنم خوشحال نباشی
و با یار دگر باشی،
مرا بشکنی
و غرورم را خورد کنی
من باز هم مشتاق چشمان سیاهت هستم
من باز هم منتظر
شنیدن صدایت
حس کردن عطر تنت
گرفتن دست هایت
و تا صبح خیره ماندن به تو هستم
من باز هم در انتهای جاده ی عشق
همان جایی که برای اولین بار هم را دیدیم
و عاشق هم شدیم
و در غروب آخرین روز وداع خواندی
و مرا با عشقی آتشین رها کردی
منتظرت هستم
چگونه می توانم فراموشت کنم
وقتی تمام کوچه پر از حضورِ، غیاب توست
وقتی اشک هایم مرهم زخم هایم شد
وقتی چشم های خمارت هنوز قلبم را می لرزاند
وقتی هنوز هم با آنکه میدانم نیستی
باز هم در تمام راهرو های بن بست دلم دنبالت میگردم/:..
وقتی تمام بودن هایت خاطره ای بس تلخ شد برای تمام نبودن هایت شد
وقتی قلبم به شیشه ای بدل شد
و تو بی آنکه به فکر نابودی من باشی
نمیدانم چرا قلبم را شکستی
شاید خطا کردم
شاید دلت جای دیگر بود
شاید من پیش از آنکه قلبم را بشکنی
تو را کشتم(3>
شاید که یادم کنی
و شاید روزی برگردی
و بخواهی کنارت باشم
و ای کاش من آن روز را ببینم...

gt کنیوقلبم
این همه از تاریکی بد نگویید شما که فروغ چراغ تان به لطف همین تاریکی هاست...!(؛
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید