فریبرز نعمتی
فریبرز نعمتی
خواندن ۴ دقیقه·۳ ماه پیش

تله دروغ‌باوری


وای بر لحظه‌ای که دروغگو، دروغ خود را باور می‌کند!

بسیاری از ما این جمله را به مناسبت‌هایی شنیده‌ایم. من این جمله را اولین بار چند سال پیش از زبان صادق زیباکلام شنیدم. او در جستاری از تحلیل خود از وضعیت سیاسی حکومت‌های معاصر ایران در هنگام سخنرانی در نشست سالانه انجمن علوم سیاسی ایران به این جمله متمسک شده بود.
خاطرم هست او گفت حکومت‌ها در برهه‌هایی از زمان شروع به دروغ گفتن می‌کنند و به مرور این بازی با دروغ آن اندازه ادامه می‌یابد که منتهی می‌شود به باور کردن دروغ‌ها از سوی خود کسانی که دروغ‌ها را دامن زده‌اند و معماری نموده‌اند. نهایت هم به این نتیجه رسید که پدیده‌ای بنیان‌‌برانداز است.

اما مشکل به جاهای دیگر هم تسری می‌یابد و در همانجا محصور نمی‌شود. و این تسری بیماری دروغ‌باوری در میان انسان‌های طرفدار و در ظاهر از همه‌جا باخبر ایدئولوژی‌های روان‌گردان است. تله دروغ‌باوری با اینکه اولین قربانیانش را از میان سازندگان خود می‌گیرد اما قربانی‌های متنوع دیگری هم دارد. آنها که اهل اندیشه نیستند و آنها که ترجیح می‌دهند نیاندیشند.

اما برگردیم به جمله ابتدایی و تفسیر آن که نسبت "دروغگو" و "تله‌ی باور دروغ خودساخته" را برملا می‌سازد؛ مربوط به فرازی از رمان فوق‌العاده برادران کارامازوف اثر داستایوفسکی است.
داستایوفسکی از زبان سالک(یک روحانی بلند پایه‌ی عارف مسلک) ریشه‌های روانکاوی این پدیده و پیامدهای آن را اینگونه توصیف می‌نماید:

کسی که دروغ می‌گوید و دروغ‌های خود را باور هم می‌کند، دیگر هرگز نمی‌تواند حقیقت را دریابد نه در خودش و نه در اطرافیانش. در نتیجه هم حرمت خودش را از بین می‌برد و هم حرمت اطرافیانش را. و این آدم نهایت نه خودش را دوست خواهد داشت نه دیگران را. و در نبودن عشق، موقعی که می‌خواهد خود را سرگرم نماید به شهوت و گناه روی می‌آورد آنگاه در فساد و تباهی حالت حیوانی پیدا می‌کند و همه‌ی اینها از دروغ گفتن به خود و دیگران ناشی می‌شود.
کسی که به خودش هم دروغ می‌گوید، حتی به خودش هم توهین می‌کند. و این توهین به خود خیلی لذت‌بخش است!
اگر کسی به شما توهین کند، اول به خودش توهین کرده و بعد برای اینکه آن را جذاب‌تر نماید به شما بی‌حرمتی هم می‌کند و بعد برای تکمیل کارش اغراق می‌نماید و در فاز نهایی داد و بیداد هم راه می‌اندازد....

گزیده‌ی بالا سخنان سالک خطاب به فئودور پاوولویچ است. پاوولویچ که نماینده انواع رذالت‌های بشری است و پدر برادران کارامازوف در این گزیده به قدری حرفه‌ای توصیف می‌شود که بعد از شنیدن این جملات به آرامشی همراه با وجد می‌رسد و روحش تسکین می‌یابد. در ادامه هم در همان حال‌وهوای جومدارانه می‌گوید:
چه زیبا!
تصور نمی‌کردم روزی چنین شسته‌ورفته حالات درونی‌ام، چون آیینه‌ای تمام قد قابل ارائه به خودم باشد. آن اندازه کیفور یا همان جوگیر امروزی می‌شود که خود را، خود دروغ و فراتر از آن در جواب به سالک، پدر دروغ معرفی می‌نماید.

فئودور پاوولویچ نماد یک شخصیت یا سیستم زالو صفت است که با خوش‌شانسی همراه با دریدگی و با چاشنی رذالت صاحب ثروت‌هایی می‌شود بادآورده و با کلاهبرداری از فرزندان خود غرق در آمال و آرزوهای خود می‌گردد. داستایوفسکی با اشاره به اینکه مجموع رذالت‌ها در هر شخص از لحظه‌ای آغاز می‌شود که آن شخص کارش به ورشکستگی می‌رسد و برای حفاظت از صورت ظاهری خود به دروغ متوسل می‌شود و سپس با باقی ماندن در مسیر، آن اندازه ادامه‌اش می‌دهد که باورش نماید. اما چیز وحشتناک‌تر این است که این ایدئولوژی‌های روان‌گردان و این اشخاص قابل تعمیم به سیستم‌های فاسد در کشورهای جهان سوم ذوب‌شدگانی می‌یابند که به همین سادگی‌ها ول کن ماجرا نیستند. دائما دروغ‌های ایدئولوژی ساخته را که در قالب تله تجسد یافته با خود به این سو و آن‌سو حمل می‌نمایند. با مشقت ترحم‌برانگیزی این قفس را تیمار می‌نمایند که مبادا میله‌هایش زنگ بزند یا لولایش را روغن‌کاری می‌نمایند که مبادا صدای جیرجیر از کار افتادنش برملا شود. در نهایت به اینجا می‌رسند که دو سطح از قربانیان قابل تمییز هستند. آنهایی که دروغ‌ها را می‌سازند و باورشان می‌کنند و آنهایی که دروغ‌های ساخته شده را باور می‌نمایند و تبدیل به قربانیانی دست چندم می‌شوند. تله دروغ‌باوری قربانیان دو سطحی دارد. هم شامل سازندگان می‌شود و هم شامل مصرف کنندگان دروغ. گاهی با اینکه سازندگان از بین می‌روند بازماندگان این ماشین دروغ را به پیش می‌رانند. یک مثال‌ کلاسیک آن در جامعه‌ی ایران برخی از روشنفکران وفادار به اندیشه‌های چپ می‌باشد. در این مورد با اینکه ساختار شوروی سوسیالیستی و "کالبد تله دروغ" فروپاشیده اما با حلول روح کمونیسم در پوتینیسم سعی در زنده نگه‌داشتن تله دروغ به هر قیمت دارند و ادامه کار آن، حتی بدون متولیانش.

فریبرز نعمتی

@tammollaat

دروغعلوم سیاسیداستایوفسکیبرادران کارامازوف
مترسک را شبیه هیچ حیوانی نساختند، چون وحشتناک‌ترین حیوان همان انسان بود...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید