ما یک خطای راهبردی در تبلیغ داشتیم؛ «تبلیغ خطابی» به جای «زیست مشترک».
یعنی گزارههای دینی را دائما از شبکههای تلویزیون و منبر و ... مستقیماً و مکرراً بیان کردیم؛ اما «زیست مشترک» یعنی همزیستی اخلاقی بلند مدت در زندگی روزمره در کنار مردم را فراموش کردیم.
شما الان تلویزیون را ببین ...
سمت خدا، محفل، معلی، عموروحانی، سخنرانیهای صبحگاهی، شبکه قرآن
در کنار اعزام مبلغ
رادیو معارف
تریبونهای نماز جمعه
و... (همه بیان دین به صورت لخت و مستقیم)
اما قدم زدن روزمره یک روحانی در محله و سلام کردن به کسبه و ...، اثر دیگری دارد.
🔸سفری که به روسیه داشتم، یک امام جماعت در بزرگترین مسجد سن پترزبورگ توجه ما را به خود جلب کرد. اصالتا تاجیکی بود.
دو ساعت با او بودیم. یک گزاره دینی بیان نکرد! فقط ادب و متانت و تواضع و پذیرائی و ...
نهایتاً او را به حرف آوردیم. گفت ایران با این شکل و شیوه تبلیغی به سمت سکولاریسم میرود!
گفتیم: چرا؟
گفت: «شما گزارههای دینی را دائماً به مردم میگویید. در حالی که پیامبر فقط روز جمعه خطبهای داشت؛ اما در طول هفته با مردم زندگی میکرد.»
___
این نوشته ی دوست عزیزم حاج آقای اولیائی درمان بخشی از وضعیت موجود است؛ البته نباید اونا رو هم نفی کنیم ولی اون نسخه به تنهایی جواب نمیدهد؛ بارها تجربه کردیم که زیست حقیقی حتی مجازی مستقیم در کنار مردم، برکات زیادی داشته است بدون اینکه صریح به مسائل ورود کنیم، اگر ریشه ها حل شود و درخت وجودی در اثر همنشینی با روحانیت و دینداران شکل بگیرد، یکی یکی میوه های اسلام را میشه از وجود انسان ها بچینیم وگرنه اگر ریشه را رها کنیم و فقط از میوه ها بگوییم ، بی فایده است.
پ.ن:این متن را در کانال شیخ فرهاد فتحی دیدم و به نظرم بازنشرکردنش خالی ازلطف نبود!