یک بار در مورد روانشناسی بوقلمون صحبت کرده بودم. همان روایتی که به اقتباس از نسیم طالب بود.
بوقلمون هر روز از خواب بیدار میشود و صاحب مهربانی را میبیند که برای او دانههایی متنوع تدارک دیده، آبی برایش فراهم کرده و نهایت همّ و غمش آسایش اوست. بوقلمون خوش خیال، زندگی را میگذراند و نمیداند این نعمتها در قالب آسایشی دروغین، روزی در قامت یک کارد سلاخی بسیار تیز، گردناش را از تنش جدا خواهد نمود. تنها لحظه آخر است که بوقلمون در مییابد چه سادهلوحانه بود دوستی با صاحبخانه. صاحبخانهای که او را پروار میکرد برای روز جشن خودش.
در این روایت روزی که آن اتفاق دهشتناک برای بوقلمون میافتد، روز قویسیاه بوقلمون است. قوی سیاه در ترمینولوژی نسیم طالب همان عامل ویرانگریست که سه مشخصه مهم دارد. نادر است تاثیرش فوقالعاده است و پیشبینی پسنگرانه نمیتواند آن را دریابد.
سر بریده شدن برای بوقلمون اتفاق نادری است، خرق عادتی در زندگی اوست و بر مبنای تحلیلهای پسنگرانه قابل پیشبینی نبوده چون ذاتا صاحبخانه سابقه نداشته که تا آن دم آخر اقدام به بریدن سر بوقلمون کرده باشد. بوقلمون هم که کف پاهایش رو بو نکرده بود که بداند سرش از تن جدا خواهد شد!
پیش از کشف استرالیا تصور وجود قوی سیاه غیرممکن بود و همه استدلالها به وزن تاریخ به نفع وجود تنها قوهای سفید بود، اما با کشف استرالیا قویترین استدلالها هم فرو ریختند.
قوی سیاه ایران به پرواز درآمده، در حالی که همه از این پرواز باخبریم اما آن را جدی نمیگیریم. چون ما طبق معمول آن را شاید مسخرهتر از آن میبینیم که تهدیدی برای یک قدرت منطقهای باشد.
این روزها خطری که همه ما را تهدید میکند نه رقابت بین تیم اصولگرایان، نه کیفیت اصلاحطلبان شرکت کننده در انتخابات ریاستجمهوری و نه تحریمهای آمریکا و نه قرار داد چین است. قوی سیاه ما هر لحظه نزدیکونزدیکتر میشود و ما به سبب ذهنی اشباع شده از تراکم حوادث، غافل از تشخیص آن هستیم.
قوی سیاه در حالی نزدیک میشود که منابع آبی در معرض نابودی در فلات ایران است. قوی سیاه ایرانی یا مسئله آب همان چیزی خواهد بود که هیچکس آن را جدی نمیگیرد، اما او بسیار جدی عمل خواهد کرد و تبدیل به بزرگترین چالش زیستی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، امنیتی ما خواهد شد.
این روزها که پرنده بخت و اقبال را در شهر پَر دادهاند که در میان رجال قبیلهی حاکمیت، بر دوش خوشاقبالترین جویای نام و نشان در میان آنها نشیند؛ کسی که پرندهی بخت بر دوشش خواهد نشست در بهترین حالت اسیر بوی کباب خواهد شد. خوش اقبالی که از صندوق رای خارج میشود باید بداند او کسی است که بزرگترین چالش زیست-محیطی را با ساکنان مرکز فلات ایران خواهد داشت. ممکن است مهاجرتهای عظیمی را شاهد باشد و توازن جمعیتی در زمان او به هم بریزد. ممکن است شاهد سربرآوردن گودالهایی عظیم از بستر زمین و فرومکیده شدن جمعهایی از ما باشد و احتمالا درک درستی از دعوای حقآبه پیدا خواهد کرد. دعوایی که در آن شخص نه به خاطر مذهب، نه به خاطر سیاست، نه به خاطر ملت و ملیت بلکه برای بقای هستیاش خواهد جنگید. به مانند صحنههایی که اسکورسیزی در فیلم دار و دسته نیویورکیها در قرن نوزدهم به تصویر میکشد؛ دوازده سال نبرد خونین برای بقا، خشونتی از جنس تبر-داس-چکش در پسزمینهای از خون...
آن جویای نام که سالها در راس هرم قدرت بوده همیشه بر این تصور بوده که چالشهای امنیتی ایران از نیمه شمالی سرزمین سر برخواهند آورد. با توسل به تحلیلهایی پسنگرانه و بدون نگاهی آیندهنگرانه، صبح جمعهای از خواب بیدار خواهد شد و اصفهان، کرمان، یزد، خراسان، شیراز و... را غرق خون و درگیری خواهد یافت. زمانی که درگیر آنهاست، طبق پیشبینی مقاله جدید "ساینتیفیک ریپورت" کمآبی در تهران باعث خواهد شد گسلهای شمال تهران پتانسیل فعال شدن را دارا شوند. از باستی هیلز تا سعادتآباد احتمالا جمعیت زیادی از دوستانش را در رقص گسلها از دست خواهد داد. دیگر عقبهای هم برایش یحتمل باقی نمیماند.
بسیاری از ما اینها را میدانیم، اما در هنگام به چالش کشیدن برنامههای این بُرنایان سیاسی هیچگاه نخواهیم پرسید برنامهی شما برای "مسئله آب" چیست؟!
احتمالا "مسئله آب" برای ما مسخرهتر و شاید فانتزیتر از آن است که نیاز به برنامه داشته باشد!!!
امیدوارم در پایان، خوشاقبالِ ماجرا به آنجا رسد که در کنار عدهای از ما که باقی ماندهایم روزی پرواز قوی سیاه را در صبحگاه به سمت دوردستها به نظاره نشیند و بازگشت آب را شاهد باشد و ما دلواپسانی بیجا باشیم.
فریبرز نعمتی
@tammollaat