پرسش از این موضوع مستلزم تحقیقات ذاتاً پسینی و تجربی پیچیدهای است که همپوشانی طیف وسیعی از دیسیپلینهای سیاسی، جغرافیایی، اجتماعی، روانی، اقتصادی، و... را میطلبد. برای مثال، یکی از گونههای قاچاق انسان، سلب عاملیت انسانها در جهت بیگاری و کار اجباری است. در محاذی این بحران، میتوان رشتهی حاشیهای «جغرافیای کار» (Labor geography) که خود زیرشاخهای از جغرافیای اقتصادی است را وارد عمل کرد تا در کنار سایر روشهای پدافندی به کنترل این بحران کمک کند. جغرافیای کار همچنین میتواند با پساساختارگرایی و فمینیسم بر اساس مفاهیم کار انتزاعی و انضمامی مارکس درگیر شود، تا دیگر گونههای قاچاق انسان را مطالعه کند. یا در مثالی دیگر، رشتهی روانشناسی جنسی و نظریهی روانکاوی در مطالعهی فضا، زمان، و عوامل ظهور پدوفیلیا مؤثر خواهد بود، تا در مواجهه با قاچاق کودکان با اهداف جنسی مورد استفاده قرار گیرد.
موضوع قاچاق و به تبع آن قاچاق انسان، موضوعی کاملاً فضایی و زمانی است. درحالیکه درک مقتضیات فضا و زمان قاچاق انسان کار سادهای نیست و ظرافتها و پیچیدگیهای بسیاری دارد، در سیاستگذاری و مبارزه با این پدیده کاملاً سودمند است. کلیدواژهای که علیرغم اهمیت حیاتی، در ادبیات بینالمللی قاچاق به حاشیه رفته، عبارت است از «جغرافیای سیاسی». نظریهی جغرافیای سیاسی میتواند فضا-زمانی بودن قاچاق را توجیه کرده، و برخی پیچیدگیهای تحلیلی آن را حل کند. پاسخ به پرسش از نسبت میان قاچاق و فضا-زمان از منظر جغرافیای سیاسی چیزی شبیه به این خواهد بود: در انواع گونههای قاچاق از جمله قاچاق انسان، هر آبجکتی که مورد قاچاق قرار میگیرد به مثابه «کالا» در نظر گرفته شده، و قاچاق عملی تجاری محسوب میشود، هرچند غیرقانونی باشد. تجارت بینالملل نیز بر اساس سیستم ژئوپولیتیکی عینی امکان پذیر میشود، هرچند که پایهی لیبیدویی دارد. این سیستم مشخص میکند که چه کالایی، به چه میزانی، در چه وقت، به/از چه کشوری، و از چه راهی صادر/وارد شود. چنین سیستمی میتواند قانونی و یا غیرقانونی باشد. البته مراد از غیرقانونی بودن، وجود قوانین نانوشتهی ضد انسانی است. چه قانونی، و چه غیرقانونی، مکانیسم این سیستم پیچیده است و به عوامل مختلفی بستگی دارد. سیاست و جغرافیا از مهمترین آنهاست. دلیل این اهمیت ویژه این است که نیازهای انسانی به شدت به این دو عامل بسته است، و تجارت نیز با مفهوم نیاز سر و کار ذاتی دارد. پس آنچه که این توضیحات روشن میکند این است که قاچاق انسان در هر فضا و در هر زمانی (و به هر صورتی) شکل نمیگیرد، بلکه در این میان الگوهای مشخصی وجود دارد که بر اساس متغیرهای جغرافیایی و سیاسی و... شناخته میشوند.
اهمیت کنترل بحران قاچاق انسان، با مفهوم رنج، تروما، و فساد روشن میشود، که از نتایج اصلی این موضوع هستند. یکی از مثالها از قاچاق انسان برای استفادههای جنسی، قاچاق زنان و دختران به عنوان کارگران جنسی است. این افراد به طور غیرقانونی از کشورهای فقیر به کشورهای ثروتمند منتقل میشوند و در صنعت جنسی برای خدمات جنسی به کار میروند. آنها اغلب در شرایط وحشتناک، بدون حقوق، و تحت فشار قرار دارند و به شکلهای مختلف آزار و اذیت میشوند. همچنین خانوادههای این زنان و دختران نیز در غیاب فرزندشان هدف تروما و مشکلات روحی و روانی قرار میگیرند. این یکی از بزرگترین و ناپسندترین انواع قاچاق انسان است که نشان دهندهی نیاز به اقدامات فوری برای مبارزه با این جنایتها است. در پاسخ به این پرسش که چرا قاچاق انسان بحران است، میتوان گفت که باعث آزار و اذیت فردی، نقض حقوق بشر، افزایش جرم و جنایت، و تخریب جامعههای محلی میشود. گسترش این عمل به تدریج باعث ایجاد یک بازار سیاه بزرگ برای خرید و فروش انسان میشود و کشورهای مبدأ و مقصد را دچار فقر، بیکاری و بیثباتی اقتصادی میکند. از بعد ارزشی، قاچاق انسان نظام گستردهی بردهداری گذشته را احیاء میکند. این آشکارا یک افول انسانی بزرگ و جدی است. بنابراین قاچاق انسان یک بحران جهانی است که نیاز به توجه جدی و اقدامات فوری دارد.
ما در زبان فارسی منابع کافی دربارهی قاچاق انسان نداریم. تحلیل جغرافیای سیاسی قاچاق انسان حتی در اروپا نیز به مسئلهای حاشیهای بدل شده است و علیرغم توجه به این موضوع از دههی ۱۹۹۰ به این سو، هنوز با کمبود منابع و تحلیلها در این زمینه روبرو هستیم. در فارسی، هیچ منبع مناسبی دربارهی قاچاق انسان از منظر جغرافیای سیاسی وجود ندارد، و این موضوعی نگران کننده است. ما باید ترجمه و تألیفهایی در این زمینه داشته باشیم، در غیر این صورت در پیشگیری، کنترل، و کاهش این بحران شکستی سخت خواهیم خورد.