در فروردینماه قرن جدید، البته تَکرار میکنم به عبارتی دیگر قرن پانزدهم، پس از شنیدن خبر مرگ محمد ابوالحسنی یکی از مطرحترین تهیهکنندگان طنز در ایران، خالق مجموعه محبوب و انتقادی دیریندیرین بر اثر کرونا، خبر دیگری میرسد با وزنی باز هم تراژیک. مرگ آزاده نامداری مجری-سلبریتی محبوب و بعدها مغضوب صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران.
جوانی با زبانی تندوتیز که خیلی زود در صداوسیما پلههای ترقی را پیمود. کسی که نشان داده بود با چادر هم میتوان جذاب بود. میتوان کلیشههایی را شکست و تعریف جدیدی از آن ارائه داد. به گونهای نسلی از حزبالهیگری که با تعریف دههشصت آن متفاوت بود. به تعبیری "حزبالهی بچه قرتی" که محصول دهه هشتاد و نود شمسی در ایران بود را نمایندگی میکرد. نسلی که خدا را با خرمایش میخواهد.
زندگی حرفهای او در چهار سکانس برجسته بود.
زمانی که گفت: به چادری بودنش افتخار میکند.
زمانی که گفت: با فرزاد حسنی مجری دریده و بداخلاق صداوسیما ازدواج کرده است.
زمانی که گفت: مورد خشونت مردسالارانه قرار گرفته است.
و
زمانی که گفت: در سوئیس روسریاش را باد برده است!
فعالین و فضای روشنفکری ایران از هر نوعی و فرقهای در این ساعتها به تحلیل این مرگ پرداختند و زوایای متفاوتی هم مورد سنجش و ارزیابی قرار گرفت، اما چیزی که بیش از همه آزار دهنده است نشاندن وجدانعمومی در جایگاه متهم به قتل در دادگاهی به دادستانی بخشی از روشنفکری و هیئت منصفگی برخی از سلبریتیهاست. روشنفکری در قامت دادستان کیفرخواستی تنظیم کرده بدین مضمون که اگر وجدان عمومی بخشهای خصوصی زندگی او را در سوئیس محاکمه بیرحمانهای نمیکرد شاید این سلبریتی گوشهنشین امروز در میان ما بود. این تحلیل پا را فراتر میگذارد و میگوید: مردم ریاکار ایران، ریاکاری خود را در وجود او محاکمه کردند! با تمام تاسفی که میتوانم برای مرگ این جوان همنسل خودم ابراز دارم میخواهم بگویم، نه قاتل وجدان عمومی بود و نه انگیزه قتل، محاکمه ریاکاری نهادینه در وجود دیگری بود.
اصلا میخواهم بگویم مردم ایران با ریاکاری مشکلی ندارند، وجدان عمومی ایران کنونی ریاکاری را امری پذیرفته شده میداند و حرف این وجدان چیز دیگریست. به قول عیسای ناصری اگر قرار به سنگ زدن برای سنگسار باشد، باید کسی سنگ بزند که بیگناه است و در این وضعیت صحنه خالیست. وجدان عمومی با بادی که حجاب او را برده بود هم مشکلی نداشت، چون حجاب اهالی ایران را امروز حتی نسیمی میتواند کنار بزند نیازی به باد برای آن نیست، بلکه مسئله وجدان ایرانی گرفتن مچ یک مبلغ گفتمانی بود. یعنی نفس ریاکاری، مسئله نبود بلکه مچگیری و پوشالی بودن مبلغان ایدئولوژیک مسئله اصلی آنها بود. مسئله جنگ میان دو گفتمان بود. در سالهای اخیر بسیاری از هنرپیشههای ایرانی آنسوی آب رفتند، اتفاقا بیحجاب هم شدند، حتی عکسهایی عریان نیز منتشر کردند اما متهم به ریاکاری نشدند. شاید وجدان عمومی با آنها همدلی هم داشت. شاید در خلوت عکس برهنهشان را نیز با لذت به تماشا نشست. پس مسئله ریاکاری نبود، مسئله حتی توجیهکردن هم نبود، که شاید به مردم ایران برخورده باشد که او بگوید باد حجابم را برده است. مسئله جنگ ِ دو جنس فرهنگ بود. اگر آزاده نامداری سکانس اول زندگی را بازی نمیکرد شاید امروز در میان ما بود. وجدان عمومی او را محاکمه بیرحمانهای کرد چون او از موضعی حاکمیتی دست به تحقیر فرهنگ غالب در وجدان عمومی زده بود. او تاوان ریاکاری شخصی خود را نداد، او تاوان تبلیغِ اجبار به ریاکاری را داد. مردم ایران چه مذهبی باشند و چه نباشند تیپ حزبالهی را میشناسند و میفهمند، برایشان این تیپ یک تیپ با اصالت است. شناسنامه دارد؛ مختصاتاش قابل درک است، از علی مطهری تا احمد توکلی، از احمدینژاد تا علی لاریجانی و سعید جلیلی، اما "حزبالهی بچه قرتی" برای آنها مشمئز کننده است. این تیپ، کامل بوی تصنع دارد. رفتارش مزهی دهن کجی میدهد. زمانی که یک تیپ در قالب یک سلبریتی سوهان روح شود و مجری سیاستهای بنگاه دروغ پراکنی صداوسیما، لاجرم وجدان عمومی انتقام سختی میگیرد.
به نظرم حداقل در این مورد خاص باید از وجدان عمومی اعاده حیثیت شود. مردم صداقت این تیپ را باور نمیکنند، این رفتار را فحاشی به خود میپندارند و به همین سبب زمانی که پای این تیپ بلغزد سخت بیرحمانه به او میتازند. نمیتوان به بهای حفظ حقوق شهروندی و انسانی یک شخص، روان جامعهای را شکنجه داد، تحقیر نمود و به تمسخر گرفت. بدبخت این وجدان عمومی که اکنون گرفتار عذاب وجدانش کردهاند و در حال باور کردن گناه خود در این مرگ است.
مرگ آزاده نامداری در قامت یک انسان بسیار غمانگیز بود، اما در قامت یک پایان بسیار عبرتانگیز. مرگ او هزینه نزاع میان دو گفتمان بود.
فریبرز نعمتی
@tammollaat