ثریا اجدی
ثریا اجدی
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

درباره ی کتاب بینوایان

کتاب بینوایان اثر ماندگار ویکتور هوگو یک رمان تاریخی فرانسوی ایت که در سال 1862 منتشر شد و به عنوان یکی از بزرگترین رمانهای قرن 19 ام شناخته می شود

این رمان از آغاز شورش 1815 پاریس شروع و تا سال 1832 به زندگی شخصیت های مختلف به ویژه زندانی و آزاد شدن ژان والژان را روایت می کند

هوگو در این کتاب به تشریح بی عدالتی های اجتماعی و فقر و فلاکت مردم فرانسه می پردازد یعنی همان عواملی که باعث سقوط ناپلئون سوم شد

بینوایان راوی زندگی و سرنوشت مردی به نام ژان والژان است او به اتهام دزدیدن یک قرص نان روانه زندان می شود و بارها از آن جا فرار می کند در ابتدا او به پنج سال زندان محکوم می شود اما به دلیل فرارهای مکرر به 19 سال زندان محکوم می شود

بعد از آزادی کسی حاضر به همصحبتی و همکاری با او نمی شود تا اینکه او با کشیشی مهربان برخورد می کند

اسقف از او به گرمی پذیرایی می کند اما ژان نیمه شب ظروف نقره ای او را می دزدد و فرار می کند در میانه راه پاسبان او را می گیرد و به خانه اسقف باز می گرداند کشیش با دیدن ژان ادعا می کند که خود او ظروف را به ژان داده و او دزدی نکرده

همین عمل باعث تحول شخصیتی ژان می شود و او را به سوی رستگاری سوق می دهد

در ادامه داستان او به علت خدمات خوبی که به شهروندان شهر ارائه داده به عنوان شهردار انتخاب می شود

بینوایان برهه ای مهم از تاریخ فرانسه را روایت می کند و به مفاهیم گوناگونی مانند بی عدالتی فساد تبعیض های اقتصادی و اجتماعی فقر معنوی و فکری و... رار ارائه می دهد

همچنین به عنوان یکی از مفاهیم کلیدی بر قدرت عشق برای مقابله با دشواری های زندگی تاکیید می کند

بینوایان دارای داستان های فرعی گوناگونی است اما هسته مرکزی روایت تصویرگر زندگی انسانی است که فقر او را به دزدی وا می دارد و به همین دلیل از سوی جامعه طرد می شود و با وجود متحول شدن او باز هم گذشته اش گریبانگیرش می شود

ویکتور هوگو در سراسر رمان بینوایان زندگی مردم فرانسه در قرن نوزده را به عالی ترین شکل ممکن به تصویر می کشد و تمامی موقعیت ها را به خوبی توصیف می کند

عشق و نفرت یکی از درون مایه های اصلی داستان است هوگو عشق را مفهومی درونی می داند که همواره همراه انسان است و مانند دکتری است که می تواند حال انسان را در هر شرایطی خوب کند

چند تا از جملات خوب کتاب

«هیچ‌گاه از دزدان نترسید، آن‌ها خطرهایی بیرون از وجود ما و بسیار جزیی هستند، باید از خطرهای درونی هراس داشت، باید از خود بترسیم. از داوری ناسنجیده خود درباره دیگران ترس داشته باشیم. خطر بزرگ راهزن درون ماست. آنان که جان و مال ما را در معرض تهدید قرار می‌دهند، چندان مهم نیستند. آنچه روح ما را به خطر می‌اندازد اهمیت دارد.»

"مرا برای دزدیدن تکه نانی به زندان بردند و پانزده سال در آنجا هر روز یک قرص نان کامل مجانی خوردم..."

این متن رو برای شرکت در چالش مرداد ماه 1402 کتابخوانی طاقچه تهیه کردم

ویکتور هوگوچالش کتابخوانی طاقچه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید