ویرگول
ورودثبت نام
فلسفه و حکمت اسلامی
فلسفه و حکمت اسلامی
فلسفه و حکمت اسلامی
فلسفه و حکمت اسلامی
خواندن ۳ دقیقه·۲ ماه پیش

فلسفه هگل

هگل قدمت دیالکتیک را با فلسفه، مساوی دانسته است و راه دست یافتن به حقایق و شناخت علمی را، روش و طریقه ی خاصی می داند که وی نام آن را دیالکتیک می گذارد. البته از نظر او دیالکتیک صرفاً روشی فلسفی محسوب نمی شود بلکه دیالکتیک در واقعیت امور است و در آن ها تأثیر می گذارد. او در دایره المعارف فلسفی خود، دیالکتیک را مطابقت امور با قوانین ذاتی فکر دانسته است

          وی با تاثیر پذیری از هراکلیتوس که معتقد بود تضاد و درگیری، سراسر هستی را در بر گرفته است و به عنوان یک قانون بر تمام موجودات هستی سیطره دارد، ضدیّت و تناقض را به دیالکتیک خود افزود و تداوم هستی پدیده ها را ناشی از همین تضاد می دانست که در صورت عدم وجود چنین تضاد و تناقضی، سکون بر عالم حکمفرما می شود. او به تغییر دائمی و عدم ثبات معتقد بود و دیالکتیک را سیر از وحدت به کثرت و از کثرت به وحدت می داند. توضیح بیشتر اینکه زمانی که هگل دانشجوی الهیات بود، مسئله ی بسیار مهمی ذهن او را به خود مشغول کرد که همین مسئله، بعدها برای او صبغه ی فلسفی پیدا می کند و تمام فلسفه ی او در جهت حلّ این مشکل است و آن، مسئله ی ارتباط انسان با خداست که در الهیات مسیحی، خداوند تجسد پیدا کرده است و این امر، غیر عقلانی و نامعقول و دور از ذهن است. توضیح بیشتر اینکه مسیحیان می گویند فقط باید به این مسئله ایمان داشت، "ایمان بیاور تا بفهمی". در اینجا این مسئله وجود دارد که چگونه می شود که خدایی نامتناهی در موجودی متناهی به اسم مسیح تجسد پیدا می کند. این مسئله در وهله ی اوّل کلامی است امّا بعد ها به صورت های مختلف در فلسفه ی هگل ظاهر می شود. لذا می توان گفت که مسأله ی هگل، رابطه ی نامتناهی و متناهی (رابطه ی خدا با انسان) است و روشی که هگل برای حلّ این مسأله ارائه می دهد، دیالکتیک است و خود هگل مدعی است که من تمام نظریات هراکلیت را در دیالکتیک خود گنجانده ام.

          هگل بر خلاف کانت، دیالکتیک را مختص به حوزه ی ما بعدالطبیعه نمی داند بلکه شناخت را یک کل واحد تلقی می کند که دیالکتیک در سرتاسر آن جریان دارد. شهرت هگل به خاطر روش دیالکتیکش است. او نظریاتش را در مجموعه های سه جزئی بیان کرده که شامل "تز"، "آنتی تز" و "سنتز" است. در واقع او تمام کارهایش را دارای یک ساختار دیالکتیکی قلمداد می کند. این سه مرحله را هگل به ترتیب اثبات، نفی، نفی در نفی نامیده است و به عبارت ساده تر آشتی متناقض ها در اشیاء و در ذهن چیزی است که هگل آن را دیالکتیک می نامد. هر امری در سیر خود، ضد خود را ایجاد می کند. اوّلی را تز (وضع و نهاد) و دوّمی را آنتی تز (وضع مقابل و برابر نهاد) می نامیم و از برخورد و ترکیب این دو، سنتز (وضع مجامع و همنهاد) حاصل می شود که در عین حال هم در بردارنده ی آن دو است و هم فرا رفته و برگشته از آنها، این سنتز، خود، تز جدیدی می شود تا آخر ... .

          به عبارت دیگر مفهوم دیالکتیک هگل بر پایه ی تضاد میان تز و آنتی تز استوار است. به این ترتیب که هر تزی در برخورد با یک آنتی تز یا ضد بوده است. تز و آنتی تز درگیر تضاد و کشمکش می شوند که از میان این تضاد و کشمکش پدیده ای تازه به نام سنتز شکل می گیرد. سنتز نه تز و نه آنتی تز و نه این همانی آن دو است، بلکه در نتیجه ی کنش و واکنش تز و آنتی تز به عنوان پدیده ای تازه رخ می نماید.

شهرت هگل به خاطر روش دیالکتیک او است
شهرت هگل به خاطر روش دیالکتیک او است

هگلدیالکتیک
۱
۰
فلسفه و حکمت اسلامی
فلسفه و حکمت اسلامی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید