اینفوگرافی ارائه شده یک نکته اساسی دارد و آن بخش ماقبل آخر چرخه است یعنی
این کمونیسم واقعی نبود!
تمامی مدافعان مکاتب ناموفق تاریخ این گزاره را به عنوان رکن رکین دفاعیات خود در آستین دارند.
اینکه ما بگوییم کوبا، کرهشمالی، شوروی، اقمارش، آلمان شرقی... نمونههای فاجعهباری از تبدیل شدن ایده بردهدارانه سوسیالیسم در تبدیل از نظر به عمل بوده است نااُمید کنندهی جریانهای مدافع اندیشهورزی سوسیالیستی یا همان مدافعان عدالت اجتماعی نیست.
حتی گفتن اینکه شکست خوردهها را رها کنید؛ یک نمونه موفق را مثال بزنید، باز تاکنون نتوانسته آنها را از میدان به در کند! با اینکه با شرمندگی به دستهای خالیشان نگریستهاند، اما باز هم دست از دفاع از باطل برنداشتهاند.
مدلهای منصف و معقول و البته منطقیشان برای اینکه رابطهی عاطفی خود را با این ایدئولوژی قطع ننمایند با بغض فریاد زدهاند:
بیمعرفتها!
ساعات کارتان که معقول شد
بیمه تامین اجتماعیتان که تامین شد
حداقل حقوق انسانی کارگران که تامین شد.
تصورتان بر این است که بدون آموزههای رفیق مارکس امروز اینها را میتوانستید داشته باشید؟ اما باز هم عاقبت کارشان محدود میشود به عاشقانهای یکطرفه با ایدئولوژی! از خود نمیپرسند که این رشد ناشی از انفجار تولید سرمایهدارانه بود که این اهداف را تحقق بخشید یا مبارزات کارگری؟!
یا کسی نمیپرسد که آیا این حداقلها در کالبد نظامهای آزاد تامین شد یا کالبد سوسیالیسمها؟!
اجبار کردن مردم به بیگاری!
مهمترین شریان کنترل حرکتهای اجتماعی، کنترل شریان مالی گروههای اجتماعی است. اینکه سوسیالیسم به شدت علاقمند دولتی کردن همه چیز ممکن است در همین امر نهفته است. یعنی کنترل شریان مالی گروههای اجتماعی! تبدیل انسان آزاد به برده دستگاه معظم دولت با کنترل جریان مالی آن. شما بردهی کسی میشوید که جریان مادی و مالی زندگی شما را کنترل مینماید. از همین روست که دولتها در ذات خود میل به بزرگ شدن دارند. گروههای اجتماعی کارمندان و کارگران دولتی تبدیل به محافظهکارترین گروههای اجتماعی و سیاسی میشوند. زیرا کوچکترین مخالفت و اعتراض منجر به شناسایی شدن آنها توسط دستگاه امنیتی و حذف آنها از دایره حقوق بگیران میشوند و قدرت بیمانندی به دولت در نقش ولینعمت اعطا مینماید. به عبارتی سوسیالیسم نه مرحله بعدی سرمایهداری بلکه ماشینی برای بازتولید مرحله ماقبل سرمایهداری یعنی همان نظام ارباب و رعیتی است که این بار قبای ارباب را نه یک شخصیت حقیقی با قدرت محدود بلکه یک شخصیت حقوقی با قدرت نامحدود در قامت کمپانی برادران حزبی به تن نموده است.
غارت یا کشتن افراد موفق!
هر شخص یا شخصیتی که به نقطهای برسد که کمترین مرجعیت سیاسی و اجتماعی را بخواهد بیابد و هوس حرکت در جهت مخالف دولت را بنماید گزینهی غیر قابل بخششی برای نظام بردهساز است. از همین روست که در نظامهایی که عمر بردهداری افزایش مییابد قامت افراد موفق هم کوتاه و کوتاهتر میشود. از مثالهای بارز و داغِ داغِ آن سوریه است. نظام آنچنان افراد بلند قامت را با پرسهای سنگین فولادی له و لورده مینماید که دیگر کسی هوای هندوستان نداشته باشد. کیفیت سقوط و فردای سقوط تمام نظامهای سوسیالیستی هم به میزان سوسیالیستی بودنشان وابستگی مستقیم داشت. هر اندازه سوسیالیستیتر بودند یا سوسیالیستی بودنشان بیشتر طول میکشید تهیتر از انسانهای توانمندی شده بودند یا میشدند که برای فردای فروپاشی به وجود آنها نیاز بود.
تمام شدن غذا، گرسنگی و مرگ!
نهایت چرخدندهها زنگ میزنند و بوی الرحمان بلند میشود. سوسیالیسم بانگ رحیل را میشنود اما گوشاش بدهکار نیست. هنوز در حال شکست دادن دنیای آزاد است. هنوز به حداقلهایش با عاشقانهای آرام مینازد اما گرسنگی و مرگ و قحطی امانش را بریده است. فرو میپاشد اما هنوز حس نوستالژیکی از آن باقی است. عدهای در خرابههای خاکستر شده و اکنون انتزاعیاش هنوز به حداقل دستاوردهای سوسیالیسم در برابر حداکثرهای دنیای آزاد میبالند.
اگر قرار بر بالیدن به حداقلها باشد به فاشیسم در آلمان و ایتالیا هم میشود بالید. به قدرت رسیدن فاشیسم در آلمان تکانهای را در آن سرزمین رقم زد که آثارش تاکنون باقی است. بسیاری از تکنولوژیها و حتی سبقت تکنولوژیکی آلمان بر رقبای اروپایی خود محصول همان دوران گذار است. دورانی که دستاوردهایش حتی از لحاظ نظری برای رقبا سطح جدیدی از فهم و درک را رقم زد اما آیا ویرانی و کشتار میلیونها انسان را میتوان با تکیه بر آن دستاوردها سفیدشویی نمود.
آری این چنین است، نه تنها نمیتوان با تکیه بر حداقلها کمونیسم و نظامهای توتالیتر را سفیدشویی نمود بلکه حتی با تکیه بر حداکثرها به سختی میتوان دنیای آزاد را تطهیر نمود.
فریبرز نعمتی
@tammollaat